گفتوگوی ساده و بیچالشی نبود. نقدها را که با معاون اجتماعی و مشارکتهای سازمان فرهنگی و اجتماعی شهرداری مشهد مطرح کردیم، از برخی پاسخها قانع شدیم و از برخی دیگر نه. حرفهای غیرمتعارف و «ضبطصوت را قطع کنید» نیز که جزو جداییناپذیر گفتگوها در موضوعات اجتماعی است. آخرش هم حرفهایمان تمام نشد و قرار بعدی برای صحبت درباره سیوچند برنامه شاخص دیگر این معاونت را موکول کردیم به وقتی دیگر. بخشهایی از سؤالوجوابهای ما با مهدی ابراهیمی را در ادامه میخوانید. او متولد ۱۳۵۷ و اصالتا اهل کاشمر است. علومسیاسی و جامعهشناسی خوانده است و شانزدهمین ماه تصدی این مسئولیت را سپری میکند.
نه، چون سند بالادستی و قانون داریم؛ مثل قانون سامان دهی و نگهداری متکدیان، سند ملی اعتیاد، قانون جوانی جمعیت و... در حوزه اجتماعی سروکارمان با جامعه، تشکلها و آسیب هاست، در نتیجه برنامهها نمیتواند کوتاه مدت باشد.
نه، ندارد. چون هر مدیری بیاید، باید همین راه را برود. اینجا مدیر نقشش ابتکاری، کاهش هزینهها و اجرای برنامه است و از اصل انجام وظایف قانونی نمیشود طفره رفت.
بله.
شما مجموعه سازمان فرهنگی را در نظر بگیرید. برنامههای معاونت سلامت و تربیت بدنی همگانی و معاونت فرهنگی سازمان دارد مردم عادی را پوشش میدهد. کل سازمان کارش ارتقای سلامت فردی و اجتماعی و کیفیت زندگی افراد است.
یکی شورای اجتماعی محلات و دیگری اداره مشارکتهای اجتماعی است که مخاطبشان مردم عادی اند. اداره آسیب دیدگان اجتماعی هم هست که بیشتر روی آسیبها کار میکند.
در حوزه مشارکت با سازمان ها، کفه ترازو در برنامههای آسیب دیدگان اجتماعی سنگینتر است، اما در حوزه اعتبارات پنجاه پنجاه است.
اصل مشارکت مردم برایمان مهم بود. ببینید، شهر که بزرگ میشود، همدلی اجتماعی کم میشود. تقصیر کسی هم نیست. ساختار شهر این سبک زندگی را یاد میدهد که زود سوار ماشینت شو و به محل کارت برس؛ خودت مهم هستی و رفاه خودت و شادی خودت. اینها یعنی رفتن به سمت فردگرایی. در نتیجه، شهر خواه ناخواه بی روح میشود؛ مثل یک خوابگاه بزرگ برای افراد. باید رویدادهایی را طراحی کنیم که همدلی افزایش پیدا کند. اینکه منِ شهروند حس کنم باید کمک کنم تا کسی مشکلش حل شود، این دغدغه مندی، همدلی و انسجام اجتماعی برایمان مهم است.
با مشارکت مردم ۵۲ زندانی آزاد شدند و ۷۶۶ دانش آموز به مدرسه برگشتند، اما ما هیچ افق کمیای تعریف نکرده بودیم. نه ستاد دیه هستیم و نه آموزش وپرورش. دنبال خیران کلان هم نبودیم. به شورای اجتماعی محلات آمار دادیم و گفتیم به عنوان مثال که این تعداد از هم محله ایهای شما در زندان هستند، برایشان چه کار میکنید. مبالغی که از بین مردم جمع شد، به صورت کاملا خرد بود.
زندانیان جرائم غیرعمد را با هدف جلب همدلی انتخاب کردیم. درباره کودک بازمانده از تحصیل هم اگر به این موضوع نپردازیم، باید به سامان دهی کودک کار و خیابانی بپردازیم؛ با هزینهها و تبعات سامان دهی بیشتر. پیشگیری از بروز آسیب بهتر از پرداختن به آسیب بروزیافته است. آسیب بروزیافته یعنی اینکه برویم سر چهارراه، با حضور ضابط قضایی، این کودکان را جمع کنیم و تحویل بهزیستی بدهیم.
به تفکیک نداریم؛ چون هم متکدی جمع میکنیم، هم کودک کار. در مجموع هزینه سالانه اش معادل ساخت ۳۲ زمین چمن ورزشی است.
۵۰۰ میلیون تومانی هم هست، یک میلیاردو ۲۰۰ میلیون تومان هم داریم. ساخت زمین چمن مصنوعی هشت نفره تقریبا ۶۰۰ میلیون تومان درمی آید. ما داریم بین ۱۵ تا ۱۸ میلیارد تومان هزینه میکنیم برای جمع کردن کودکان کار و جمع آوری و نگهداری متکدیان. سرفصل هزینهها و بودجه شان مشترک است. هزینه جمع آوری یک کودک کار یا یک متکدی از چهارراه به مرکز، بدون نگهداری یک میلیون و ۶۹۰ هزار تومان است.
اولویتمان بحث معتادان متجاهر بود و هست، چون سیزده آسیب اجتماعی ناشی از اعتیاد است. همین زباله گردی که مردم مطالبه رفع آن را دارند، تا معتادان متجاهر سامان دهی نشوند، رفع نمیشود. زمانی اعتیاد معلول بود، اما الان علت محسوب میشود. ایجاد این نگاه مشترک بین همه دستگاههای دخیل را به فرماندار مشهد تبریک میگویم که همه را دورهم جمع کرد و پای کار ایستاد. هفتهای یک بار جلسه میگذاشت. یک بار حساب کردم، دیدم ۹۶ جلسه برای معتادان متجاهر رفته ام.
پارسال با همکاری دستگاههایی که مثل ما دراین زمینه مسئولیت دارند، اتفاقات خوبی رقم خورد. امسال با سامانه سراج از معتادان متجاهر آمار داریم که پارسال نداشتیم. الان میدانیم که در هجده کمپ مشهد، بین ۵ تا ۶ هزار نفر نگهداری میشوند. پارسال ظرفیت نگهداری مان این قدر نبود. به نظرم طرح در گام نخست موفق عمل کرده است. الان هم پاتوقهای معتادان در شهر هست، اما خلوت شده است. یعنی اگر قبلا هفتاد نفر دورهم جمع میشدند، الان شده اند ده دوازده نفر.
گام دوممان در سال ۱۴۰۲ این است که آموزشها را به داخل کمپها ببریم و افراد را توانمند کنیم. اینها آدمهای خوبی هستند که باید روی ارتباطشان با موضوعات دینی هم کار کرد. طبق قانون ششم، شهرداری در ایجاد کمپ، نگهداری و توانمندسازی و صیانت پس از خروج، مسئولیت دارد.
از بین این پنج شش هزار نفر، هزار نفر شناسایی و غربال شده اند. امیدواریم رفته رفته تعدادشان افزایش پیدا کند. کار سنگینی است. برایشان پرونده شخصیت و پرونده شغلی تشکیل میشود و مهارت ها، وضعیت شغل و خانواده هایشان بررسی میشوند. همه این افراد پاک شده اند، اما میدانیم که اگر بدون صیانت بروند بیرون، دوباره برمی گردند؛ یعنی صرف توانمندسازی جواب نمیدهد. شش ماه تا دو سال بعد از خروج از کمپ باید رصد و رهگیری شوند. مدیریت آن با بهزیستی است.
تصور اشتباهی است که وجود دارد و باید اصلاح شود. شهرداری یکی از دستگاههای همکار در قرارگاه توانمندسازی معتادان متجاهر و دبیر این قرارگاه است؛ یعنی وظیفه تقسیم کار و مطالبه گری دارد. هزینهای که دراین باره پرداخت میکنیم، به اندازه سهممان است، نه همه هزینه ها. ما مجموعهای از حاکمیت هستیم و در قبال مسائل شهر مسئولیم. مدیریت شهر فقط مدیریت ساختمانها که نیست؛ مدیریت مردم شهر است. اگر شهروندان مسئله زباله داشته باشند یا معتاد متجاهر یا هر مسئله دیگر، مستقیم یا در قالب همکاری با بقیه دستگاهها برای حل آن مشارکت میکنیم.
بله، جزو برنامههای قرارگاه بود. این الگو را اجرا کردیم برای اینکه امسال بتوانیم برای چندهزار نفر آن را توسعه بدهیم.
با مدیریت بهزیستی، این کار دارد انجام میشود.
خوب. حدود ۱۲۰ نفر از خانمها را پذیرش کردیم. نمیتوانستیم اینها را به اجبار نگه داریم. تا پایان طرح چهل نفر با ما ماندند که تا امروز هیچ کدام بازگشت نداشته اند.
به ایجاد موج عمومی برای بازگشت اعتماد نسبت به بهبودیافتگان اعتیاد نیاز داریم. توزیع آثار فرهنگیای که قبلا تولید شده است، مثل کتاب «ویولن زن روی پل» و «دوبارگی» یکی از گزینههای پیش روست. اکران مستند محسن اسلام زاده به نام «هیچ کس منتظرت نیست» که دراین باره تهیه شده است هم قطعا مؤثر خواهد بود. حتما باید کار رسانهای انجام شود، چون نمیتوانیم با تک تک مردم حرف بزنیم. یکی از درخواست هایمان تغییر خط رسانه است. پارسال شما در گروه جامعه چند کار دراین زمینه انجام دادید که امیدواریم در بقیه رسانهها هم فراگیر شود. بهبودیافتهها هم باید تغییر کنند.
افرادی که سالها در کمپ بودند، حتی دیگر از صحبت کردن عادی هم ناتوان اند. کسی که از هر سه کلمه حرفش، یک کلمه اش حرف زشت است، معلوم است که نمیتواند کار پیدا کند و آن را نگه دارد. برای همین در طرح آزمایشی مان روی بانوان بهبودیافته از اعتیاد، به جز کار روی شخصیت، روی مهارتهای ارتباطی و آموزشهای فرهنگی تمرکز کردیم. تغییرات آن قدر زیاد بود که خانوادهها در دیدارشان با عضو بهبودیافته، با حیرت میپرسیدند فلانی، خودت هستی؟!
زود است. به زمان بیشتری نیاز داریم. فعلا میشود گفت نتایجش تأمل برانگیز است.
در ارتباطات رسانهای ضعف داریم، قبول دارم. خیلی چیزها هم قابلیت رسانهای شدن ندارد، چون به روان مردم آسیب میزند. یک نمونه اش را میگویم، ولی ننویسید! تنوع کارهایمان هم هست. از ۲۲۰۰ عضو شورای اجتماعی محلات از سلایق مختلف، اگر روزی ۱۰ نفرشان به مشکل بخورند، چه میشود؟ باید برنامههای آینده نگرانه هم داشته باشیم. پدیده سالمند معتاد، سالمند متکدی و... دارد خودش را کم کم نشان میدهد.
برای این افراد در خانه سبز، پرستار عمومی دیگر جواب نمیدهد؛ تقاضای پرستار تخصصی کرده ایم. مسئله شناسی در رسانهها هم نیاز به اصلاح دارد. از اول پاییز، تلفنهای همکاران رسانه به بنده میشود اینکه آقا چند تا گرم خانه میخواهد راه اندازی شود؟! پارسال اولین بار شهرآرا وارد شد به اینکه به جای کمیت صرف، به کیفیت بپردازد و قدم برداشت برای تغییر الگوهای ذهنی مردم.
نه. مردم دارند میبینند. با پنهان کردن آسیبها نمیشود آن را مدیریت کرد. آسیبها را به صفر هم نمیشود رساند. باید برای کنترل و کاهش آن تلاش کرد. البته با قبح شکنی از برخی آسیبها هم موافق نیستم. مدل اطلاع رسانی باید عوض شود. خوشبختانه الان نگاههایی باز وجود دارد.
بله، دقیقا.
یک سال است دارم بررسی میکنم که به جواب سؤال شما برسم. اینکه مشکل چیست؟ قانون است یا توانمندسازی، جمع آوری، نگهداری یا چه؟ مشکل، فرهنگ است. برای رفع این موضوع، مردم تصمیم گیرنده اند.
چه کسی از روزی یک میلیون تومان درآمد بدش میآید؟ هیچ کس. آن هم درآمد بدون مالیات، بیمه، ثبت و. تکدیگری یعنی وضعی که گفتم. برخی میگویند متکدیها را توانمند کنید. آخر مگر فرد به دلیل نداشتن توانمندی یا شغل میآید سر چهارراه؟ خیر! تکدیگری حرفه است، درآمد دارد. اینها به توانمندشدن علاقهای ندارند.
کاهش تکدیگری هیچ راهی به جز مشارکت مردم ندارد. ما حداکثر میتوانیم سه ماه اینها را نگه داریم. رها که میشوند، دوباره به چرخه سابق برمی گردند. روی شیشه اتاقم چه نوشته ام؟ میبینید؟ نوشته ام فرهنگ سازی و جلب مشارکت مردم برای کمک نکردن به متکدیان. این یکی از راهبردهای امسال ماست. مردم از سر خیرخواهی و دل سوزی کمک مستقیم میکنند به کسانی که نمیشناسندشان، غافل از اینکه کمک به این افراد حرفه ای، هم از نظر شرعی اشکال دارد، هم عزت نفس کمک گیرنده را از بین میبرد. کسی که عزت نفس نداشته باشد، انجام هیچ رفتاری از او دور از ذهن نیست.
این طور نیست. ما اگر میگوییم کمک مستقیم نکنند به متکدی، راه جایگزینش را هم معرفی میکنیم. «مرکز نیکوکاری خانه سبز» به زودی رونمایی میشود. تنها مجوز دولتی برای چنین ساختاری را این مرکز دارد. یک سال طول کشید این کار، چون نو بود. مبالغ جمع آوری شده را صرف متکدیان غیرحرفهای میکنیم که لابه لای دستگیری هایمان شناسایی میشوند.
آمادگی داریم به مردم اعلام کنیم از محل صرفه جویی هزینههای جمعآوری متکدیان، زمین ورزشی ساخته ایم. جزو برنامههای قطعی امسال، تولیدات رسانهای است. اعتبار خوبی پیش بینی کردیم برای این قضیه.
بله.
پارسال الگو را عوض کردیم. به جز شبهای سرد، دنبال کسی نرفتیم. شبهای سرد را هم به این دلیل رفتیم که اینها از هواشناسی خبر ندارند. باافتخار اعلام میکنم که زمستان پارسال، در مشهد با دمای منفی ۱۷ درجه یک فوتی هم نداشتیم. دلیلش این بود که آمادگی داشتیم و هدفمند جمع آوری کردیم از پاتوق ها. خودشان هم فکرش را نمیکردند. میگفتند برای چه ما را میبرید. میگفتیم برویم بعدا میفهمید. کسانی را هم از میان خودشان انتخاب کرده بودیم که بروند اعتماد ایجاد کنند و بگویند که هوا قرار است خیلی سرد بشود.
هزار نفر را این طور جمع آوری کردیم و یک هفته به صورت شبانه روزی نگه داشتیم. ۱۰ روز پیش از آمدن سرما اجازه خروج از خانه سبز را هم نمیدادیم تا شبها مجبور نشویم آنها را از پاتوقها جمع کنیم. دستگاههای مختلف، بهبودیافتهها و مردم خیلی کمکمان کردند. تعدادی از کارتن خوابها را مردم سوار خودروهایشان میکردند و میآوردند خانه سبز.
اینها در شبهای سرد دنبال سقف هستند. برای داشتن سقف باید هزینه کنند و برای تأمین هزینه، سرقت میکنند.
وقتهایی که نشئه هستند و متوجه نیستند، بله؛ به حالت عادی که برمی گردند، دنبال سرپناه اند و منتظر بازشدن گرم خانه.