سردار ایافت دعوت حق را لبیک گفت آزمون سراسری اعطای مدرک تخصصی حافظان قرآن در مشهد برگزار شد اندر احوال خیال ترویج فرهنگ رضوی در روستا‌ها با بهره گیری از ابزار هنر رونمایی از از بسته شعر دهه کرامت ۱۴۰۳ در حرم مطهر رضوی اعلام ویژه‌برنامه‌های حرم مطهر رضوی به مناسبت شهادت امام‌جعفرصادق(ع) شناسایی پیکر مطهر شهید دفاع مقدس پس از ۴۲ سال برنامه‌های سازمان فرهنگی شهرداری مشهد برای دهه کرامت اعلام شد آیت‌الله علم‌الهدی: سرکوب دانشگاهیان، نشانه سقوط وجهه دموکراتیک غرب است میزبان کریم روایتی شنیده نشده از سازندگان و بانیان قدیمی‌ترین کاشی‌های حرم مطهر رضوی نتیجه دوری از نماز نایب قهرمان وزنه‌برداری جوانان جهان مدال خود را به موزه رضوی اهدا کرد کلینیک مجازی مرکز مشاوره آستان قدس در سال جاری راه اندازی می‌شود آیت‌الله علم‌الهدی: تکلیف مدیران شهری، گره‌گشایی از زائران امام هشتم (ع) است | ضرورت توسعه زیرساخت‌های اقامت و حمل و نقل در خراسان رضوی وعده صادق؛ عملیات تنبیهی ایران اسلامی نگاهی به جایگاه کار و کارگر در فرهنگ دینی| دستانی که آتش به آنها نمی‌رسد
سرخط خبرها

خیلی دور، خیلی نزدیک

  • کد خبر: ۲۱۳۲۶۰
  • ۰۳ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۶
خیلی دور، خیلی نزدیک
با آن لبخند پُر از حرف همیشگی اش، روبه رویم نشسته است و می‌خواهد چند سطری به مناسبت میلاد امام زمان (عج) برایش بنویسم.

با آن لبخند پُر از حرف همیشگی اش، روبه رویم نشسته است و می‌خواهد چند سطری به مناسبت میلاد امام زمان (عج) برایش بنویسم. مات نگاهش می‌کنم، دلم می‌خواهد، حتی به زبان هم می‌آورم، ولی قلمم ناتوان است و رویم نمی‌شود، بگویم ظرفم از هرگونه اطلاعات و ارتباطی خالی است. «ای امام! خوب می‌دانی که من نویسنده‌ای معمولی ام بی هیچ امتیاز ویژه ای! پس لطف کن و از هر راهی که صلاح می‌دانی، به نشانه‌ای مرا مجهز کن که آیا شایسته ام به نوشتن؟ خواهش می‌کنم نشانه‌ای که می‌گذاری، همراه با، اما و اگر نباشد تا در صحتش شک نکنم. صریح و روشن باشد که تا دیدمش، مطمئن شوم نشانه‌ای از سوی توست!»

یاد علی مؤذنی می‌افتم در کتاب «دوازدهم» ش. وقتی به شخصیت اصلی رمانش پیشنهاد نوشتن یک فیلم نامه درباره حضرت می‌شود، او در کش وقوس پذیرفتن یا نپذیرفتن نگارش آن در خلوتی با امام زمان (عج) به ناتوانی خود در محضر امام اعتراف و سپس از ایشان طلب نشانه‌ای در این مسیر می‌کند.

کتاب ساده‌ای است و با همه سادگی اش برای نخستین بار نگاه زنده‌ای از امام زمان (عج) به من می‌دهد. هرچند اطلاعاتش تکراری است، ولی به عمق جانم نفوذ می‌کند. بخش تاریخی اش را می‌پسندم و از عاشقانه‌ای آبکی که در دل داستان وارد کرده، خوشم نمی‌آید. خوب می‌دانم تا زندگی نکرده باشی، نوشتن از آن ممکن نیست. چند ساعتی را همان طور مات صفحه نمایشگرم می‌شو م تا جمله‌ای از ذهنم تراوش کند، دریغ از واژه ای! هرچه بیشتر فکر می‌کنم، بیشتر احساس تهی بودن دارم.

سعی دارم درباره احساسم بنویسم. با همه نزدیکی اش، خیلی دور است. این دوگانگی رهایم نمی‌کند. «چقدر راه را اشتباه آمده ام! چند سال باید زندگی کنی تا به این نقطه برسی؟!» این از آن جمله‌های تاریخی محمد شجاعی است، فعال در حوزه مهدویت. از آن آدم‌هایی که حوزه و دانشگاه را تا انتها می‌رود و بعد تازه می‌فهمد همه مسیر را اشتباهی آمده است. همه داشته هایش ازنظرش به هیچ نمی‌ارزد و آن قدر جای خالی امام در زندگی اش عمیق احساس می‌شود که با هیچ چیز نمی‌تواند پُرش کند.

این شده مَثَل خیلی از ما، همه عمر سعی کرده ایم حس خوب بودن را در خودمان زنده نگهداریم، ولی از یک جایی تازه متوجه می‌شویم این خوب بودنمان به هیچ نمی‌ارزد. به جنس خوب بودن پدر و مادر‌های امروزی تنه زده است. مهر و سجاده هایشان را محکم چسبیده و بچه هایشان را در این وانفسا رها کرده اند. فراموشمان شده است همه این آمد و شد‌ها برای رسیدن به هدفی والاتر بوده که هنوز در طول چهارده قرن محقق نشده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->