برگزاری همایش ملی فقه و حکمرانی ۱۴۰۴، در مشهد بررسی هوش مصنوعی از لحاظ فقهی را دنبال می‌کنیم امام حسین (ع) نماد وحدت شیعه و سنی و الهام‌بخش آزادگان جهان است شیعه امام حسین (ع) حجت‌الاسلام‌والمسلمین راشدیزدی: عشق به امام حسین‌ (ع) آدمی را عزیز می‌کند شرکت‌کننده قرقیزستانی مسابقات بین‌المللی قرآن: رسانه‌ها باید مسابقات بین‌المللی قرآن ایران را به جهان معرفی کنند برگزاری اجتماع بزرگ منتظران در عرصه میدان شهدای مشهد(۲۶ بهمن ۱۴۰۳) سالانه حدود ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار زائر خارجی به حرم مطهر امام رضا (ع) مشرف می‌شوند استقبال ۱۰۲ هزار نفر از طرح بین‌المللی «من قرآن را دوست دارم» تشریح برنامه‌های بنیاد بین‌المللی صحیفه سجادیه در ایام ولادت امام سجاد(ع) قرآن منسوب به‌دست‌خط مبارک امام حسین(ع) در گنجینه رضوی آیت الله مکارم شیرازی: برخی محتوا‌های شبکه‌های نمایش خانگی منجر به انحراف جوانان می‌شود شرکت‌کننده یمنی در مسابقات بین‌المللی قرآن: اگر واژه‌ای بالاتر از زیبایی سراغ داشتم، آن را برای ایران به کار می‌بردم شرکت‌کننده تونسی در مسابقات بین‌المللی قرآن: برگزاری مسابقات در مشهد، خاطره خوبی را برای ما به یادگار گذاشت غزاله سهیلی‌زاده: موفقیتم در مسابقات قرآن را مرهون عنایت امام‌رضا (ع) هستم ۵ درصد سهمیه حج ایران به عوامل اجرایی اختصاص دارد شناسایی ۱۰ هزار و ۸۰۰ نخبه شاهد و ایثارگر در کشور لزوم نظارت جدی بر قرارداد خودروهای ایثارگران اعلام ویژه‌برنامه‌های سالروز میلاد امام‌حسین(ع) در حرم مطهر رضوی نگاهی به آثار سینمایی مرتبط با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در چهل و سومین جشنواره فجر
سرخط خبرها

رازِ هادی

  • کد خبر: ۱۶۲۰۳۱
  • ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۰
رازِ هادی
هادی همین طور که داشت، برای کبوترهایش آب و دانه می‌ریخت و به آن‌ها رسیدگی می‌کرد، از قول و قرارش با امام رضا (ع) گفت و من داشتم به هادی کلاس پنجم و هادی امروز فکر می‌کردم که چقدر باهم فرق دارند.

همیشه صدای کبوترهایش در خانه ما می‌آید. بالای طبقه دوم خانه شان را دیوار آجری بدریختی چیده که گویی هیچ کدام از اصول معماری در چیدمان آجر‌ها رعایت نشده و قلمبه‌های بی ریخت سیمان از لا به لای آجر‌ها زده بیرون. هادی کلاس پنجم ابتدایی هم کلاسی من بود. بعد دیگر ندیدمش تا همین پارسال که با ما همسایه شدند. در واقع دیوار خانه هایمان را پشت به پشت هم زده بودند تا مقاوم‌تر باشند.

بعد سال‌ها همدیگر را بالای پشت بام دیدیم و او درحالی که داشت به کبوترهایش دانه می‌داد از شرق تا غرب سخن می‌گفت. یک روز که رفته بودم بالای پشت بام و اتفاقا هادی هم آن بالا بود، نشستیم به حرف زدن. دیدم یک کبوتر سپید را انداخت توی قفس. گفتم: «می خوای بفروشی اش؟» گفت: «نه، این قراره بره یه جای خوب» گفتم: «کجا؟» گفت: «من یک قولی به امام رضا (ع) داده ام و این نذر حرمه. فردا چهارشنبه است و من طبق قولم به آقا باید بر م حرم و آزادش کنم.»

هادی همین طور که داشت، برای کبوترهایش آب و دانه می‌ریخت و به آن‌ها رسیدگی می‌کرد، از قول و قرارش با امام رضا (ع) گفت و من داشتم به هادی کلاس پنجم و هادی امروز فکر می‌کردم که چقدر باهم فرق دارند. هادی اسم پسرش را جواد گذاشته است، خودش هم همین که بیکار می‌شود می‌نشیند ترک موتورش و گازش را می‌گیرد و می‌رود حرم.

به قول رحیم برادرش، هادی جَلد حرم آقا شده است. بعد‌ها از رحیم شنیدم که هادی چند سال قبل تصادف کرده و هرچه شده در همان چند روز کما شده. او با پای خودش از بیمارستان بیرون آمده، رفته است سر تور کبوترهایش، یک قمری که از همه بیشتر دوستش داشته را برداشته و رفته حرم آزادش کرده است. هادی با هیچ کس درباره آنچه در اغما دیده و ماجرای شفایش حرف نزده است، حتی مادرش.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->