آیا مدارس اصفهان فردا چهارشنبه (۵ دی ۱۴۰۳) تعطیل است؟ مصرف «ریتالین» توسط دانشجویان و دانش‌آموزان چه عوارضی دارد؟ درخواست بازنشستگان از مدیرعامل تأمین اجتماعی: معوقات ۷ماهه متناسب‌سازی پرداخت شود تلاش برای تأمین پایدار دارو‌های حیاتی بیماران خاص مصرف دخانیات، مهم‌ترین عامل تسریع‌کننده بروز سرطان ریه  کشف بیش از ۱۰۰۰ دُز قرص تقلبی در مشهد (۴ دی ۱۴۰۳) اقدام بی شرمانه تعمیرکار آبگرمکن در منزل مشتری همراهی مردم، راه‌حل عبور از ناترازی انرژی متلاشی شدن چند باند سرقت در روز‌های اخیر توسط پلیس مشهد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی سه‌شنبه (۴ دی ۱۴۰۳) | تداوم روند آلودگی هوا تا پایان هفته جاری  ۱۳ مرکز درمانی جدید در مشهد مجوز گردشگری سلامت دریافت کردند اسراف برق در سطح شهر مشهد در روزهای بحران ناترازی | لامپ اضافه خاموش! تصمیم مسئولان پس از ۲ روز آلودگی هوا در مشهد: مدارس تعطیل، ادارات باز، اما در خانه بمانید! آغاز طرح تشدید نظارت بر ناوگان مسافربری در جاده‌های خراسان رضوی (۴ دی ۱۴۰۳) راهکار‌های درمان بیماری‌های ویروسی: نوشیدن مایعات گرم و دمنوش عسل و آویشن کاهش احتمال ابتلا به سرطان‌ سر و گردن با مصرف چای و قهوه بازدید شبانه رئیس کل دادگستری خراسان رضوی از زندان سرخس | اعطای ۳ تا ۵ روز مرخصی به زندانیان واجد شرایط قانونی آیا اوزمپیک در کاهش وزن معجزه می‌کند؟ وقوع رگبار و رعد‌وبرق در ۵ استان طی امروز و فردا (۴ و ۵ دی ۱۴۰۳) ورود قرص‌های سقط جنین به بازار خودسرانه دارو نخورید صدور پروانه مطب برای پزشکان متعهد خدمت آغاز شد (۴ دی ۱۴۰۳) خبر‌های نویدبخش برای درمان نوروبلاستوما در کودکان حکم قصاص قاتل محیط‌بانان بوانات اجرا شد آزمون شخصیت‌شناسی و روانی به فرایند دریافت گواهینامه اضافه شود بررسی نقاط قوت و ضعف خواستگاری سنتی و مدرن | خواستگاری به سبک دیروز یا امروز؟ جان باختن پیرمرد ۷۰ ساله اراکی در برخورد با قطار (۳ دی ۱۴۰۳) تعیین تکلیف بیش از یک تن پانسمان تخصصی بیماران پروانه‌ای در گمرک تهران آیا مدارس مشهد فردا سه شنبه (۴ دی ۱۴۰۳) تعطیل شد؟
سرخط خبرها
روزنوشت‌های شهری (۴۹)

شادی روح گوتنبرگ!

  • کد خبر: ۱۹۰۵۵
  • ۰۸ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۷
شادی روح گوتنبرگ!
حجت الاسلام محمدرضا زائری کارشناس مسائل فرهنگی
شنبه 
به جوان دست‌فروش سر چهارراه می‌رسم که دیشب تلویزیون او را در گزارش مربوط به انتخابات نشان داده بود و چند روز قبل به من می‌گفت چرا دیگر توی تلویزیون نیستی و گله می‌کرد که چرا این‌ها ممنوع‌التصویرت کرده‌اند! دستی به سر شانه‌اش می‌زنم و با خنده می‌گویم: می‌بینم که جای من را توی تلویزیون گرفته‌ای! سرخوشانه می‌خندد: حاجی، دیگه یک وقت‌هایی باید از این حرف‌ها بزنیم!
 یکشنبه
دوستان از یک مرکز استان در پیام‌رسان‌های فضای مجازی فیلم‌ها و عکس‌هایی از خرید رأی برای یکی از نامزدهای انتخابات فرستاده‌اند. باورکردنی نیست که برخی از نامزدها این‌قدر تعارف را کنار گذاشته باشند و طوری علنی و آشکار مرتکب خلاف بشوند که اسناد و مدارک متعددش دست‌‌به‌دست گردد. ظاهرا چندین نفر هم از واسطه‌ها در سطح مدیران ادارات دستگیر شده‌اند. آیا اعتبار نامه نماینده‌ای که این‌طور رأی آورده است در مجلس تأیید خواهد شد؟
دوشنبه
اعضای خانواده هم‌صدا شده‌اند و اصرار که با مترو این طرف و آن طرف نرو! خطر ابتلا به کرونا جدی است. دست‌کم با تاکسی‌های خطی برو سر کار. ناچار مسیری را که هر‌روز با مترو می‌رفته‌ام با اتوبوس بی‌آرتی می‌روم و همان اول کار هم به عنوان سند، فیلم می‌گیرم و می‌فرستم توی گروه خانوادگی!‌ نخستین واکنش این است: اینکه مثل همونه، فرقی نداره!
سه‌شنبه
فضای شهر کاملا کرونایی شده است. از اینکه مردم مراقبت عمومی و مراعات بهداشت را جدی گرفته‌اند خوشحالم. در فضای ورودی یک مجتمع اداری ظرف محلول ضدعفونی‌کننده را به دیوار زده‌اند تا مراجعه‌‌کنندگان دست‌‌‌هایشان را تمیز کنند. جوانی که با رفیقش کنار دیوار ایستاده است به من اشاره می‌کند و می‌گوید: حاج‌آقا بفرمایید، کیفیت الکلش خوب است! و با رفیقش می‌خندند. جواب می‌دهم که من دارم می‌روم بالا. دست‌هایم را خواهم شست. رفیقش می‌گوید: حاج‌آقا از شوخی گذشته مقدار الکلش واقعا زیاد نیست! می‌گویم: من ظرفیتم پایینه. با مقدار کم هم ممکنه دچار مشکل بشوم!
چهارشنبه
سوار یکی از تاکسی‌های اینترنتی شده‌ام. پراید سفید ساده‌ای است‌ و راننده‌اش پیرمردی خوش‌صحبت و شیرین که واقعا اگر ساعت‌ها صحبت کند، خسته نمی‌شوم. بعد از چند ساعت کار سخت، با چند تا لطیفه خوشمزه خستگی‌ام را دور می‌کند و بلند‌‌بلند می‌خندد. صحبت می‌رسد به روحانیت و گله‌های مردم از آخوندها و اضافه می‌کند: آقا، حالا مسافران ما شاکی‌اند و چیزهایی می‌گویند ولی نباید از حق گذشت. من، خودم، یک خاطره از یک روحانی دارم که باعث شده است تا زنده‌ام احترام شماها را داشته باشم. یک بار خارج از تهران پنچر کردم و موقعی که می‌خواستم لاستیک را عوض کنم، آچار چرخ شکست. یک ساعت و نیم کنار جاده معطل بودم ولی هیچ‌کس توقف نمی‌کرد. شاید می‌ترسیدند نگه دارند. بالاخره یک
آخوند پراید‌سوار که با زن و بچه‌اش بود توی جاده نگه داشت و آچار چرخ آورد و لاستیک را برایم عوض کرد. بعد هم گفت نگرانم که دوباره مشکل پیدا کنی! برای همین تا مقصد همراهم آمد و بعد که خیالش راحت شد رفت!
 پنجشنبه
دارم کتابی در‌باره تاریخ تمدن می‌خوانم و نمی‌دانم چطور یکهو دلم هوای گوتنبرگ را می‌کند! او هم می‌توانست پاهایش را روی هم بیندازد و مشغول استراحت باشد ولی با تلاش و مجاهدت خود، سرنوشت عالم را تغییر داد. مسیر انتشار علم و دانش را هموار ساخت و زمینه گسترش معرفت و آگاهی را فراهم کرد. یک لحظه چشم‌هایتان را ببندید و به همه کتاب‌هایی که در طول عمر خویش خوانده‌اید فکر کنید. گوتنبرگ به گردن همه ما حق دارد. شب جمعه فاتحه‌ای نثار روح او بکنید!
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->