جای خیلی دنجی است، دیوار به دیوار مسجد جامع گوهرشاد، حیاتی خلوت و آرام با هشتیهای فراوان که جان میداد برای قرارهای خانوادگی. قبلترها که شبهای قدر همه با هم میرفتیم حرم، خالهها و عمهها صحن قدس قرار میگذاشتند. صحنی که در آن شلوغی مراسم احیا، بهترین جایی بود که میشد همه را راحت پیدا کنی و اعمال شبهای قدر را به جا آوری. همین شد که من و بچههای فامیل از همان کودکی با این صحن انس گرفتیم و آنجا برایمان پر از خاطره شد. از همان زمان بود که مسجدالاقصی را شناختم و دیدن ماکت کوچک شده آن در وسط صحن قدس حرم برایم جذاب شد.
بعد که در تلویزیون تصاویر مربوط به مسجدالاقصای واقعی را میدیدم یک جور حس غرور به من دست میداد که من چیزی شبیه این مسجد را دیدهام و پزش را به همکلاسیهایم میدادم. صحن قدس حرم برای من پر از خاطره است، محلی است که همیشه اعضای خانوادهام را دور هم دیدهام و شبهای زیادی را در هشتیهایش به صبح رساندهام. هنوز هم این صحن یکی از خلوتترین و دنجترین صحنهای حرم است و وقتی گذرم آنجا میافتد میروم جایی در ایوان اصلی مینشینم و همه آن سالهای گذشته را با خودم مرور میکنم. تنها چیزی که در طول این سالها ثابت مانده رنج مردم فلسطین است.
رنجی که هنوز ادامه دارد و کودکان فلسطینی تاوان آن را میدهند. کودکانی که خیلیهایشان در همان کودکی ماندهاند و حالا از آنها تنها عکسی گوشه یک دیوار یا در کیف جیبی پدر یا مادری غمدیده به یادگار مانده است. این روزها که فلسطین همچنان در آتش زیادهخواهی رژیم غاصب صهیونیستی میسوزد، قدس و مسجد الاقصی برای من همچنان مستحکم و پایدار است. بیشتر از همیشه آرمان مردمش را برای آزادی میبینم و امید تماشای کبوترهای سپید صلح و آرامش بر شانههای مسجدالاقصی همچنان با من است.