نگهداری از ۹۹ کتاب نایاب ترجمه انگلیسی شاهنامه فردوسی در کتابخانه آستان قدس رضوی رئیس‌جمهور در پیامی برای روز بزرگداشت فردوسی: زبان فارسی آینه فرهنگ مشترک اقوام ایران‌زمین است رئیس انجمن آثار و مفاخر کشور: شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی شناسنامه‌ای از اصالت و هویت ما است یک کتاب جادویی برای فردوسی در نمایشگاه تهران | شاهنامه سه بعدی ویژه کودکان برای نخستین بار رونمایی شد + فیلم مراسم بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی برگزار شد (۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴)+فیلم علی‌محمد مؤدب: شعر، جان‌پناه تمدن ایرانی است | بازآفرینی فردوسی‌ها مانع اسیدپاشی فرهنگی می‌شود تشویق ۵ دقیقه‌ای برای «ماموریت غیرممکن» تام کروز نقدپذیری به سبک فراستی؛ «هیچی، مزخرف می‌گویند» فروش ۳۵۰ میلیاردی در سی و ششمین نمایشگاه کتاب تهران اعتراض کارکنان جشنواره فیلم کن به وضعیت حقوقی خود نام‌آوران شاهنامه بر روی پرده تبارشناسی آمدند ابراز همدردی و اظهارات رئیس صداوسیما در بازدید از محل انفجار بندر شهید رجایی بندرعباس معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استانداری خراسان رضوی تأکید کرد: لزوم احیای سازمان کشور‌های فارسی‌زبان با محوریت مشهد معاون سیاسی استانداری خراسان رضوی: نباید بین هویت ملی و مذهبی تقابل ایجاد کرد | شاهنامه ظرفیتی مغفول در گردشگری فرهنگی رئیس انجمن نسخ خطی ایران از روشی جدید برای تعیین قدمت اسناد خبر داد نقالی، صدای امروزِ فردوسی | گفت‌وگو با پریسا سیمین‌مهر، نقال بین‌المللی شاهنامه فردوسی یاحقی: شاهنامه با نقش‌آفرینی در ساخت هویت فرهنگی ایرانیان، از دیگر آثار متمایز شده است + فیلم
سرخط خبرها

شمرخوان

  • کد خبر: ۱۷۶۴۷۱
  • ۰۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۵
شمرخوان
میرجابر چهل سال بود که تغزیه خوان بود و از این چهل سال ۲۵ سالش را شمرخوان بود.
حمید سبحانی
نویسنده حمید سبحانی

باد از توی کوچه‌ها و دیوار گلی می‌گذشت، برگ‌های بادبزنی چنار پیر را به هم می‌کوباند و بعد از روی آخرین شاخه خودش را پخش می‌کرد و پهن می‌کرد توی میدان. توی میدان فقط صدای زمزمه باد بود. چند هزار جفت چشم بی آنکه صاحبانش جُم بخورند دوخته شده بودند به وسط میدان.

جایی که یک جفت چشم خیس کوچک از زیر کلاه خود قرمز دوپر خیره بود به تن مردی که توی عبایی سبز دراز کشیده بود روی زمین. شمر خنجرش را بالا آورد. دستش می‌لرزید. نعره‌ای کشید و گام برداشت به سمت امام حسین (ع)! همین که نشست کنار پیکر سبز پوش. سنگی از گوشه میدان سفیرکشان خودش را کوباند به پهلوی شمر. مرد خنجر را انداخت و پهلویش را گرفت.

هنوز میدان به خود نیامده بود که پیرزنی با چماقی در دست سمت مرد شمرخوان آمد و خواست که بکوبد به کلاه خودش که چند مرد جلویش را گرفتند. میرجابر چهل سال بود که تغزیه خوان بود و از این چهل سال ۲۵ سالش را شمرخوان بود. بچه که بود نقش طفلان مسلم و عبدا... را می‌خواند. بلوغ که سراغش آمد گفتند صدایت آن قدر خوب نیست که علی اکبر یا عباس بخوانی. بعدتر با آن استخوان بندی درشت و صورت و صدای خش دار کلا از اولیا خوانی در تعزیه ناامید شد.

اما اشقیا را می‌خواند چه خواندنی. پهلوی میرجابر هنوز می‌سوخت. بلند شد و راهی را از میان جمعیت باز کرد و رفت. چندتایی خواستند جلویش را بگیرند که نرود، اما بی پاسخ به راهش ادامه داد. از جمعیت دور شد. خورشید میان سرخی غروب ایستاده بود روبه رویش. به خورشید نگاه کرد، چشمانش فوران کردند. یک عمر خیلی‌ها به شوخی و جدی خطابش کرده بودند «جابر شمر» و این لقب آن قدر برایش مانده بود که یک بار پسرش با هم کلاسی هایش دعوا کرده بود و بعد آمده بود خانه و گریسته بود.

از این دست خاطره‌ها کم نداشت. چندین بار توی مجلس تعزیه عصر عاشورا از تماشاچیان و مردم کناره میدان کتک خورده بود. هربار تصمیم کنار گذاشتن شمرخوانی و هربار اصرار معین البکا و دوباره هر محرم توی همان لباس سرخ بود. این بار هم معین البکا گفته بود «هر که در این بزم مقرب ترست، جام بلا بیشترش می‌دهند. دیگه خود دانی» ایستاد و هی جمله را دوباره تکرار کرد.

برگشت سمت میدان تعزیه. صدای صلوات جمعیت بلند شد.

عکس: عرفان سامان‌فر

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->