به گزارش شهرآرانیوز، میگوید از ابتدای سال و بعد از عمل جراحی تومور مغزی مقابل دوربین نرفته و اکنون هم با مشورت پزشک معالجش قرار است به عرصه هنری بازگردد. محمد فیلی سالهاست خاک صحنه خورده است. مخاطبانش او را با نقشهای مثبت، منفی و ریز و درشتش میشناسند. او این روزها با سریال پرحاشیه «رعدوبرق» روی آنتن رفته است و آنگونه که میگوید نقش متفاوتی را درباره روحانی اهل سنت بازی میکند که نقشی چالشبرانگیز است. همین بهانه گفتوگوی شهرآرانیوز با این بازیگر پیشکسوت شده است.
من از ابتدای سال تاکنون به دلیل بیماریام جلوی دوربین نرفتهام. خداراشکر این روزها شرایط روحی و جسمیام رو به بهبود است و چند پیشنهاد بازی دارم که در حال بررسی آنها هستم. اغلب پیشنهاداتم بازی در شهرستانهایی همچون بیرجند، اصفهان و... است.
اشاره کردید بیشتر پیشنهاد بازی کار در شهرستانها دارید مثل سریال پر حاشیه «رعدوبرق» که بالاخره روی آنتن رفت. از بازی در این اثر برای ما و نقشتان بگویید؟
یک سال طول کشید تا پیشنهاد این کار را پذیرفتم، زیرا گاهی به آق قلا که سیل آمده بود، میرفتم. سریال روایت روحانی اهل سنتی است که در این منطقه زندگی میکند، پدر دو شهید است و هنگام وقوع سیل، همسرش به دلیل بیماری فوت میکند. با وقوع سیل تمام زندگیشان زیر آب میرود و اتفاقهایی برایش رخ میدهد. نقشی که برایم پر از چالش بود و تا به حال نقش یک روحانی اهل سنت را بازی نکرده بودم. برایم بسیار جالب بود که یک ترکمن در این خطه زندگی میکند که این همه برای زندگیاش تلاش کرده و هسته مرکزی خانواده است.
این روحانی هنوز در این منطقه هست و یک خانواده بزرگ را اداره میکند. استحکام خانواده برایم جالب بود که همه دورهم جمع هستند و حرمت بزرگی او را نگه میدارند و از سویی یاد خودم میافتم که ۵۰،۶۰سال پیش در خانوادهای شبیه به آن زندگی میکردم.
جدای همه حواشی که برای آقای افخمی وجود دارد، کارگردانی کاربلد است. من دوست دارم از او یاد بگیرم. حدود ۳۰ سال پیش اولین فیلم سینماییام «روز شیطان» را با او کار کردم. سپس در سریالهایی همچون «عملیات ۱۲۵» با افخمی همکاری داشتم، تا الان که به «رعدوبرق» رسیدیم. افخمی را میشناسم، آدمی خوشبرخورد و خوشخنده است. او در حالت عادی، ناراحتی و شادی، خنده بر لب دارد. این را میگویم، چون در این مدت پیگیر حواشی پیرامونش بودم.
افخمی احترام ویژهای برای زندهیاد مهرجویی قائل است و همیشه به عنوان استاد از او یاد میکرد.
به نقش روحانی اهل سنت «رعدوبرق» برگردیم. بفرمایید برای بازی این نقش چه تحقیقاتی کردید و با روحانی واقعی قصه چقدر برای رسیدن به نقش معاشرت کردید؟
آن خانهای که در قصه فیلمبرداری شده، خانه واقعی روحانی است. بچههایی که نقش بچه من را در قصه بازی میکنند هم بچه واقعی همان روحانی هستند. من چند روز با آن روحانی اهل تسنن نشست و برخاست داشتم، با هم قدم زدیم و صحبت کردیم. حتی یک بار خانواده این روحانی از پشت سرم مرا دیدند و من را با پدر و پدربزرگشان اشتباه گرفتند. من با آنها در یکجا زندگی میکردم که همه اینها از لحاظ رفتار و خصوصیات و منش و کردار برای رسیدن به نقش کمکم کردند. امیدوارم اتفاق خوبی افتاده باشد.
تماسها و پیامکهایی از دوستان آن منطقه داشتم. آنها به من ابراز لطف و محبت دارند و میگویند از سریال راضی هستند. مردم آنجا به ما محبت و با ما همکاری خوبی داشتند.
چالش زیادی داشتیم. فصلی که فیلمبرداری داشتیم باران و سیل نداشت برای همین باران و سیل ساخته میشد. حیاط را با هزینه سنگین عایقکاری و با ماشین آتشنشانی یک متر و نیم پر آب و بعد آن را خالی میکردند. هر جا که میخواستیم سیل را نشان دهیم باید شرایط سیل را فراهم میکردیم که اینها سختیهای زیای داشت البته این سختیها دیده نمیشود.
در اوج کرونا حدود ۷۰ نفر کار میکردیم و جالب اینکه در این یکسال فیلمبرداری با وجود اینکه ماسک نزدیم هیچکداممان به کرونا مبتلا نشدیم. همه سیر میخوردیم که در آن خطه فراوان بود. اما درهمان زمان چند نفر از دوستان به خاطر کرونا فوت کردند که باعث تأسف جامعه هنری بود.
سؤالی میکنید که مجبورم قبلش صحبتهایی کنم. در پذیرش نقش بعضی مواقع مجبور میشویم بهخاطر هزینههای سنگین زندگی یک سری معیارها را زیر پا بگذاریم و نقشهایی را بازی کنیم که دوستش نداریم بهخاطر دستمزدی که برای رفع مسائل زندگی لازم است.
در مقطعی که دنبال خانه استیجاری میگشتم از صاحبخانهای صحبتهای ناراحتکننده شنیدم. با وجود اینکه من را میشناخت گفت من سیاهیلشکرها را نمیشناسم و من به او گفتم درست است سیاهیلشکر هستم، اما افتخار میکنم که مردم همین سیاهیلشکر را دوست دارند. زمانی که ۲۰ سال در بیابان کار کردم و نقش بازی کردم و سرم را روی سنگ میگذاشتم و در بیابان میخوابیدم تا برای مردم کار کنم و آنها لذت ببرند، شما داشتید آجر روی آجر میگذاشتید و پول روی پول جمع میکردید. اگر سفره دل را باز کنم یک مصاحبه که نه، صد سریال ساخته میشود.
البته همیشه آرزویم این است نقشهایی را بازی کنم که از ته دل دوستش داشته باشم و اگر چنین نقشهایی پیشنهاد شود با تمام وجودم کار میکنم. اما الان شرایط در سینما و بعضاً بخشی از تلویزیون به سمت و سویی میرود که خیلی کم شاهد تولید آثار خوب هستیم. امیدوارم روزی به سالهای دهه شصت برگردیم که سریالهای خوب و پرمخاطب تولید میشد. اکنون هر ده سال یکبار شاید یک سریال خوب در گروه الف تولید شود که مورد پسند مردم قرار گیرد. برای همین هم هست که مردم الان گزیده تلویزیون نگاه میکنند.
بیشتر اوقات از رانندههایی که سوار ماشینشان میشوم میپرسم که تلویزیون نگاه میکنند یانه؟ و آنها پاسخ میدهند که چند سال است نه سینما رفتهاند و نه تلویزیون تماشا کردهاند و این چقدر باعث تأسف است. رادیو برای آنها در ماشین بیشتر کاربرد دارد.
شبکه نمایش خانگی توسط بخش خصوصی سرمایهگذاری میشود و مافیای خود را دارد برای همین ورود به شبکه نمایش خانگی سخت است. آنها نمیخواهند فردی از بیرون وارد دایرهشان شود برای همین ماجرای پیچیدهای دارد. تلویزیون هم سیاستها و مشکلات خود را دارد.
«هولیا» اثری طنز بود، اما از آنجا که کارگردانش از مافیا و مافیابازی بدش میآمد سالن سینمای خوب برای اکران ندادند، در واقع تعداد محدود سالن برای این فیلم درنظر گرفته شد. ساعتهای اکران هم مناسب نبود. با بسیاری از مسئولان برای شرایط اکران صحبت کردیم، اما فقط قول دادند و عمل نکردند! چه خوب است هر مسئولی که میآید هوای هنرمندان را هم داشته باشد و نگذارند آزرده شوند. انگیزههایشان را نگیرند. نسل جوان ما با اشتیاق کار میکنند و در عرصههای جهانی میدرخشند، اما در این مملکت همانها را بیبها میکنند.
صندوق اعتباری هنر یک جاهایی خوب عمل میکند و یک جاهایی کُند. یک جاهایی هم اصلاً کاربردی ندارد. انگار درست به آنها گزارش داده نمیشود. اگر گزارش درستی داده شود مسئولان میتوانند درست کار کنند به هر حال امیدوارم اتفاقات خوبی بیفتد. بیش از چند سال است که مسکن ثبتنام کردهام، میگویند قرار است اتفاقهایی در این زمینه بیفتد. من هم امیدوارم که این اتفاق بیفتد و دولت حمایت کند. حق مسلم هنرمندان و جوانان است که سقفی بالای سر داشته باشند.
امیدوارم سریال رعدوبرق مورد توجه قرار بگیرد و درست و بیطرفانه و فارغ از حواشی، منصفانه نقد شود تا خستگی از تن عوامل در بیاید.