تحول در زیارت با نگاه تسهیل‌گرایانه دولت | دولت به‌دنبال آموزش، ترویج و تسهیل زیارت در ابعاد ملی است شهرداری مشهد میزبان نمایش میدانی «میاندار» در دهه ولایت ۱۴۰۴ | روایت هنری از خط مقدم خاموشان دفاع مقدس برنامه‌ریزی مرحله بازگشت زائران حج ۱۴۰۴ از سه فرودگاه عربستان آغاز شد حجاج بیت الله الحرام رمی جمرات سه‌گانه را آغاز کردند (۱۷ خرداد ۱۴۰۴) تسهیل زیارت با نگاه کارشناسی و بهره‌گیری از ظرفیت‌های بین‌المللی مشهد، آیینه تمام‌نمای محبت علوی در دهه ولایت ۱۴۰۴ | اکران گسترده علوی در این ایام هدیه‌ای الهی برای مادران | توصیه‌های معنوی بارداری ماه‌به‌ماه خدا در وهم نمی‌گنجد | توحید و عدالت در بیان امیرالمؤمنین (ع) آماده‌سازی صحن‌های حرم امام‌رضا (ع) برای جشن غدیر ۱۴۰۴ + فیلم در برابر خدا ادب به خرج بده! | معنا و مراتب ادب در پیشگاه خداوند چیست؟ ۱۰ کیلومتر جشن غدیر در پایتخت با رونمایی از بزرگ‌ترین اثر خوشنویسی ولایی پیام تسلیت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پی درگذشت امام جمعه موقت کرمانشاه هنر در مسجد بازتعریف می‌شود | آغاز راهی نو از مشهد ارائه خدمات رایگان مترو مشهد در مناسبات مذهبی خردادماه ۱۴۰۴ | ثبت بیش از ۴۰۰ هزار سفر تبیین و ترویج حجاب با محوریت فعالیت‌های مردمی در پارک‌های مشهد برنامه ویژه ناشنوایان در حرم مطهر امام رضا(ع) چگونه شکل گرفت؟ انتقاد بازیگر سینما و تلویزیون از غفلت سینمای ایران درخصوص پرداختن به مناسبت‌های دینی کتاب «حج در نگاه قرآن» روانه بازار نشر شد | شرح سفر نویسنده به حج در سال ۹۶ برگزاری اولین کمیسیون تخصصی کارگروه ملی زیارت به میزبانی شیراز
سرخط خبرها

از حجره نه تا خورشید هشت

  • کد خبر: ۲۰۱۱۹۵
  • ۲۹ آذر ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۱
از حجره نه تا خورشید هشت
حجره شماره نه، حجره من بود، عصر‌ها روی پله‌ها آب می‌پاشیدم. زیلو می‌انداختم و حیاط پر می‌شد از جیغ نستعلیق روی پوستر‌های روغنی که پشتشان جان می‌داد برای اینکه یک نقطه بگذاری.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

حجره شماره نه، حجره من بود، عصر‌ها روی پله‌ها آب می‌پاشیدم. زیلو می‌انداختم و حیاط پر می‌شد از جیغ نستعلیق روی پوستر‌های روغنی که پشتشان جان می‌داد برای اینکه یک نقطه بگذاری. بعد توی همان نقطه معکوس بکشی بعد قوس را رعایت کنی و بنویسی مَرد. ورودی حجره دو طرف در دوتا طاقچه داشت، توی حجره هم همین خبر بود. دیوار‌ها تا کمر کاشی بود و دورتادور طاقچه‌های گچی تو رفته، پستو هم داشت، که جای لباس بود و رختخواب و یک چمدان فلزی که خانه عطرهایم بود و انگشترهایم و پول! و یک دفتر ممنوع و لایش یک عکس ممنوع‌تر.

یک عکس از خانم میتراحجار در متولد ماه مهر درست در همان‌سکانسی که فروتن می‌پرسید: چه جوری اومدی؟ و جواب می‌گرفت: بو کشیدم و اومدم. توی یکی از طاقچه‌ها یک آکواریوم بود با پنج تا گوپی و توی طاقچه‌ای دیگر یک چفیه را مثلث پهن کرده بودم کف، یک لنگ پوتین دایی‌علی را کش رفته بودم، واکس‌زده بند نو انداختم و توی قسمت ساق پوتین یک دسته گندم خشک گذاشتم و شد یک گلدان. یک آینه، چندتا پوکه فشنگ ژ۳ و یک پلاک و چندتایی هم از آن زیارت‌های آل‌یاسین و عاشورا و توسل و دعای عهد که توی مشما پرس می‌کنند هم بود کنار قمار عاشقانه سروش و کویر شریعتی و پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران.

آن سال‌ها اوج مطبوعات بود. اوج حرف‌های نو، ایران انگار به بلوغی رسیده بود. همه توی میدان بودند، نصف ایران می‌گفت ناطق نوری و نصف دیگرش می‌گفت خاتمی. من، اما حواسم به گوپی‌هایم بود و سعدی حفظ می‌کردم. من را چه به این غلط‌ها که رئیس جمهور انتخاب کنم. کدام پانزده ساله هست که کله‌اش وردارد جامعه مدنی و آزادی بیان یعنی چه؟

من فقط استایل عکس سید را دوست داشتم، من عاشق آن حرز امام جوادش شده بودم. من ساعت استیل بستنش را دوست داشتم و لباده‌ای سرمه‌ای که پانزده‌سالگی‌ام را به فنا داده بود. من فقط عکس آینده‌ام را گذاشته بودم توی طاقچه کنار بقیه آرزوهایم. پنجشنبه بود رفتم بم، شنبه آمدم، حجره پریشان بود. دوتا گوپی‌ها وارونه روی آب بودند، قاب عکس آینده‌ام افتاده بود کف حجره خاکشیر. تیزی شیشه خرده‌ها پوستر را چاک داده بود.

دسته گندم لگدمال شده بود. با زغال توی طاقچه نوشته بودند: «فقط ناطق» از کلمه فقط بدم آمد از همان‌روز و کمتر خرجش کردم. همان سایه‌ها، همان دست‌های توی متولد ماه‌مهر که صابون را دست به دست می‌کردند انگار توی مدرسه ما هم بودند. عکس سید را تا کردم لای دفترچه ممنوعه گذاشتم و دیگر هیچ‌وقت هیچ‌جا دلم نخواست مثل کسی باشم. بلیت گرفتم و سوار اتوبوس رفتم مشهد. دلم گرفته بود، خیلی حرف زدم. خیلی درد داشتم و حالا نمی‌دانم چرا یاد آن روز‌ها افتادم. از آن سال و آن شور و هیجان بیست‌سالی می‌گذرد. نه شبیه ناطق شدم نه خاتمی. از نمد هیچ‌کدامشان کلاهی برای من جفت‌و‌جور نشد.

هر دو در طی این سال‌ها گاهی بودند و گاهی نبودند. گاهی خبر‌هایی آمد که شگفت‌زده‌مان کرد، ولی امام‌رضا (ع) همان امام رضاست. همان قدر مهربان و امن و نجیب که من توی این چندین سال بیشتر شناختمش و بیشتر عاشقش شدم، من بزرگ‌تر شدم و آلوده‌تر، ولی امام رضا (ع) هزار برابر دریافت من مبارک‌تر و امین‌تر و شیرین‌تر شده. از من به شما نصیحت جز در خانه این خانواده هیچ خبری نیست.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->