فرمانیکیا - جاوید | شهرآرانیوز؛ سال که تحویل میشود، بهانهای بهدست میدهد برای دیدوبازدیدها و مدیریت شهری مشهد اگرچه درها را همیشه به روی زائران باز گذاشته است، حرف بهار که میشود، همهچیز فرق میکند. برای تهیه این گزارش چندروز متوالی گوشهوکنار شهر را گشتهایم، از حرممطهر آقا بگیرید تا بازارها، راهآهن، فرودگاه، رستورانها و.... فرقی نمیکند چهکسی مقابل ما برای صحبتکردن ایستاده است.
با زائران ترک، کرد، لر، بلوچ و... همکلام میشویم و از کلامشان پی میبریم به اینکه دلبستگی به امامرئوف چقدر میتواند حالوهوای آدم را بهتر کند. مسافران رسیده از دور و نزدیک اعتقاد دارند که رضا شدن او همیشه کاری میکند که آدم وقت برگشت از مشهد، انگار یک نفر دیگر شده است. این حرف همه زائرانی است که امسال قسمتشان شده است سال نو را در مشهد و در جوار بارگاه منور رضوی جور دیگری تحویل بگیرند.
حال و هوای بهارانه شهر و اقدامات مدیریت شهری به چشم زائران هم آمده است. امیر کاخکی یکی از همین زائران است که میگوید: سال که تحویل میشود، بعد از یک سال کار و تلاش معمولا خیلیها تعطیلات رسمی را کنار خانواده هایشان میگذرانند، اما مدیریت شهری تعطیل بردار نیست.
او دانشجوی رشته هنر دانشگاه تهران است و عاشق سفرکردن. مسافرت کردن با قطار را به هر چیزی ترجیح میدهد و میگوید: به شهرهای زیادی مسافرت کرده ام، اما مشهد همیشه برایم یک طور دیگر است. به نظرم فعالیتهای مدیریت شهری مشهد مثل گل همیشه بهار است. هر وقت از سال به این شهر سفر کنی، همین طراوت و تمیزی را در خیابانها و کوچههای شهر میبینی.
از دو سال پیش که سرنوشت مسیر زندگی اش را به سمت شهر دیگری کشاند، تا همین حالا هر چند ماه یک بار برای سرزدن به خانواده اش به مشهد میآید. فاطمه با همسرش، صابر مرادوفائی، داخل حرم آشنا میشود. آقا صابر او را در یکی از صحنهای حرم میبیند و به قول خودش با همان نگاه اول دل میبندد و او را زیر نظر میگیرد و تا خانه شان تعقیبش میکند و انگار قسمت این بوده است که وصلت او در این شهر جفت وجور شود.
آقا صابر میگوید: حتی به خاطر این موضوع، یک ماه بیشتر در مشهد ماندم تا خانواده آنها را بهتر بشناسم و بعد از آن به شهرمان، زنجان، برگشتم و دوباره با خانواده راهی مشهد شدم. ادامه ماجرا هم به شیرینی تمام میشود و امام رضا (ع) آن دو را قسمت هم میکند. فاطمه خانم که به همراه همسرش در ایستگاه راه آهن منتظر رسیدن زمان حرکتشان است، میگوید: مشهد زادگاه من است؛ شهری که پر از مغازههای عطرفروشی فروشگاههای نبات و زعفران و مهر و تسبیح و... است. با اینکه کنار صابر خوشبختم، اما هر بار که میخواهم برگردم زنجان، دل تنگ مشهد میشوم.
ساعت بازگشت خانواده رسول رستمی به شهرشان، تهران، ۱۰ شب است و آنها در گوشهای از فضای سبز راه آهن فرش کوچکی پهن کرده اند و استراحت میکنند؛ با اینکه مجبور شده اند چند ساعت زودتر محل اقامتشان را تحویل بدهند، رضایت از سفر در صحبتهای آقا رسول موج میزند. او میگوید: از آخرین باری که به مشهد سفر کردیم، بیش از پنج سال میگذرد و شهر نسبت به آن زمان تفاوتهای چشمگیری کرده است و خدمات مدیریت شهری هم نظم و انسجام بیشتری دارد.
آقا رسول میگوید: سازمان اتوبوس رانی مشهد سنگ تمام گذاشت و به هر نقطهای از شهر که میخواستیم رفت وآمد داشته باشیم، راحت بودیم و با کمترین هزینه مسافتهای طولانی را میرفتیم. او با اشتیاق ادامه میدهد: مشهدیها نعمت را بر ما تمام کردند. به نظرم مشهدیها میزبانان خوبی هستند؛ نشان به این نشان که صاحب مسافرخانهای که ما در خیابان طبرسی سوئیتی از آن را اجاره کرده بودیم، برای قیمتش کلی با ما راه آمد.
رستوران رفتن یکی از تفریحات مسافران است، به خصوص مسافران نوروزی. رستورانهای مناطق ییلاقی طرقبه و شاندیز هم در نوروز امسال مثل همیشه شلوغ بودند. در یکی از شبهای نوروزی سری به یکی از همان رستورانها میزنیم. بعد از افطار است؛ ساعت از ۱۰ گذشته و تختی خالی نیست. بدون پرسش میتوان از نوع پوشش و لهجهها پی برد چه کسانی مسافرند. چند نفر از یک خانواده گوشهای جمع شده اند و درباره سفارش غذا مشورت میکنند.
یکی از آنها مردی حدودا شصت ساله است و میگوید که اهل بوشهر هستند و این دومین سفر عیدانه شان به مشهد است. عبدالکریم محمودی ادامه میدهد: دفعه قبل حدود پنج سال پیش بود که آمدیم مشهد. حالا با عروس و داماد و نوه ام آمده ایم. آن زیارت به مشهد در ایام عید خیلی خوش گذشت؛ هم خلوت بود هم هوا عالی. امسال که آمده ایم، همه جا بزرگتر شده است و زیباتر.
درباره فضای شهر میپرسیم و او توضیح میدهد: دفعه پیش هم زیبا بود و این بار هم قشنگی دیگری دارد. همه شهرهای دیگر را ندیده ام ولی انگار مشهدیها به المانهای شهری بیشتر اهمیت میدهند. مسافر هم این مسئله را دوست دارد. توان مالی رفتن به مراکز تفریحی را هم که نداشته باشد، همین که در شهر بگردد، جذابیت دارد.
دختر و پسری که همراهش هستند هم گاهی بین صحبت هایش نظر میدهند. آتنا، دخترش، میگوید: امسال خیابانهای منتهی به حرم را هم برای ورود خودروها بسته بودند و خیلی خوب میتوانستیم از هتلمان تا حرم را پیاده برویم و برگردیم، بین راه خرید کنیم و از زیارت لذت ببریم.
ساعت از ۱۲ شب گذشته و مسافران در فرودگاه به دنبال تحویل چمدانها و رساندن خود به پرواز هستند. زن و شوهر جوان چمدان هایشان را تحویل داده اند و منتظر اعلام شماره پرواز خود هستند. اهل تهران اند و سفرشان به مشهد، در واقع ماه عسل بوده است.
دختر جوان با آن چشمهای رنگی و ته لهجه شیرین ترکی از مشهد و سفرشان این طور تعریف میکند: آخرین باری که به مشهد آمدم، خیلی خوش گذشت؛ کودک بودم و چیز زیادی یادم نیست، اما این بار خاطره خوشی برایم باقی ماند. هتلمان در خیابان امام رضا (ع) بود و فکر میکردم خیلی منطقه شلوغی باشد، اما هم خیابانها تمیز بودند و هم به خاطر تعطیلات خیلی خوب بود؛ آن قدر هم مراکز خرید داشت که لازم نباشد برای خریدن سوغات به قسمتهای دیگر شهر برویم.
برخی از مسافران هم از شلوغی و ترافیک خیابانها گلایه دارند و میگویند: بزرگترین تدبیر مدیران شهر باید حل این مشکل باشد. خواهران اصفهانی امسال تصمیم گرفته اند با مادرشان به مشهد بیایند و محل اقامت آنها در یکی از کوچههای محله سرشور است.
آنها میگویند: رفت وآمد واقعا در این محدوده سخت است. با این حجم ترافیک باید پل عابر پیاده به آسانسور و پله برقی بیشتری مجهز باشد، درحالی که اطراف حرم جای این موارد خالی است و باید مدتها منتظر ردشدن از یک خیابان باشی. اگر از این مسئله بگذریم، همه چیز عالی است.
امیرفرشاد و سعید آقا، عمویش، تصمیم گرفته اند سال نو را در مشهد و در جوار حرم امام رضا (ع) شروع کنند؛ هر کدام با یک نیت. با آنها در یکی از خیابانهای حوالی حرم مطهر گفتگو میکنیم.
امیر دانش آموز کلاس نهم است و به شدت عاشق ادبیات و به همین خاطر سعید آقا قول داده است او را از نزدیک با دو شاعر مهم و نامی خراسان آشنا کند. عطار و خیام از شاعرانی هستند که امیر به آنها علاقه دارد و به گفته خودش فکرش را هم نمیکرده است این دو شاعر، آرامگاه و شهری به این زیبایی داشته باشند.
او میگوید: اولین سفرم به مشهد خیلی پر بار بود. هم به زیارت آقا رفتم و هم به نیشابور، شهر عطار و خیام. عمو هم پشت بند حرفهای برادرزاده اش از همه خدمتگزارانی که در ایستگاههای استقبال از زائران راهنمای مسافران نوروزی هستند تشکر میکند و ادامه میدهد: سفر به مشهد همیشه خاطره ساز است؛ امسال هم که مقارن با ماه رمضان بود، بهار رمضانی شهر به چشم آمد.
شاکر علی و عثمان علی، اهل ریسک کردن، تجربه کردن و سفرکردن هستند. آنها را در صحن پیامبر (ص) حرم مطهر میبینیم که در حال رفتن به موزه حرم مطهر رضوی هستند؛ از پوشش آنها به نظر می رسد ایرانی نباشند. خودشان را اهل پاکستان معرفی میکنند. فارسی را سخت و شکسته بسته حرف میزنند. گاه با اشاره دستها و گاه با عبارتهای فارسی منظورشان را به ما میرسانند. خوشحالیم که از زبانشان میشنویم آشنایی با فرهنگ غنی ایرانی بهانه سفرهای مکررشان به ایران و مخصوصا مشهد شده است.
شاکرعلی با حالت انگشتها و دستها نشان میدهد که چقدر عاشق امام رضا (ع) و حرم آقاست. هر دو با شعف چشم به اطراف میچرخانند و هوا را عمیق نفس میکشند.
عثمان علی هم میگوید: هر روز باحوصله از یکی از موزههای آستان قدس رضوی بازدید میکنیم.
در کلامشان این دو عبارت پرتکرار است: «ایرانیها باسلیقه و هنرمندند» و «مشهد تکراری نمیشود».
طاها حمیدی را هم در یکی از بازارهای اطراف حرم میبینیم. خودش این طور میگوید: شاید باورتان نشود؛ سالی پنج تا شش بار به مشهد میآیم، اما هر بار برایم تازگی خاصی دارد و تکراری نمیشود؛ به خصوص گوشهای از صحن انقلاب که جایگاه همیشگی من است و حالم را دگرگون میکند. از حرم که بر میگردم، یک جور حس سبکی دارم.
آقا طاها میگوید: حقیقتا من سفرهای زیارتی زیادی رفته ام، اما معماری و سبک حرم به گونهای است که حس آرامش ناخودآگاه وجودت را میگیرد. اصلا یک انرژی خاص و وصف نشدنی دارد. از لحاظ امکانات دیگر هم مشهد حرف اول را میزند. شما فکر کنید در دورترین حسینیه و محل اقامتی هم که باشید، راحت به مکانهای زیارتی و سیاحتی شهر دسترسی دارید و بازارها و مجتمعهای تجاری به وفور در فاصلهای کم از هم قرار دارند و بی انصافی است اگر بگوییم مدیران مشهدی در بخشهای مختلف از لحاظ جاذبههای توریستی و گردشگری و... کم گذاشته اند.
منیره خانم حیدری و خانواده شان از زنجان به مشهد میآیند و به قول خودشان برکت این سفر به حضور «گلبهار خانم» مادرشان است که تابه حال حرم آقا را ندیده است. او گلایه کوچکی از کسانی دارد که نظارت چندانی به کار هتل آپارتمانها و مسافرخانهها ندارند و میگوید: ما شبی یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بابت یک سوئیت کوچک پرداخت کردیم و این قیمتها در مجموعههای مختلف اقامتی نوسان دارد؛ بااین حال مشهد ارزشش را دارد که هر چه داری خرج این سفر کنی.
منیره خانم آن قدر عاشق بازار رضا (ع) و فضای سنتی و قدیمی آن شده است که دوست دارد بعد از حرم همه وقتش را آنجا بگذراند. سفره هفت سین داخل موزه حرم هم خیلی به دل منیره خانم نشسته است. او از گل آراییهایی شهر هم رضایت دارد و آن را این طور توصیف میکند: روح آدم را تازه میکند.