یکی از موضوعاتی که مردم دوست ندارند به آن فکر کنند، مرگ است؛ اتفاقی که یک حقیقت انکارنشدنی در زندگی انسان است و فراری از آن نیست؛ اتفاقی که فکر کردن به آن میتواند اثر سازنده بر زندگی انسان بگذارد؛ مثلا گذرا بودن دنیا را ببیند و به آن دل نبندد و در این فکر باشد که در چند صباح زندگی دنیا، از خود خاطره خوش بهجا بگذارد.
خیلیوقتها اتفاق افتاده است نزدیکان، آشنایان ما یا کسانی که آنها را میشناسیم، از دنیا رفتهاند، اما بعد از مرگ، دیگر تصویر روشنی از آنها نمیبینیم و ذهنمان پر است از تصاویر و خاطرههایی که در زمان حیات از آنها داشتهایم.
ممکن است یکی از بستگان درجهیک خودمان را از دست داده باشیم، بر سر قبر او حاضر شده و در آخرین لحظه قبل از به خاک سپردن، صورت او را دیده باشیم. صحبت کردن از تجربههای ما درمورد از دست دادن عزیزان و مراسم و نحوه به خاک سپردن آنها، نفس انسان را بند میآورد؛ تجربهای که امروز میخواهم با شما درمورد آن حرف بزنم و کمی به مرگ و تصویر آن، نزدیکترتان کنم.
محل تطهیر، یکی از مکانهایی است که افراد وقتی خبر مرگ عزیزی را میشنوند، در آنجا جمع میشوند. محل تطهیر، مکانی است که فرد متوفی را غسل و کفن کرده، شستوشو میدهند تا آماده سفر آخرت شود، اما معمولا مردم در این اتاق با دریچهای روبهرو میشوند که بدن عزیزشان را برای تطهیر از آنجا تحویل میدهند. من میخواهم برایتان چندکلمهای از آنطرف دریچه صحبت کنم.
محلی که در یک مرکز استان، گاهی در یک روز کاری تا شصت جسد بیجان از مؤمنان را برای تطهیر تحویل میدهند و افرادی در آنجا حضور دارند که گاهی ده یا حتی بیست سال است کارشان همین است؛ اجساد پیرمرد، جوان، خردسال، بیمارستانی و...؛ اجسادی که بعد از رفتن به پزشکیقانونی به این مکان میآیند.
اجساد مردگان مجهول که آنها را در مکانهای مختلف و معمولا بعد از گذر زمان، پیدا میکنند و به آنجا میآورند و همچنین بدنهای آسیبدیده و بدن افرادی که بعد از حوادث به آنجا فرستاده میشوند.
نمیدانم میتوانید یک روز از زندگی یک غسال را تصور کنید یا نه؟ افرادی که با احترام، این بدنها را شستوشو میدهند و آثار ناخوشایند بیماری و غیر آن را از بدن متوفی محترم پاک میکنند. وقتی به درون غسالخانه میروی، مرگ را با تمام وجود احساس میکنی؛ اینکه خوابیدن روی این تختهای سنگی، چیز دوری نیست و دیر یا زود قسمت ما هم خواهد شد؛ روزی که بدن بیجان تو روی این تختهای سنگی با احترام به اینطرف و آنطرف گردانده میشود و در دستان غسال، شستوشو داده میشود و کسی چه میداند که آن روز چه زمانی خواهد بود؟
گاهی افراد، چیزهای مختلفی را میدهند که در لباس آخرتشان قرار داده شود. بعضی لباس احرامشان را میدهند که در کفنشان قرار گیرد.
بسیاری از افرادی که با خودشان از قبل کفن دارند و کفنشان به غسالخانه تحویل داده میشود، کاملا واضح است که حتی یکبار جرئت نکردهاند بستهبندی آن را باز کنند و ببینند اصلا پارچههای داخلش، درست و مناسب هست؟ میتواند بدنی مثل بدن آنها را کاملا بپوشاند؟ غسالی میگفت جالب آن است که هر لباسی را که مردم میخواهند بخرند، پرو میکنند که مبادا برایشان کوچک باشد و مناسبشان نباشد، الا لباس آخرت!
وقتی بدن مرحومان چندینبار شستوشو و غسل داده میشود و آماده تحویل میشود و از آن دریچه مذکور صدا زده میشود که بستگان مرحوم فلانی، گاهی میبینی بعد از گذشت دقایقی، یک نفر یا دو نفر برای تحویل گرفتن آن آمدهاند و هیچ صدایی هم دیگر شنیده نمیشود. گاهی هم برای بعضی که منتظر رسیدن بدن عزیزشان هستند، پس از تحویل گرفتن بدن کفنپیچشده او و با دیدن صورتی که با پنبه پوشانده شده است، صدای شیون آنها تا دقایقی به گوش میرسد که وای پدرم، وای برادرم، وای...
این نمونهها نیمنگاهی کوچک بودند به آنسوی دریچه. با تمام این تفاصیل، مرگ برای مؤمن، اول راحتی است و بهشت او از لحظه مرگ آغاز میشود. فردی که زبانش در زندگی به توحید خدای سبحان گویا بوده است و اهل انجام دستورات حق و خیر رساندن به دیگران، و اطرافیان و نزدیکان و آشنایان، تصاویر و خاطرات زیبا از او به یاد دارند، حتما اهلبیت (ع) و صاحبان شفاعت را پس از مرگ با صورتهای مسرور دیدار خواهد کرد و در غرفههای بهشتی، میهمان ایشان خواهد بود. انشاءا...!