درباره بنای مصلی‌ها که نمونه‌های بزرگ شده محراب‌ها هستند | شکوهی ۳۰۰ ساله در پایین خیابان گزارشی تاریخی از یک کاربری متفاوت برای بنای تاریخی کنار دروازه «پایین‌خیابان» | نشست دیپلماتیک در «باغ مصلی» جوانان افغانستان بربام فوتسال آسیا ایستادند بوستان خطی اسماعیل آباد در آستانه بهره‌برداری | افزایش ۷۲ هزار مترمربعی فضای سبز مشهد تا ماه آینده  شهردار مشهد مقدس خبر داد: بهره‌برداری از ایستگاه بسیج خط۳ مترو مشهد در دهه فجر ۱۴۰۴ + فیلم رئیس سازمان حفاظت محیط زیست خبر داد: نسخه مازوت کم‌گوگرد برای کاهش آلایندگی صنایع و نیروگاه‌ها + فیلم اضافه‌شدن ۳۰۰ اتوبوس جدید به ناوگان حمل‌ونقل عمومی مشهد (۸ آبان ۱۴۰۴) انصاری: نظام ویژه استاندارد خراسان رضوی تدوین می‌شود | اعطای «نشان ملی زائر» از سال ۱۴۰۵ رئیس شورای اسلامی شهر مشهد: بهبود ترافیک و توسعه حمل‌ونقل، اولویت شورای ششم است شهردار مشهدمقدس: تقاطع انقلاب اسلامی گره‌گشای ترافیک مناطق جنوبی و مرکزی شهر است + فیلم تکمیل ۱۱ بخش از ۱۲ پروژه ساماندهی تقاطع انقلاب اسلامی مشهد مشهد در وضعیت قرمز آلودگی | امروز نفس‌کشیدن سخت شد! (پنجشنبه، ۸ آبان ۱۴۰۴) مسیر دسترسی بولوار امام‌خمینی(ره) به میدان حافظ در تقاطع غیرهم‌سطح انقلاب اسلامی مشهد بازگشایی شد پایان انتظار و نفس تازه در بولوار شهید فخرایی مشهد | ۵ سال خاک و تاریکی به آسفالت و روشنایی رسید ضرورت تأمین منافع مردم مشهد در طرح بلندمرتبه‌سازی شهر بازگشایی مسیر دسترسی بولوار امام خمینی (ره) به میدان حافظ درتقاطع غیرهم‌سطح انقلاب مشهد پیشرفت ۷۰ درصدی فاز اول بوستان جهانشهر مشهد بازرسان، دیده‌بانان امین خدمت و سلامت اداری کنفرانس برنامه‌ریزی و مدیریت شهری، برند علمی مشهد در تعامل میان دانشگاه و مدیریت شهری حادثه، مستأجر ساختمان‌های ناایمن شهر | گزارش آخرین وضعیت ۶۵۰ ساختمان ناایمن در بافت شهری مشهد
سرخط خبرها

در خیابان سرخس ادای آدم‌های دیگری بودیم

  • کد خبر: ۱۶۱۵۶۶
  • ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۴
در خیابان سرخس ادای آدم‌های دیگری بودیم
ما اگرچه از هم دور بودیم، اما کنار هم بزرگ شدیم و در خیابان‌ها و کوچه‌های مختلفی با یکدیگر خاطره داریم.

«بگذارید زندگی جواب خود باشد.»
مونتنی

«عین» الان موتورسازی دارد و می‌تواند چند خیابان را پشت سر هم با تک چرخ رانندگی کند. عین روزگاری که ما هنوز هردویمان بچه بودیم جزو آدم‌هایی بود که می‌شد با او شرارت‌های مختلفی را تجربه کرد. بالا رفتن از درخت توت خانه همسایه مادربزرگ در بهار و تابستان، خرید یواشکی کاک از کاک فروشی نزدیک حرم، پر کردن یک پارچ از شربت‌های نذری، شکار گنجشک‌هایی که روی درخت عناب نشسته بودند.

ما حتی یک بار فاصله پارک وحدت تا بهشت رضا (ع) را با هم با دوچرخه هایمان در یک تابستان رکاب زدیم.

من یک بار برای اینکه «عین» پدر و مادرش از هم جدا شده بودند گریه کردم. این جدایی باعث شد که او زودتر از من بزرگ شود و روز‌های زیادی را در حجره‌های کنار بازار رضا مشغول فروختن جوراب شود، مشغول جابه جا کردن گاری‌های سنگین، مشغول ذوب شدن در سختی روزگار، در تلخی بزرگ سالی.

ما اگرچه از هم دور بودیم، اما کنار هم بزرگ شدیم و در خیابان‌ها و کوچه‌های مختلفی با یکدیگر خاطره داریم. بهار و تابستان که می‌شود یک خاطره پررنگ‌تر از خاطرات دیگر می‌آید و آدم را به روز‌هایی می‌کشاند که به قول شاعر: «غم بود، اما کم بود». من تازه داشت پشت لبم سبز می‌شد و عین پشت لبش سبز بود.

دست هایش از جابه جایی گاری زمخت‌تر از من بود. خاطره ما کنجِ پنجراه هنوز و همچنان ادامه دارد.

هر تابستان دو نوجوان که دوست دارند موتور داشته باشند، دو نوجوان که پول ندارند موتور بخرند، می‌روند در جمعه بازار موتور پنجراه و لابه لای موتور‌های گازی قدم می‌زنند و در خیالشان سوار بر موتور خیابان‌های شهر را زیر پا می‌گذارند.

ما بعد از مدتی تماشای هندا ۷۰، کاوازاکی ۱۰۰، پیشرو ۷۰، وسپا، یاما‌ها ۱۲۵، ۱۰۰ و ۸۰، رکس، براوو و مارال دو کمک و چهار کمک در خیابان سرخس بالاخره بلد شدیم که مشتری‌های قلابی باشیم. بلد شدیم که در نقش خریدار فرو برویم و هر جمعه قبل از ظهر از میان بازی بچه‌ها در حیاط خانه مادربزرگ، خودمان را برسانیم به جمعه بازار موتور و میان مرد‌هایی که دهانشان کف کرده بود و زیر آفتاب انگار خالکوبی روی دستشان کم رنگ شده بود و با بعضی از انگشتر‌های توی دستشان می‌شد چندتا موتور خرید، با فروشندگان موتور کل کل کنیم، حرف بزنیم و برای اینکه بتوانیم آتش موتورسواری را فرو بنشانیم برای دقایقی با فروشنده گرم بگیریم و با او درباره سالم یا کم کار بودن موتور حرف بزنیم و بالاخره به فروشنده بفهمانیم که ما خریداران جدی هستیم، اما برای اینکه معامله نهایی شود باید با موتور دور بزنیم.

نمی‌دانم چطور، اما این دور زدن را نوبتی کرده بودیم گاهی من آدمی بودم که کنار فروشنده می‌ایستادم و «عین» سوار موتور می‌شد و به آرزویش برای لحظاتی می‌رسید و گاهی من سوار موتور می‌شدم و به آرزویم می‌رسیدم.

بعد نوبت این بود که خیلی جدی به فروشنده بگوییم: شما تا کی اینجا هستی؟ ما بریم مشورتی بکنیم و برگردیم. چند تا موتور دیگه هم دیدیم اینجا. یک دو سه چهار هزار تومانی پولمون کمه و... بعد با فروشنده دست می‌دادیم و طوری که شادی از زیر پوستمان بیرون نزند راهمان را کج می‌کردیم و از جمعه بازار موتور بیرون می‌زدیم و بالاخره در حاشیه بولوار وحدت پقی زیر خنده می‌زدیم، اما بالاخره یک روز روی یکی از همان موتورها، یا در مسیر برگشت تصمیم گرفتیم دیگر ادای هیچ کسی نباشیم و بی خیال بازی مشتری جدی شویم.

پنجراه شاید برای یک آدم صدای شکستن چند استخوان در میدان اعدام باشد، یا گریه کودکی مسافر که برایش آب نبات قیچی نخریده اند، اما برای من و شاید «عین» که سال هاست ندیدمش و می‌دانم جایی حوالی بولوار طبرسی موتورسازی دارد و هر جمعه با موتور‌های سنگین در پیست موتورسواری ثامن فاتحانه تک چرخ می‌زند، پنجراه و
خیابان سرخس خلاصه شده در صدای ترتر موتورگازی است که چند نوجوان عاشقانه می‌خواهند از او کام بگیرند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->