دیدار و تکریم شهدای قرآنی جنگ ۱۲روزه در دستور کار سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ عاقبت قاتلان امام حسین (ع) و ۷۲ تن از یارانش چه شد؟ معرفی کتاب‌های عاشورایی برای کودکان و نوجوانان ویژه‌برنامه‌های شبکه قرآن در دهه دوم محرم اعلام شد تصویب نام‌گذاری معابر تهران به نام شهدای اقتدار صحیفه‌ای برای بیداری | امام سجاد(ع) چگونه با زبان دعا امت را تربیت کرد؟ مراسم عزاداری شب شهادت امام سجاد (ع) در حرم رضوی برگزار شد وزیر فرهنگ: بازگرداندن ایمن و به موقع ۸۶ هزار زائر حج در شرایط جنگی اقدامی ارزشمندی بود حرم امام‌رضا(ع)، میزبان برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای اقتدار ایران (۱۹ تیر ۱۴۰۴) پیام خانواده شهید حاجی‌زاده به سردار موسوی: مسیر را تا نابودی اسرائیل ادامه دهید گذرنامه‌های زیارتی اربعین نیاز به تمدید ندارند | امکان دریافت غیرحضوری گذرنامه  آغاز ثبت‌نام راهنمایان زائر افتخاری ویژه دهه پایانی صفر در مشهد افتتاح ۲ یادمان بزرگ شهدا در مشهد هم‌زمان با کنگره ۱۸ هزار شهید استان خراسان رضوی ثبت نام اولیه ۳۷۵ کاروان پیاده برای سفر به مشهد در دهه آخر صفر تردد بیش از ۱۲۸ هزار زائر کربلا از مرز مهران در ایام محرم‌ سرلشکر صفوی در جمع عزاداران حسینی: ملت ایران در مکتب عاشورا شکست‌ناپذیر شد شهادت تاریخی از درون اهل سنت: بنی‌امیه مسئول خون امام حسین (ع) هستند دهه دوم محرم در مشهد هیئت کجا بریم؟ شام غریبان امام حسین(ع) پشت درهای بسته حرم حضرت زینب(س) + فیلم لزوم راه‌اندازی ستاد استقبال از زائران اربعین ۱۴۰۴
سرخط خبرها

رأس ساعت هشت...

  • کد خبر: ۱۷۳۸۹۶
  • ۲۱ تير ۱۴۰۲ - ۱۸:۳۶
رأس ساعت هشت...
مرد توی حس وحالی بین بیهوشی و هشیاری بریده بریده می‌گفت و من می‌شنیدم. بخش خلوت بود. بالای سرش بودم که به هوش اومد.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

گفتم همین هزار لیتر راحله جان و سرت پایین بود. گفتم به خدا می‌بوسم و می‌ذارم کنار. به چشمات که همه زندگی منه قسم، به گلای دامنت. گفتی جلیل تو تا بری و برگردی، من هزار بار می‌میرم و زنده می‌شم. بعد گوشه روسری ت رو زدی کنار و گفتی ببین نوعروس گیس سپید می‌خوای ببری خونه بخت؟

گفتم راحله بدهی دارم، قسطای ماشین مونده. سپردم راه رو پاک کردن، خبری نیست. همین هزار لیتر رو می‌کنه چهارتا مشک، می‌برم و بعد می‌آم دودستی می‌چسبم به زندگی.

گفتی جلیل! گفتم جان جلیل. گفتی: من به اون جلیلی گفتم بله و شیرینی خورده ش شدم که نوای دوتارش که بلند می‌شد، موسی کوتقی‌ها جمع می‌شدن پشت ارسی که جلیل پنجه بریزه بر گلوی دوتارش و مست بشن. من عاشق اون جلیلی شدم که دستاش بوی چوب عناب می‌داد و زعفرون، نه جلیلی که همیشه جونش بوی بنزین بده و فلز...
گفتم می‌فهمم راحله، ولی یک چیزایی دست آدمی نیست. این بنزین ردکردن از مرز که انتخابم نبود دختر. الانم می‌گم موقته. دندون روی جیگر بذار یه کار درست ودرمون تیار می‌کنم.

گفتی: جیگری نمونده جلیل، جیگری نمونده... نصفش سوخت تا به تو برسم و نصفش داره می‌سوزه از اینکه سه روز پشت هم ازت بی خبر می‌مونم و گوشی ت خاموشه و خبری ازت نیست تا اینکه صدای ماشینت بپیچه توی دهگاه و در خونه رو بکوبی و من بفهمم جلیلم اومده.

مرد توی حس وحالی بین بیهوشی و هشیاری این حرفا رو بریده بریده می‌گفت و من می‌شنیدم. بخش خلوت بود. بالای سرش بودم که به هوش اومد و این حرفا رو می‌زد. رفتم پشت در آی سی یو و راحله پشت در بود. صداش کردم. راحله! چشماش از حدقه بیرون زد. سرخ و اشک آلود بود و به راستی که حزن چقدر ما زنا رو زیباتر می‌کنه.

گفت جانم. گفتم خدا قسمت کنه چقدر دوستت داره. گفت کی؟ چی می‌گی؟ گفتم همین آقاجلیل مگه همسر شما نیست؟ گفت به هوش اومد، حرف می‌زنه؟ گفتم حرف؟ فقط می‌گه راحله... خجالت زده و سرخ نفس عمیقی کشید. بردمش پشت پنجره و از دور نشونش دادم. لباش تکون می‌خورد. گفتم خداروشکر خطر رفع شده. نصفه نیمه قصه رو می‌دونستم و می‌فهمیدم... براش چایی ریختم و هم کلام شدیم.

اهل روستا‌های لب مرز بودن. زیبا بود و بیابانی با لهجه‌ای از قند... حرفا رو زد و آخرش مردد گفت: راستش من کس وکاری نداشتم توی این شهر. شبا می‌رفتم حرم می‌خوابیدم و دیشب به آقا گفتم جلیل همه کس منه... شما به من برش گردون، من ضمانت می‌کنم دیگه نره سمت قاچاق بنزین. شما جلیل من رو بده، من خودم زن زندگی ام، می‌آرمش سرخط زندگی...

دستش رو گرفتم و بردمش توی اتاق استراحت پرستارا. پرده رو کنار زدم و گفتم بفرما. گنبد در نور صبحگاهی دلبری می‌کرد. دست روی سینه گذاشتیم و سلام دادیم. اشک امانش رو بریده بود.

گنجشکا می‌خوندن... ساعت دقیقا هشت بود...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->