فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

  • کد خبر: ۱۸۲۷۳۲
  • ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۱
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
بعد از نماز مغربی که در حرم مولا خوانده ایم نشسته ایم توی ماشین، عمود مشقی‌ها را رد کنیم و بزنیم به طریق، این عمود مشقی‌ها هم حکایتی دارد، که اگر ندانی یک کوچولو توی ذوقت می‌خورد، حالا قصه چیست؟

هوا گرم است و این گزاره آن قدر قطعی و محکم است که هر جمله توصیفی بگویی به روایتت ضربه زده ای. بعد از نماز مغربی که در حرم مولا خوانده ایم نشسته ایم توی ماشین، عمود مشقی‌ها را رد کنیم و بزنیم به طریق، این عمود مشقی‌ها هم حکایتی دارد، که اگر ندانی یک کوچولو توی ذوقت می‌خورد، حالا قصه چیست؟
از حرم مولا که راه می‌افتی سمت کربلا پلاک‌هایی سبز رنگ را روی تیربرق‌ها می‌بینی، راه می‌افتی و از وسط وادی السلام می‌روی سمت کربلا، نجف تمام می‌شود.

می‌رسی به جاده اصلی نجف کربلا، به خودت می‌بالی که صدوهشتادوخرده‌ای عمود آمده‌ای و اول جاده کربلا یکهو دوباره تابلو عمود شماره یک را می‌بینی، پوکر فیس می‌شوی و تمام خستگی به جانت می‌ماسد، حرفه‌ای تر‌های اربعین این را می‌دانند و دیگر توی ذوقشان نمی‌خورد، تنبل‌هایی مثل من هم ماشین می‌نشینند و از یک واقعی شروع می‌کنند، از یک واقعی شروع کردیم، تا اذان صبح رفتیم. هوا گرم شده، شب روی بهتر می‌چسبد، هم خنک است هم خوردنی کمتر است، هی نمی‌ایستی خندق بلا پرکنی.

دم دمای اذان صبح سیدعلی گفت: من دیگر نمی‌کشم به نظرم بزنیم کنار نماز بخوانیم. چند ساعتی بخوابیم و بعد دوباره یا علی از تو مدد. گفتم عشق است. گوشی اش را از پرشالش در آورد. شماره‌ای را گرفت و چند جمله عربی و بعد گفت: رفیق هایم چند عمود جلوتر موکب دارند.

گفته ام یک اتاق خالی کنند. رفتیم و رفتیم تا رسیدیم، حال و احوال معمول و خداقوت و خسته نباشید‌های متداول انجام شد. ما را به اتاقی در انتهای موکب برد که محل استراحت خودشان بود. اتاقی آراسته و مجلل با کولرگازی روشن و عطر عود عربی و دیسی میوه و نسکافه و حلویات، کوله را در اتاق گذاشتیم.

کفش در آورده و دمپایی پوشیدیم که برویم خستگی پا‌ها را بسپاریم به خنکای آب، توی مسیر سرویس بهداشتی صدای ماغ کشیدن گاوی بُراقم کرد، من هم بیابانمرد. رفتم سمت صدا. سیدجوله که دید راه کج کرده ام، همراهم شد.

سید رسول موکب دار فهمید پی گاو‌ها می‌گردیم راهنمایی مان کرد. محوطه‌ای پشت دیوار موکب را نشانمان داد. پانزده تا گوساله زبر و زرنگ داشتند نشخوار می‌کردند. گفتم: سیدجوله گاوداری زده سید رسول؟ یک چیزی به رسول گفت و دوتایی خندیدند، گفتم: حرف بدی زدم؟

گفت: نه بابا این‌ها را خریده این ده روز بکند توی دیگ. گفتم: پانزده تا گاو؟ گفت: چیه مگه؟ گفتم: آخه خیلی زیاده، پونزده تا گاو. سید حرف هایم را به عربی ترجمه کرد برایش. گفت: اینکه چیزی نیست، زندگی ام مال حسین (ع) است. کار می‌کنم این ۱۰ روز را بگذرانم. ما زاده شده ایم که نوکر باشیم. از کی پذیرایی کنیم، من هرسال سی، چهل تا می‌کشتم. امسال یک خرده بازارم به هم ریخت. مالم را توی دبی بالا کشیدند.

تا الان سه تا کشتم و احتمالا دوتای دیگر هم می‌کشیم. روز‌های آخرهم ممکن است یکی دوتا بدم به مواکب همسایه.

نمی‌توانم نگهشان دارم برای سال دیگر گوشتشان دیگر لطافت ندارد. این‌ها هم دلشان می‌شکند که قرار بود قربان قدم‌های زائران حسین (ع) شوند و نشدند. شما رفتید کربلا بگویید امسال حسین (ع) آدم حسابمان نکردی که این‌ها را خرجت کنیم. از دستم ناراحتی عیب ندارد، ببخش.

بغض بیخ گلویم را فشار می‌داد، ما صبح‌ها هزارتومان صدقه می‌دهیم توقع داریم خدا و اهل بیت از جمیع بلایا و مصائب و سختی نجاتمان دهند و طرف سالی یک قلم سی تا گاو می‌کشد، بعد خجالت می‌کشد که هیچ کاری برای اربابش نکرده است و آدم می‌فرستد که بروید از طرف من معذرت خواهی کنید.‌

می‌روم توی سایت قیمت گاو را نگاهی بیندازم. از ۳۰ میلیون تومان دارد تا ۵۰ میلیون، میانگینش را هم بگیریم دانه‌ای ۴۰ میلیون تومان. یعنی می‌کند به عبارتی سالی بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ میلیون تومان ما، پول برای موکب داری، برنج و روغن و نمک و نان و برق و گاز را حساب نمی‌کنم.

اصلا بساط امام حسین (ع) چرتکه ور نمی‌دارد. قشنگی این بساط این است که درهم می‌خرد، به قول سید جلال دست و دلباز بودن به زیاد خرج کردن نیست به این است که هرچه داری خرج کنی.

تیتر: مصرع غزلی از حافظ

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->