وقتی درست نفهمیم، درست هم نمیتوانیم رفتار کنیم. قطعا نتیجه درست هم نمیگیریم. جز این باشد، نظم قواعد به هم میخورد. نتیجه درست، حاصل فرایند درست است. وقتی گرفتار استانداردهای دوگانه میشویم، از موضع درست فاصله میگیریم. در این فاصله هم شیطان مدام بذر ناصواب میافشاند.
بشوریم بر این نادرست ها. درست را به قرائت شریعت و عقلانیت پی بگیریم. اگر چنین میبودیم، استاندارد های زیستی ما این قدر گوناگون نمیشد. نمونه اش همین رفتاری که با دختر و پسرمان داریم. همین فعل و ترک فعلهایی که در یک موضوع واحد از ما سر میزند. همین که بنده خدایی چنین دردمندانه تحریر کرده بود که وقتی که حجاب را به دخترم آموختم...، اما عفاف را به پسرم نیاموختم. به پسرم یاد دادم که حیا و نجابت فقط مخصوص زن است، حال آنکه قرآن قبل از آنکه به زنان بگوید خود را بپوشانید، به مردان فرموده است نگاه خود را بگیرید.
ما انگار نفهمیده ایم که اگر حجاب موضوعی زنانه است، عفاف، مرد و زن -هر دو- را شامل میشود. آنچه سلامت جامعه را ارتقا میدهد، عفاف است. همان واجبی که زن و مرد را به یک اندازه مکلف میکند. آن بنده خدا همچنین نوشته بود، وقتی که به دخترم گفتم که باید به برادرش احترام بگذارد، اما به پسرم نگفتم که به همان اندازه به خواهرش احترام بگذارد.
برتر بودن مردانه را به پسرم تعلیم کردم تا به تبعیض جنسیتی باور پیدا کند؛ حال آنکه در آموزههای دینی، آنچه به رسمیت شناخته میشود، تفاوت است، نه تبعیض. این دومی بلایی است که خانواده و جامعه را به مصائب پر شمار گرفتار میکند. کم نیستند دخترانی که با مشاهده این رفتار از والدین خود، به راه لجاجت میروند و انتقام را از آینده خود میگیرند تا زخمی به آبروی قالب بندی شده پدر بزنند.
کم نشنیده ایم که فلان دختر که خود را در حصار پندارهای پدر و برادر اسیر دیده است، برای شکستن زنجیرهای پنداری، به چه انفجاری دست زده است. صفحات حوادث پر است از این تلخ خبرها که باز هم عبرت نمیشود آن گونه که باید. ادامه آن پست چنین است؛ وقتی که دخترم را برای یک ساعت دیر آمدن به خانه بازخواست کردم...، اما به پسرم اجازه دادم که آخر شب به خانه برگردد.
به پسرم آموختم که او بر خلاف خواهرش میتواند خطا کند. خطای او را هم زخم بر آبرو ندیدیم که گاه از شنیدنش هم لبخند شیطان شدیم. به این فکر نکردیم که هر دختری پدر و برادری دارد که نسبت به حرمت او غیرتی، چون ما، بلکه افزونتر خواهد داشت. نادیده گرفتیم این را و بر خطای پسر نخروشیدیم.
نفهمیدیم که گناه، گناه است؛ تعریف دقیق و حقوقی و روشن دارد. نسبیت بردار نیست که، چون برماست، سخت باشد و، چون در خدمت امیال ماست، آسان بگیریم. استانداردهای دوگانه در زندگی همه زلزله ایجاد میکند. اگر نمیخواهیم زیر آوار بی آبرویی دفن شویم، چترِ آبروی دیگران باشیم. همین.