رهایی ۲ تبعه عراقی ربوده شده در اهواز (۴ بهمن ۱۴۰۳) ساخت و ساز‌های بی کیفیت و مسئولیت کیفری! | چه کسی باید پاسخگوی خسارت در ساخت و ساز‌ها باشد؟ جراحی تومور مغزی از طریق چشم برای اولین بار در دنیا ۲ تا ۳ میلیون نفر در ایران درگیر بیماری‌های نادر هستند درباره سرطان پروستات شایع‌ترین و مرگ‌بار‌ترین سرطان در بین مردان | غده‌ای خارج از مدار سلامت وزارت آموزش‌وپرورش: تشکیل سازمان خدمات رفاهی فرهنگیان در حال بررسی است چگونگی حذف تأثیر معدل در پایه دهم به شورای عالی آموزش و پرورش واگذار شد حناچی: محله «بستکی» دبی را معماران هرمزگانی ساخته‌اند ثبت تصویر یک قلاده پلنگ در پارک ملی کرمان + فیلم هم‌اکنون هیچ مددجویی پشت نوبت دریافت جهیزیه از کمیته امام‌خمینی (ره) خراسان رضوی نیست غریب‌آبادی: جمهوری اسلامی ایران دستاوردهای خود را در شورای حقوق بشر سازمان ملل ارائه خواهد کرد نوشیدنی‌های شیرین، ناسالم‌ترین خوراکی‌ها هستند خسارت دو میلیاردی درپی آتش‌زدن بنای تاریخی در گیلان | خاطی با وثیقه فعلاً آزاد شد با فواید و مضرات سیاه‌دانه آشنا شوید هشدار درخصوص محتویات دارو‌های کاهش وزن کشف بیش از ۲ هزار قلم محصولات آرایشی و بهداشتی قاچاق در نیشابور کدام دارو‌ها مشمول افزایش قیمت شدند؟ کشف بیش از ۲۹ هزار لیتر سوخت قاچاق در مرز‌های خراسان رضوی ۱۲۰ هزار بیمار «ام‌اس» در کشور وجود دارد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (پنجشنبه، ۴ بهمن ۱۴۰۳) | هوای مشهد گرم می‌شود آخرین وضعیت و محدودیت ترافیکی در جاده‌های کشور (۴ بهمن ۱۴۰۳) معاون رئیس کل دادگستری: فروش زمین به نفع شکات پرونده کثیرالشاکی کینگ مانی زلزله ۴.۶ ریشتری جم را لرزاند (۴ بهمن ۱۴۰۳) ویتامین D چگونه ریسک ابتلا به سرطان پستان را کاهش می‌دهد؟ درباره سرطان چشم بیشتر بدانید فقط ۲ درصد ایرانی‌ها خون اهدا می‌کنند بررسی وضعیت عدالت آموزشی در جلسه شورای آموزش و پرورش خراسان رضوی | فاصله ۸ هزار کلاسی تا نقطه مطلوب ۴۷۰ بیمار مبتلا به سل در خراسان رضوی تحت درمان هستند علت ارتکاب قتل، همسرم قربان‌صدقه‌ام نمی‌رفت و طلاق می‌خواست! هوای کلانشهر مشهد امروز در شرایط پاک قرار دارد (۴ بهمن ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

حظّ حضور

  • کد خبر: ۱۸۴۹۶۰
  • ۲۸ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۹
حظّ حضور
یکی از شب‌های مرداد بود، داشتیم با خودروِ یکی از دوستان از سرِ کار برمی گشتیم خانه. من که راهم دورتر بود جلو، کنار راننده، نشسته بودم؛ دوست دیگری هم که مقصد نزدیک تری داشت پشت بود.

گمانم، یکی از شب‌های مرداد بود. داشتیم با خودروِ یکی از دوستان از سرِ کار برمی گشتیم خانه. من که راهم دورتر بود جلو، کنار راننده، نشسته بودم؛ دوست دیگری هم که مقصد نزدیک تری داشت پشت بود. اگرچه او اصرار داشت دوستِ صاحب ماشین فقط تا جایی برساندش که زحمت ندهد، راننده گفت می‌بَرَدَش همان جایی که باید. بعد از مدتی، به آنجا رسیدیم و توقف کردیم، زیر پلی، توی بزرگراهی.

درِ عقب، سمت پیاده رو، از داخل باز نمی‌شد؛ یکی دیگر باید پیاده می‌شد و بازش می‌کرد. ولی آن دوستِ تعارفی مهلت نداد؛ خودش شیشه را کشید پایین که در را از بیرون باز کند. آخر، در را باز کرد، اما، موقع پیاده شدن، از بد حادثه، گوشی اش از دستش لغزید و افتاد روی آسفالت و خزید توی یکی از این حفره‌های زِهکشی. توالیِ اتفاقاتی که منجر به این اتفاقِ آخر شد آن قدر عجیب بود که ما چند ثانیه ای، هاج وواج، خُشکمان زد.

ولی خیلی زود به خودمان آمدیم؛ هرچه نبود، پای چند میلیون تومان پول وسط بود. خوشبختانه، و در کُل بدبختانه، بستر جوی خشکِ خشک بود و گوشی از خطر آب بر کنار مانده بود؛ وضع بدنه را نمی‌دانستیم. سریع دست به کار شدیم و سعی کردیم گوشی را از آن چاله دربیاوریم، اما فهمیدیم چاه ویل است و عمقش از طول دست ما بیشتر؛ بنابراین، به آتش نشانی زنگ زدیم، ولی آن‌ها گفتند نمی‌آیند. دردسرتان ندهم: بعد از ساعتی، به کمک کسبه محل و ابزارآلات مختلف و با گذشتن از خیر لباس‌های روشن، عاقبت، خودمان گوشی را کشیدیم بیرون. کاملا سالم بود.

اما آنچه از این جالب‌تر بود ناراحتی و بی قراری بیش از حد آن دوست طی این مدت بود. اگر نمی‌شناختی اش و نمی‌دانستی که اوضاع مالی اش چندان بد نیست، حتما خیال می‌کردی غصه مالش را می‌خورد، واکنشی که حتی در غیر این صورت هم پذیرفتنی می‌بود. ولی آن بی تابی دلیل دیگری داشت که کمی بعد به آن پی بردیم: دوست ما البته نگران مالش بود، اما نه بابت ارزش مادی آن، که برای اهمیت معنوی اش.

گوشی او چیزی بیشتر از مجموع چند سخت افزار و نرم افزار بود که بشود دوباره خریدش. گوشی او دورهمی خانه مادربزرگ بود، هفتمین سالگرد ازدواج بود، هنگامه لب دریا بود، صدای پرنده‌های جنگل بود، طرح یادداشت فردا بود. گوشی او خاطره بود، حافظه بود و نمی‌توانی ده‌ها خاطره را، چند گیگ حافظه را یک گوشه رها کنی و بروی. خاطراتت را که بی خیال شوی، حافظه ات را که از دست بدهی، بخشی از زندگی ات را باخته ای؛ امکان بازیابی هم نداری.

با این همه، حالا چند سال می‌شود که ما به مغزمان بیشتر استراحت می‌دهیم، کمتر می‌خوانیم و می‌نویسیم و می‌شنویم و می‌بینیم، و در عوض هی به ظرفیت گوشی‌ها یمان اضافه می‌کنیم، سال به سال هارد‌های جادارتری می‌خریم، و پرشان می‌کنیم از عکس‌ها و فیلم‌ها و صوت‌هایی که بعضی شان را دیگر نمی‌بینیم و نمی‌شنویم، با این همه هر روز از تصور نابودی این خاطرات دیجیتال بیش از پیش درد می‌کشیم.

این کارِ ما به خودی خود البته اشکالی ندارد، ولی شاید بهتر باشد که چندان پیش‌تر از حدود حافظه نرویم؛ شاید اصل همانی است که بر اثر حظِّ حضور آمده و جایی نمی‌رود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->