آیا همه زندانیان می‌توانند از پابند الکترونیک استفاده کنند؟ منع بیماران مبتلا به سرطان از سفر زیارتی اربعین تصادف رانندگی در بزرگراه پیامبر اعظم مشهد یک مصدوم بر جای گذاشت (۲ مرداد ۱۴۰۳) تغذیۀ سالم راهی برای افزایش ایمنی بدن در برابر هوای آلوده طراحی کیت تشخیص «مننژیت» پژوهشگران مشهدی آیا ادارات استان اصفهان روز پنجشنبه (۴ مرداد ۱۴۰۳) تعطیل است؟ کشف ۱۹ هزار لیتر سوخت قاچاق توسط مرزبانان خراسان رضوی بارش باران تابستانی در جاده‌های خراسان رضوی + فیلم (۲ مرداد ۱۴۰۳) آتش‌نشانان مشهدی مانع انفجار نشت الکل در شهرک صنعتی شدند (۲ مرداد ۱۴۰۳) تاکنون ۲۵۰۰ نفر به اداره گذرنامه خراسان رضوی مراجعه کردند | سریعترین راه صدور گذرنامه با اپلیکیشن «پلیس من» جزئیات تازه از جنایت تولیدکننده پادکست در کانادا | چرا راوی «آخرین شاهد» همسرش را به قتل رساند؟ جزئیات تعطیلی چهارساعته واحد‌های صنفی مشهد از ۳ مرداد ۱۴۰۳ تا ۲۰ روز آینده | تابلو‌های تبلیغاتی اصناف خاموش شود خدمات دهی به بیماران سکته قلبی در سه مرکز درمانی مشهد بیش از ۳۰ درصد سالمندان یک بار در عمر خود، سقوط را تجربه می‌کنند سازمان سنجش کشور به تشریح اقدامات ۳۳ ماه گذشته خود پرداخت همه‌چیز درباره مراسم ازدواج «آنانت آمبانی» و «رادیکا مرچنت» آیا پشه آئدس به خراسان شمالی رسیده است؟ جلوگیری از ۵۰۰ سقط جنین سالم در مشهد و خراسان‌رضوی نقش انرژی خورشیدی در شکل‌دادن به شهرهای پایدار آینده پیرترین ببر سیبری ایران در باغ‌وحش ارم تلف شد (دوم مرداد ۱۴۰۳) با گریه و لج بازی کودک برای رسیدن به خواسته‌هایش چه کنیم؟ وجود پشه آئدس در ۶ استان کشور (۲ مرداد ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

روزی مقدر شده و توصیه‌ای که باورش ندارم

  • کد خبر: ۱۸۸۷۵۲
  • ۲۳ مهر ۱۴۰۲ - ۱۲:۲۷
روزی مقدر شده و توصیه‌ای که باورش ندارم
پیرزنی خودش را لابه لای صندلی‌های پشتی پنهان می‌کند. کمی که خیره می‌شوم، دوباره خواسته اش را تکرار می‌کند: میشه بهم کمک کنی؟

از اضطراری که دارد، متوجه خواسته اش می‌شوم. قدم هایم را تندتر می‌کنم و نگاهم را به عابری کمی آن طرف‌تر می‌دوزم تا شاید از این گذر راحت‌تر عبور کنم.

این بلاتکلیفی تعیین تکلیف شده از مصاحبه‌ای شروع شد که چندی پیش، کارشناس مذهبی با قاطعیت گفت: کمک کردن به رهگذر‌های خیابانی که نمی‌شناسید، هیچ الزامی ندارد.

خودم را آماده کرده ام، ولی نمی‌دانم چرا چندقدم مانده به سوژه، صدای نجواگونه اش، دوباره نگاهم را می‌دزدد. در پاسخ به خواسته‌ای که دارد، بدون آنکه بخواهم جوابی بدهم، جمله‌ای از قهقرای ذهنم بیرون می‌آید: «پول خرد ندارم!» و خوشحالم از اینکه پول خرد ندارم.

چند قدمی که فاصله می‌گیرم، یاد دو، سه اسکناس هزار و دوهزار تومانی می‌افتم که گوشه کیفم دارم. برای مبادایی به اسم «کرایه راه». از دروغ ناخواسته‌ای که گفته ام، عذاب وجدان می‌گیرم. احساس می‌کنم از کسی پس گردنی خورده ام. دردی که می‌گوید هنوز به گفته کارشناسم اطمینان قلبی پیدا نکرده ام.

خودم را به اتوبوس می‌رسانم و روی یکی از صندلی‌های خالی پهن می‌شوم. هنوز ذهنم در شوک حادثه چند دقیقه پیش گیر است که صدای زیری توجهم را جلب می‌کند. به پشت سرم که برمی گردم؛ پیرزنی خودش را لابه لای صندلی‌های پشتی پنهان می‌کند. کمی که خیره می‌شوم، دوباره خواسته اش را تکرار می‌کند: میشه بهم کمک کنی؟

باز یاد گفته کارشناس می‌افتم. سعی می‌کنم عذری سرهم کنم که تصویر ۱۰ هزار تومانی‌های قدیمی، مثل برقی درون ذهنم نقش می‌بندد؛ عجب تصویر روشنی! از آن عادت‌های قدیمی است؛ همیشه چند اسکناس تانخورده از عیدی‌های نوروز و غدیر را در زیپ پشتی کیفم پنهان می‌کنم.

بدون آنکه چیزی بگویم، زیپ کیفم را می‌کشم و به آرامی دستم را در شلوغی‌های کیفم می‌خزانم.

اولین اسکناسی را که لمس می‌کنم با دو انگشت بیرون می‌آورم، مانند فالی که از جعبه کاغذ‌های رنگی دخترک فال فروش بیرون آمده باشد. فالش اسکناسی صدهزار تومانی است. خودم هم تعجب می‌کنم از روزی‌ای که این پیرزن دارد.

همه مسیر برگشت به اتفـاقی که افتاده است، فکر می‌کنم و متحیرم که بازی کرده ام یا کسی بازی ام داده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->