نقاشی زائران خردسال غیرایرانی بر دیوار مهربانی | جشنی برای وحدت در حرم امام رضا (ع) ریشه‌های قرآنی و تاریخی وحدت مسلمانان | نقش راهبردی رهبر معظم انقلاب در همگرایی امت اسلامی امام صادق(ع)، احیاگر دین، اخلاق، غدیر و عاشورا ۳۰۰ اثر از بانوان هنرمند دارالقرآن کریم، در حرم امام‌رضا(ع) به نمایش درآمد وقت دعوتم کی می‌رسد؟ تو پیشگام هر سلامی، در نمازم سلام کردی و سِحر جهود باطل شد او برای همدلی‌ها آمده درباره ویژگی‌های شیعه از زبان امام صادق (ع) جلوه‌های رحمت پیامبر اکرم (ص) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین راشد یزدی | سیره پیامبر، میراث جاودان بشریت آخرالزمان، عصر توسعه نهضت نبوی خوشنویس فلسطینی و کتابت قرآن در مسجدالاقصی پیام دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی به مناسبت هفته وحدت چرا میلاد حضرت محمد(ص) بزرگترین رحمت الهی برای بندگان است؟ خدمت صادقانه به مردم، بزرگ‌ترین اقدام ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی در ایران اسلامی است راوی صادق حقایق دفاع مقدس ۱۲ روزه باید باشیم نمایش ۱۵ اثر ارزشمند مرتبط با حضرت محمد(ص) در نمایشگاه «آیینه‌های نعت» افزایش چشمگیر نذورات مردمی به حرم مطهر امام‌رضا(ع) در ۶ سال اخیر اعمال شب و روز میلاد حضرت محمد(ص) توجه جدی آموزش و پرورش به اقامه نماز
سرخط خبرها

رازِ هادی

  • کد خبر: ۱۶۲۰۳۱
  • ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۰
رازِ هادی
هادی همین طور که داشت، برای کبوترهایش آب و دانه می‌ریخت و به آن‌ها رسیدگی می‌کرد، از قول و قرارش با امام رضا (ع) گفت و من داشتم به هادی کلاس پنجم و هادی امروز فکر می‌کردم که چقدر باهم فرق دارند.

همیشه صدای کبوترهایش در خانه ما می‌آید. بالای طبقه دوم خانه شان را دیوار آجری بدریختی چیده که گویی هیچ کدام از اصول معماری در چیدمان آجر‌ها رعایت نشده و قلمبه‌های بی ریخت سیمان از لا به لای آجر‌ها زده بیرون. هادی کلاس پنجم ابتدایی هم کلاسی من بود. بعد دیگر ندیدمش تا همین پارسال که با ما همسایه شدند. در واقع دیوار خانه هایمان را پشت به پشت هم زده بودند تا مقاوم‌تر باشند.

بعد سال‌ها همدیگر را بالای پشت بام دیدیم و او درحالی که داشت به کبوترهایش دانه می‌داد از شرق تا غرب سخن می‌گفت. یک روز که رفته بودم بالای پشت بام و اتفاقا هادی هم آن بالا بود، نشستیم به حرف زدن. دیدم یک کبوتر سپید را انداخت توی قفس. گفتم: «می خوای بفروشی اش؟» گفت: «نه، این قراره بره یه جای خوب» گفتم: «کجا؟» گفت: «من یک قولی به امام رضا (ع) داده ام و این نذر حرمه. فردا چهارشنبه است و من طبق قولم به آقا باید بر م حرم و آزادش کنم.»

هادی همین طور که داشت، برای کبوترهایش آب و دانه می‌ریخت و به آن‌ها رسیدگی می‌کرد، از قول و قرارش با امام رضا (ع) گفت و من داشتم به هادی کلاس پنجم و هادی امروز فکر می‌کردم که چقدر باهم فرق دارند. هادی اسم پسرش را جواد گذاشته است، خودش هم همین که بیکار می‌شود می‌نشیند ترک موتورش و گازش را می‌گیرد و می‌رود حرم.

به قول رحیم برادرش، هادی جَلد حرم آقا شده است. بعد‌ها از رحیم شنیدم که هادی چند سال قبل تصادف کرده و هرچه شده در همان چند روز کما شده. او با پای خودش از بیمارستان بیرون آمده، رفته است سر تور کبوترهایش، یک قمری که از همه بیشتر دوستش داشته را برداشته و رفته حرم آزادش کرده است. هادی با هیچ کس درباره آنچه در اغما دیده و ماجرای شفایش حرف نزده است، حتی مادرش.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->