در دیدار آیت‌الله جوادی آملی با آیت‌الله سیستانی در نجف چه گذشت؟ چه روز‌هایی در اردیبهشت ۱۴۰۴ قمر در عقرب است؟ خیری که محبت می‌آورد | مانند پیامبران خیرخواه یکدیگر باشیم تولیت آستان قدس رضوی: پیام رهبر معظم انقلاب به همایش یکصدمین سالگشت بازتأسیس حوزه علمیه قم باید عملیاتی شود ارائه بیش از ۷ میلیون خدمت به مردم به‌مناسبت گرامیداشت شهدای خدمت راه اندازی «تریبون ابراهیم» به مناسبت بزرگداشت آیت الله شهید رئیسی هشدار کرونایی به جانبازان و ایثارگران آمادگی استان کردستان برای میزبانی از زائران اربعین از ابتدای مردادماه ۱۴۰۴ معرفی ۳۲ مسجد از ۱۴ استان برای ثبت جهانی تولد «کانون فرهنگی آیات» از دل یک خانه | روایت یک بانوی جوان مشهدی از وقف آپارتمان خود برای خدمت به اهل بیت (ع) چله خدمت، پویشی مردمی در امتداد راه رئیس‌جمهور شهید تمامی دستگاه‌ها ملزم به ترویج فرهنگ وقف هستند لزوم تحول در سبک زندگی روحانیت | ساده‌زیستی باید احیا شود مادر شهیدان خوراکیان درگذشت بازخوانی آثار هنری با صیانت از گنجینه رضوی | گفت‌و‌گو با نویسنده و کارگردان مشهدی برنامه تلویزیونی «نقش نفس» طرح «زیارت دلنشین» و خادمی متفاوت برای زائران خاص وزیر فرهنگ: دبیرخانه دائمی نمایشگاه قرآن راه‌اندازی می‌شود ۴۵۴ مراسم عقد در میلاد امام رضا(ع) در حرم مطهر رضوی به ثبت رسید مراسم سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت آیت‌الله بهجت(ره) برگزار می‌شود یازدهمین کنگره ادبیات پایداری و مقاومت برگزار می‌شود
سرخط خبرها

خیلی دور، خیلی نزدیک

  • کد خبر: ۲۱۳۲۶۰
  • ۰۳ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۶
خیلی دور، خیلی نزدیک
با آن لبخند پُر از حرف همیشگی اش، روبه رویم نشسته است و می‌خواهد چند سطری به مناسبت میلاد امام زمان (عج) برایش بنویسم.

با آن لبخند پُر از حرف همیشگی اش، روبه رویم نشسته است و می‌خواهد چند سطری به مناسبت میلاد امام زمان (عج) برایش بنویسم. مات نگاهش می‌کنم، دلم می‌خواهد، حتی به زبان هم می‌آورم، ولی قلمم ناتوان است و رویم نمی‌شود، بگویم ظرفم از هرگونه اطلاعات و ارتباطی خالی است. «ای امام! خوب می‌دانی که من نویسنده‌ای معمولی ام بی هیچ امتیاز ویژه ای! پس لطف کن و از هر راهی که صلاح می‌دانی، به نشانه‌ای مرا مجهز کن که آیا شایسته ام به نوشتن؟ خواهش می‌کنم نشانه‌ای که می‌گذاری، همراه با، اما و اگر نباشد تا در صحتش شک نکنم. صریح و روشن باشد که تا دیدمش، مطمئن شوم نشانه‌ای از سوی توست!»

یاد علی مؤذنی می‌افتم در کتاب «دوازدهم» ش. وقتی به شخصیت اصلی رمانش پیشنهاد نوشتن یک فیلم نامه درباره حضرت می‌شود، او در کش وقوس پذیرفتن یا نپذیرفتن نگارش آن در خلوتی با امام زمان (عج) به ناتوانی خود در محضر امام اعتراف و سپس از ایشان طلب نشانه‌ای در این مسیر می‌کند.

کتاب ساده‌ای است و با همه سادگی اش برای نخستین بار نگاه زنده‌ای از امام زمان (عج) به من می‌دهد. هرچند اطلاعاتش تکراری است، ولی به عمق جانم نفوذ می‌کند. بخش تاریخی اش را می‌پسندم و از عاشقانه‌ای آبکی که در دل داستان وارد کرده، خوشم نمی‌آید. خوب می‌دانم تا زندگی نکرده باشی، نوشتن از آن ممکن نیست. چند ساعتی را همان طور مات صفحه نمایشگرم می‌شو م تا جمله‌ای از ذهنم تراوش کند، دریغ از واژه ای! هرچه بیشتر فکر می‌کنم، بیشتر احساس تهی بودن دارم.

سعی دارم درباره احساسم بنویسم. با همه نزدیکی اش، خیلی دور است. این دوگانگی رهایم نمی‌کند. «چقدر راه را اشتباه آمده ام! چند سال باید زندگی کنی تا به این نقطه برسی؟!» این از آن جمله‌های تاریخی محمد شجاعی است، فعال در حوزه مهدویت. از آن آدم‌هایی که حوزه و دانشگاه را تا انتها می‌رود و بعد تازه می‌فهمد همه مسیر را اشتباهی آمده است. همه داشته هایش ازنظرش به هیچ نمی‌ارزد و آن قدر جای خالی امام در زندگی اش عمیق احساس می‌شود که با هیچ چیز نمی‌تواند پُرش کند.

این شده مَثَل خیلی از ما، همه عمر سعی کرده ایم حس خوب بودن را در خودمان زنده نگهداریم، ولی از یک جایی تازه متوجه می‌شویم این خوب بودنمان به هیچ نمی‌ارزد. به جنس خوب بودن پدر و مادر‌های امروزی تنه زده است. مهر و سجاده هایشان را محکم چسبیده و بچه هایشان را در این وانفسا رها کرده اند. فراموشمان شده است همه این آمد و شد‌ها برای رسیدن به هدفی والاتر بوده که هنوز در طول چهارده قرن محقق نشده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->