فوت ۵ زائر ایرانی در عربستان سعودی (۱۱ خرداد ۱۴۰۴) جزئیات جدید درمورد رشته‌های جدید بازطراحی شده در شاخه کاردانش (۱۱ خرداد ۱۴۰۴) آیا مصرف نوشابه برای بهبود اسهال و سوءهاضمه مفید است؟ افزایش کیفیت محصولات آرایشی ایرانی، راهی برای مقابله با قاچاق هشدار عربستان به زائران درباره افزایش دمای هوا حکمت‌کارت خردادماه ۱۴۰۴ بازنشستگان لشکری شارژ شد +مبالغ نخستین عمل بیوپسی از ضایعات مغزی در مشهد انجام شد (۱۱ خرداد ۱۴۰۴) هشدار جدی درباره عوارض مرگبار داروی «دراگون» برای افزایش وزن دانشگاه‌ها آماده اجرای طرح پزشکی خانواده هستند توله خرس گمشده حوالی پارک پردیسان است افزایش ویزیت، کاهش ویزا رکورد جدید جوجه‌آوری اردک مرمری در تالاب هورالعظیم ثبت شد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (یکشنبه، ۱۱ خرداد ۱۴۰۴) | سه‌شنبه، گرم‌ترین روز هفته جاری اختلال در امتحان نهایی نهمی‌ها | رمز فایل سؤالات اشتباه بود! درخواست از تامین اجتماعی برای سرعت عمل در پرداخت حقوق رانندگان بازنشسته دعوت سازمان نوسازی مدارس از مردم برای مشارکت در مدرسه‌سازی سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس: ۳۰۰ هزار معلم بلاتکلیف داریم | تلاش کردیم ظلمی که در گزینش‌ها می‌شد را جبران کنیم ۹ کشتارگاه غیرمجاز در مشهد پلمب شد | هشدار جدی دامپزشکی درباره شیوع تب کریمه کنگو در عید قربان ۲ سامانه برای رصد پروژه‌های مدرسه‌سازی راه‌اندازی شد ۳۱ درصد هر دام، ضایعات خطرناک | فاجعه چرخش بیماری با کشتار خانگی در عید قربان یک کشته و ۴ مصدوم بر اثر واژگونی پراید در بزرگراه شهید چراغچی مشهد (۱۱ خرداد ۱۴۰۴) گزارش میدانی از وضعیت مصرف انرژی در برخی ادارات مشهد | صرفه جویی نصفه‌نیمه! ۲۰ قاضی فعال در مدارس مشهد فعالیت ۱۷ ناظر ذبح شرعی در کشتارگاه‌های مشهد هم‌زمان با عید قربان ۱۴۰۴ ساعت فعالیت ادارات سیستان به‌دلیل طوفان تغییر کرد (۱۱ خردادماه ۱۴۰۴) قربانیان خاموش قاتلان پرهیاهو آموزش ناعادلانه موجب از دست رفتن فرصت یک نسل می‌شود
سرخط خبرها

ما دختر دار‌ها

  • کد خبر: ۱۶۵۱۴۳
  • ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۸:۱۹
ما دختر دار‌ها
دختر داشتن حس غریبی دارد. قشنگ می‌توانی ببینی یک تکه از قلبت دارد جلویت راه می‌رود، لبخند می‌زند.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

دختر داشتن حس غریبی دارد. قشنگ می‌توانی ببینی یک تکه از قلبت دارد جلویت راه می‌رود، لبخند می‌زند. نگاهت می‌کند و تو در دلت هزار تکه انار، هزار تکه کاشی انگار می‌درخشند و به قول امروزی‌ها قلبت پروانه‌ای می‌شود. من برای دخترم هر از گاهی نامه می‌نویسم. نامه‌هایی که لزوما او همه را نخوانده است و معلوم هم نیست این کاغذپاره‌ها را یک روزی بخواند، یا نه. ولی من می‌نویسم.

دختر که استخوان می‌ترکاند، بزرگ و بالغ می‌شود، انگار یک هاله‌ای از مه می‌افتد وسط رابطه تان، انگار از یک چیز‌هایی هم تو خجالت می‌کشی، هم او. دلت ضعف می‌رود یک دانه بیشتر ببوسی اش و چند ثانیه بیشتر بغلش کنی و انگار نمی‌شود. خیلی فکر کردم برای روز دختر چه بنویسم و بد ندیدم یکی از همین نامه‌ها را که برایش نوشته ام برایتان نقل کنم. خدا را چه دیدید شاید تجربه مشترک داشتیم در دخترداشتن.

«من را ببخش به خاطر آن شب. آن شب بارانی که پرستارت با عشوه‌ای گل درشت به قصد مشتلقی مقبول قنداقه صورتی ات را آورد و وقتی گفتم: اینو ببر اتاق نوزادان برو خبر سلامتی مادرش رو بیار شیرینی بگیر همان شب بغض کردم. همان شبی که مادرت دیر به هوش آمد و توی اتاق نوزادان صورتت را چنگ انداختی و دو نفری به صورت زخمی ات زل زدیم و اشک ریختیم. من از همان شب از تو شرمنده ام. یک بغض ده ساله چسبناک که مثل خشتی خیس بیخ گلویم لانه کرده و نمی‌گذارد توی چشم هایت زل بزنم.

ولی به دامنت قسم هربار توی لیوان هِلوکیتی ات برایم شربت درست کردی نوشیدمت با همه پدرانگی ام. می‌دانی دختر جان پدر که باشی دلت ضعف می‌رود برای تکه‌های درشت خیار در سالاد شیرازی که حاصل دست دخترت است. دلت ضعف می‌رود برای عطر بخاری که از اتو کردن روسری اش زیر پره‌های بینی ات می‌رقصد.

پدر که باشی مجبوری ببینی و نبینی. مجبوری ببینی و نبینی رد رژ پاک شده از مهمانی زنانه ظهر را. مجبوری ببینی و نبینی قر دادن‌های یواشکی جلو آینه را وقتی هندزفری گذاشته‌ای و دلبرا جان جان جان را لب می‌زنی. پدر که باشی می‌دانی موسیقی هر دانه «بابا» یی که می‌گویی چقدر پشتش باید پیاده شوی. من برایت کم وقت گذاشتم. مثل همین دقایقی که دارم این واژه‌ها را قلمی‌ می‌کنم. من را ببخش به خاطر نبودن هایم. به خاطر سفرهایم. بیدار خوابی‌هایی که من کشیدم و می‌شد نکشم و تو توی بغلم باشی و نفس‌های وانیلی ات بازویم را گرم کند.

توی این هفت میلیارد  و خرده‌ای نفر تو دختر منی. مگر می‌شود دوستت نداشته باشم؟ مگر می‌شود با مو پشت گوش انداختنت توی دلم انار پاره نشود. ببخش اتاقت کوچک است. ببخش اتاقت لوستر ندارد. من از زلزله هنوز می‌ترسم. ببخش بی اجازه توی جانمازت نماز به کمرم می‌زنم. من توی چهل سالگی از این می‌ترسم که یک روز از پارک برسم خانه و همان طور که کلاه را آویزان می‌کنم و عصایم را تکیه می‌دهم مادرت نخودی بخندد و در حین اینکه چای جلویم می‌گذارد طوری که هول نکنم بگوید که بله.
بگذریم باباجان. مخلص کلام. پدر که باشی از شنیدن آهنگ شش و هشت: (از تو گلخونه‌ی دنیای میون تک تک گل‌ها قسمت ما هم بر این شد.) هم بغض می‌کنی. روزت مبارک گلدختر بابا.»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->