میتوانست بی تفاوت عبور کند و تماشاچی باشد و به روی خودش نیاورد. میتوانست با خودش بگوید: حتما مشکل از خودشان بوده که کسی مورد آزارشان قرار داده است.
میتوانست ته دلش بلرزد و تردید کند که اگر برای تذکر به آن چند جوان به سمتشان برود حتما آسیب میبیند. بعد هم مسیرش را عوض کند و چشمش را ببندد و از کنار آنها بگذرد و برود. شبیه برخی از ما که در جامعه ممکن است خیلی از اتفاقها را ببینیم و اعتراض نکنیم و به فکر جان و مال و نان و میزمان باشیم.
ظلمی میبینیم و سکوت میکنیم. گران فروشی میبینیم و دم نمیزنیم. بی اخلاقیها و رفتارهای ناهنجار در کوچه و خیابان و در همسایگی مان میبینیم و سکوت میکنیم. شبیه برخی از ما که چشم هایمان را مدام میبندیم و بعد خودمان را توجیه میکنیم که چرا من اعتراض کنم؟ چرا من تذکر بدهم؟ چرا من خودم را در معرض خطر قرار بدهم؟ و این چرایی گاهی آن قدر دامنه اش وسیع میشود که جامعهای را در سکوتی دسته جمعی در خود غرق میکند.
سکوتی که هر آنچه از بی اخلاقی و ناهنجاری و ظلم را میبیند عکس العملی نداشته باشد، اما به قول شهید آوینی: «اگر ظلمی به وسعت یک جهان گسترده شود آیا ضرورت مبارزه با آن از میان میرود؟» و سکوت نکردن نیز تاوانی دارد. یک روز شهدا تاوانش را در جنگ تحمیلی برای تعرضی که دشمن به مرزهای وطن کرده بود دادند و امروز جوانی که جانش را برای دفاع از ناموس داد.
شهید حمیدرضا الداغی مانند رهگذران دیگر از خیابان میگذشت که صحنه مزاحمت چند جوان به دو خانم را دید، اما غیرتش نگذاشت تا چشم هایش را بر روی این صحنه ببندد و در همین راه به شهادت رسید.
عمل به وظیفهای دینی که غیرت میخواست. امام رضا (ع) میفرمایند: «لَتَأمُرَنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهَنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ، اَوْ لَـیَسْتَـعْمِلَنَّ عَلَـیْکُمْ شِـرارُکُمْ فَیَدْعُو خِیارُکُمْ فَلا یُسْتَجابُ لَهُمْ، حتما امر به معروف و نهى از منکر کنید، وگرنه اشرارتان بر شما مسلط مى شوند، آنـگاه خوبانتـان هم دعـا مى کنند، اما دعـایشان مستجـاب نمى شـود.»
(وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۳۹۴)