مشهد خورشیدی را در برگرفته که همه ایرانیان و بسیاری از مسلمانان جهان، آن را پناهگاه دنیا وآخرت خود میدانند. این سرمایه عظیم فرهنگی از شدت نورافشانی، آن طور که شایسته است، دیده نشده است. همه ما ایرانیان، به ویژه مجاوران این بارگاه نورانی، از نوجوانی با دیدن عظمت بنای فیزیکی این بارگاه، با آن مأنوس میشویم و از عظمتش آن گونه که شایسته است، غافل هستیم.
دلیل این مسئله این است که کمتر اندیشیده ایم که چه میزان از این سرمایه فرهنگی برای حل مشکلات فرهنگی و اجتماع جامعه بهره میبریم. آری، عشق به امام رئوف، هم زمان در ناخودآگاه هر زائری، توحید، معاد، نبوت، امامت و عظمت دین الهی را از درون فطرت و باورهای پنهان شده از نظام تصمیم گیری روزمره ما طراوت تازه میبخشد و، چون گیاهی سرمازده، مجدد طراوت دین را به زندگی بر میگرداند.
اگر امروز نعمت پذیرش و باور بر ضرورت وجود ولایت فقیه، عامل امنیت، اقتدار و عبور از امواج سهمگین توطئههای استکبار جهانی شده است، برای قاطبه مردم ما در کنار مبانی اعتقادی اجمالی برای توده مردم، محصول ناخودآگاه عشقی است که بر وجود ائمه اطهار، به ویژه علی بن موسی الرضا (ع) پیدا میکنیم و مفهوم ولایت با همه عقل، احساس و روح ما پیوند خورده است.
این مقدمه را عرض کردم که چند سؤال را در ذهن همه نخبگان نگران تحولات فرهنگی جامعه طرح کنم؛
۱. چگونه میتوان ظرفیت عظیم عشق به امام رضا (ع) را به استقرار اعتقادات، احکام و اخلاق اسلامی در فرهنگ عمومی تبدیل کرد؟
۲. چگونه میتوان از ظرفیت معنویت حاصل از حضور در جوار امام رضا (ع) برای تولید نظریههای مبتنی بر اسلام ناب در نظامهای اجرایی بهره برد؟
۳. اگر عطر وجود مرقد امام رضا (ع) در شهر مشهد نتواند تحولات شهرسازی و توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شهر را به سمت تمدن نوین اسلامی هدایت کند، به کدام شهر و استان میتوان برای شکل گیری یک جامعه اسلامی امید بست؟
۴. چگونه میتوان عادی شدن حضور مرقد امام رضا (ع) را از مجاوران گرفت و آنها را متوجه این عظمت معنوی کرد تا درک این عظمت زمینه ساز تبدیل شدن مشهد به اولین شهر اسلامی با همه معیارهای معنوی و اخلاقی شود؟