طبخ و توزیع ۳۴هزار پرس غذای گرم در حاشیه شهر مشهد به مناسبت عید غدیر آخرین زیارت شهید حاجی‌زاده در حرم حضرت معصومه(س) ساعاتی قبل از شهادت + فیلم شهیدی که از شهید گفت | بازخوانی سخنان شهید طهرانچی درباره شهید طهرانی مقدم برگزاری برنامه کیلومتری غدیر با شعار «ایران، ذوالفقار علی(ع)» در مشهد + زمان و مکان ویدئو | آهنگ جدید محمد معتمدی با نام «ایرانِ علی (ع)» در روز عید غدیر منتشر شد برگزاری مراسم ۱۰ کیلومتری غدیر ۱۴۰۴ + فیلم مساعدت مسئولان عربستان برای بازگشت حجاج ایرانی اطعام گسترده عید غدیر با مشارکت ۲ هزار خانواده مشهدی | هر خانه، یک سفره ولایت + فیلم لزوم برگزاری مراسم غدیر با محوریت ترویج فرهنگ مقاومت | به شایعات توجه نکنید امام جمعه نجف اشرف: عراق در کنار ایران خواهد ایستاد | عید غدیر باید باشکوه برگزار شود در روز عید سعید غدیر خم چه اعمالی انجام دهیم؟ پیام تسلیت معاون رسانه ای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پی شهادت خبرنگار دفاع مقدس امامت در خطابه غدیر؛ انتخاب الهی یا مسئولیت تاریخی؟ نشست بررسی راه‌های بازگشت حجاج به کشور با حضور وزیر راه و شهرسازی برگزار شد حرم امام رضا(ع) پذیرای زائران و ارادتمندان اهل‌بیت (ع) در عید غدیر خم | استقرار ۱۳ موکب در حریم حرم اقدامات لازم برای حل مسئله بازگشت حجاج به کشور درحال بررسی است آرزوی سردار سرلشکر حسین سلامی چه بود؟ «سفره علوی» در خیابان امام رضا (ع) مشهد برپا شد+ ویدئو بیانیه ستاد مردمی برگزاری مراسم‌های کیلومتری غدیر
سرخط خبرها

امن‌ترین جای جهان و آن گوزن خسته

  • کد خبر: ۱۵۹۶۶۴
  • ۳۰ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۸
امن‌ترین جای جهان و آن گوزن خسته
اولین و تنها رویارویی ام با گوزن از نزدیک در روسیه بود در باغ وحش مسکو.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

من عاشق گوزن هایم. شکوه عجیبی دارند. سکوت مهیبی دارند و سنگین. اولین و تنها رویارویی ام با گوزن از نزدیک در روسیه بود در باغ وحش مسکو. از سه ساعتی که میان محوطه نگهداری حیوانات می‌گشتم  یک ساعتش به زل زدن به یک گوزن نر باشکوه گذشت که در قلمرو اش قدم می‌زد و ماغ می‌کشید. چون گوزن سیبری بود در یک محوطه بزرگ شیشه‌ای رنگ با دمای محیط سیبری نگهداری می‌شد و وقتی نفس می‌کشید دو ستون بخار غلیظ و انبوه و متراکم از حفره‌های بینی اش بیرون می‌زد و کم کم محو می‌شد.

پوست بسیار خوش رنگی داشت و کرک‌های متراکمش انگار فرشی بود بافته  خود خدا ... شاخ هایش از سر این شاخ تا شاخ بعدی حدود دو متر بود و وقتی سر می‌چرخاند حجم جمجمه اش عادی و بیست و چهار فریم حرکت می‌کرد، ولی شاخ هایش انگار روی حرکت آهسته بود و چنان در هوا می‌چرخید که انگار بن هور دارد تیغ می‌چرخاند و حریف می‌طلبد.

من عاشق گوزنم و خیلی از شب‌ها خواب می‌بینم گوزن شده ام، ولی نه یک گوزن باشکوه. توی خواب هایم یک گوزن گرفتارم. یک گوزن که در هر خوابی یک زخم بر گرده اش می‌نشیند و به یک بلایی مبتلاست. یک وقت‌هایی خواب می‌بینم توی یک دشت وسیع پوشیده از برف یک خط ریل راه آهن وجود دارد. من دارم توی حالت گوزن بودنم قدم می‌زنم یکهو قطاری سوت کشان می‌رسد با دودی انبوه بر بالای لوکوموتیو. من قدم تند می‌کنم به سمت قطار. دوست ندارم وارد قلمرو ام شود و به مقابله با او قدم تند می‌کنم. می‌ایستم وسط دو خط موازی ریل. خره می‌کشم. بخار از بینی ام بیرون می‌زند.

سم می‌کشم روی برف. برف گل آلود و چرک می‌شود. بعد شروع می‌کنم به سرعت گرفتن. می‌دوم. می‌دوم. سرم را پایین انداخته ام. می‌خواهم این افعی غلتیده به دشت را از مسیر خارج کنم و به خنجر شاخ هایم ناکارش کنم. سوت می‌کشد.

سوت سوت ... صدا نزدیک می‌شود. نزدیک. نزدیک‌تر. بعد یک چیزی توی سرم می‌ترکد. بین شاخ هایم انگار خورشید منفجر می‌شود. گرده ام می‌سوزد و بعد قطار از من رد می‌شود و بعد دوباره دشت. دوباره سکوت و یک لکه خون شتک شده بر برف ...

یکی دیگر از خواب هایم این است که توی بیشه‌ای انبوه با درختانی تنومند و پیچیده و متراکم دارم راه می‌روم. بعد یکهو جفت شاخ هایم گیر می‌کنند توی پیچاک شاخه‌هایی از نیلوفر و عشقه ضخیم‌تر و سمج‌تر و هرچه جان می‌کنم شاخه‌ها شاخ هایم را ول نمی‌کنند. آن قدر تلاش می‌کنم و تند نفس می‌کشم که از حفره‌های بینی ام خون قطره قطره‌ می‌چکد روی سم هایم.

بیرون همیشه دشت برف است. آقای امام رضا (ع) ... همه قطار‌های جهان توی قلمرو ام زوزه می‌کشند. بیرون متراکم‌ترین جنگل‌های مسموم اسیدی جهان محاصره ام کرده اند.

همه شکارچی‌های جهان با سگ هایشان دنبال من هستند. واحه به واحه. از رد سم هایم در این برف و خاک برگ. از بوی خونم بر زمین. می‌آیند که از شاخ هایم دسته شمشیر بسازند برای سامورایی‌های ژاپن و از پوستم پوستینی برای زنی در بوداپست. دنبال این هستند از استخوان هایم تاس‌هایی بتراشند برای بازی تخته سیاست مدار‌های جهان ... پی این هستند مرا بریسند و فقط پناهم تویی ... آقای امام رضا (ع) ... برای این گوزن خسته پابه سن گذاشته امن‌ترین جای جهان می‌دانید کجاست؟ قطعا می‌دانید.

راستش من زمستان‌های حرم شما را خیلی دوست دارم. آن وقت‌هایی که جلو در‌های کوچک ورودی به جای پرده فرش‌های ضخیم سرمه‌ای لچک ترنج آویزان می‌کنند. این فرش‌ها برای این گوزن نفس بریده امن‌ترین جای جهان است. نیمه شب‌های زمستان وقتی به پا بوست می‌آیم خلوت‌ترین در را پیدا می‌کنم. نیم قدم به فرش‌ها دست بر سینه می‌گذارم و سر خم می‌کنم. یک جوری که شاخ هایم در شاخه درختان فرش گیر کند.

آن قدر سر می‌مالم بر این فرش‌ها که بالأخره شاخ هایم گیر بیفتد. شما امن‌ترین جای جهان هستید. قلب من صفر کلوین است و شما خورشید. به این گوزن پیر که هزار ساچمه سربی در گرده دارد و هم قبیله‌ای هم ندارد که زخم هایش را بلیسد. پناه بدهید. حرم شما از بلاتشبیه زبانم لال از بعد وسعت از کشتی که بزرگ‌تر است.

یک گوزن بی جفت و زخمی و شاخ شکسته جای کسی را تنگ نمی‌کند. بیرون گرگ‌ها و قطار‌ها و شکارچی‌ها ول کنم نیستند. هوا سرد است. کثیف و گلی خاک آلوده ام، به یال این گوزن در هم شکسته دستی نمی‌کشید؟

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->