روزهای دهه ۸۰ همه راهها برای من به حرم و کتابخانه آستان قدس رضوی ختم میشد. من کنکور داشتم و صبح از خانه به مقصد کتابخانه راه میافتادم و شب از حرم به خانه برمیگشتم. صبح با سلام به آقا آغاز میشد و شب با سلام به او به پایان میرسید. آن روزها شهر برای من در رواقها، صحنها و میزهای کتابخانه حرم خلاصه شده بود.
یک روز یکی از بزرگترهای فامیل وقتی متوجه شد هرروز کتابخانه حرم میروم، با حسرت گفت: «خوشبهحالت که هرروز حرم میروی.» من که غرق نعمت بودم، متوجه جملهاش نشدم، اما حالا میفهمم منظورش چه بود. آن روزها کتابخانه گوهرشاد روبهروی مسجد گوهرشاد شبانهروزی بود و من و دوستانم بعضی شبها همانجا پشت میزهای چوبی کتابخانه شب را به
صبح میرساندیم. در ساعات اولیه بامداد برای اینکه خواب از سرمان بپرد، میرفتیم حرمگردی، صحنها را گز میکردیم، بعد به آقا سلام میدادیم و برمیگشتیم پشت میز و درسمان را میخواندیم. کتابخانه آستان قدس رضوی یکی از نعمتها و فرصتها در مشهد است، خیلیها از آنجا خاطره دارند، خیلیها با خواندن کتابهای مورد علاقهشان راهشان را پیدا کردهاند یا به اصطلاح بارشان را همانجا بستهاند.
جشنواره فیلم فجر سال۱۳۹۷ فیلم سرخپوست به کارگردانی نیما جاویدی خیلی سروصدا کرد و، چون کارگردان خراسانی بود در همان روزهای جشنواره من و یکی از همکارانم با او در یکی از کافههای تهران قرار مصاحبه گذاشتیم. آن روزها من در تهران دانشجو بودم و سلمان از مشهد آمد تا مصاحبه انجام شود. نیما جاویدی وسط مصاحبه به تأثیرپذیریاش از کتابخانه حرم گفت، به اینکه آن فضا و کتابهایش چقدر توانسته به او کمک کند تا راهش را پیدا کند. او مثل من و خیلیهای دیگر خود را وامدار کتابخانه آستان قدس رضوی میدانست.