انگار بهترین جای دنیا نشستهاند؛ روبهروی گنبد و گلدستههای حرم؛ سمت چپ گنبد فیروزهای گوهرشاد و روبهرویشان زائرانی که مشتاق زیارت هستند و برای زیارت میروند. بعضی دیگر هم که تازه با حرم خداحافظی کردهاند، احتمالا در ذهنشان دارند به این فکر میکنند که کی دوباره فرصت زیارت برایشان دست خواهد داد. اطراف حرم پر از قصه و خاطره است. آنهایی که سالها پیش فرصت زیارت داشتهاند، گاهی که دلشان برای حرم تنگ میشود، زل میزنند به قاب عکس حرم که روی دیوار خانهشان است.
بعد سفر به مشهد را در ذهن مرور میکنند. به حرم فکر میکنند، به سقاخانه، به اینکه همه تلاش خود را میکردند که پیش از غروب خورشید خود را به صحن انقلاب برسانند، بعد زل بزنند به سردر ورودی پایینخیابان تا صدای نقارهخانه بلند شود. ورودیهای حرم هرکدامشان دنیای خود را دارد و هر زائری که به حرم میرود، با یکی از این ورودیها خاطره دارد.
سالها پیش وقتی از ورودی پایینخیابان به پابوس آقا میرفتیم، چند عکاس که دوربین را انداخته بودند دور گردنشان و یک آلبوم از عکسهایی که گرفته بودند در دستشان بود، همان اطراف درب ورودی حرم میچرخیدند تا از زائران عکاسی کنند و خاطره ورودشان به حرم را ثبت کنند. تا همین چند سال پیش وقتی میخواستی از ورودی طبرسی وارد حرم شوی، صدای نوارفروشیهایی که تقریبا همهشان با هم یک نوای خاص پخش میکردند، بلند بود.
حالا چند سالی است که ورودی بابالجواد (ع) انگار بین زائران جا افتاده است و خیلیها ترجیح میدهند که از ورودی بابالجواد (ع) وارد حرم بشوند. اما کلا فرقی ندارد که آدم از کدام ورودی برای زیارت وارد حرم شود؛ مهم این است که در آن لحظاتی که آدم داخل حرم است، حالش خوب است. فارغ از همه رنجهای دنیاست. همه آدمهایی که دوستشان دارد، در ذهنش میگذرند و برایشان دعا میکند.