شناسایی ۶۰۰ شهید ورزشکار در خراسان رضوی یادی از محمدتقی شریعتی، عالم فقید خراسانی | کانون نشر حقیقت درس‌هایی از نهج‌البلاغه | مالیات نماز صبح یکی از اعمال بافضیلت در روایات اسلامی‌ است | وقت خوب رحمت بیش از ۲۳۰ هزار موقوفه در کل کشور به ثبت رسیده است آمادگی موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در طراحی و اجرای برنامه‌های خلاقانه ویژه جوانان تشرف ۵ هزار سالمند به حرم مطهر امام‌رضا(ع)، در قالب طرح «معین‌الضعفا» رقابت ۱۱۱ ورزشکار در جشنواره فرهنگی‌ورزشی رضوی استاندار خراسان رضوی خواستار تسریع در تکمیل موزه دفاع مقدس شد مشهد، میزبان دوازدهمین اجلاسیه معاونان پژوهش حوزه‌های علمیه سراسر کشور آغاز اعزام عمره‌گزاران از اواسط محرم ۱۴۰۴ | بیش از ۵ میلیون نفر در نوبت ۱۴ عنوان برنامه فرهنگی، اجتماعی و زیارتی در مشهد در دهه کرامت ۱۴۰۴ اجرا می‌شود مهلت واریز وجه قربانی حج تمتع ۱۴۰۴ تمدید شد نمایشگاه عکس و گرافیک در بزرگداشت مقام حضرت فاطمه معصومه (س) برپا می‌شود کمک حجاج ایرانی به مردم غزه | زائران حج از عربستان سوغات خریداری نکنند سعید مجیدی مدیر کل تبلیغ و ترویج امور قرآن و عترت (ع) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد تعظیم مقام مرحوم میرزا علی آهی، پیرغلام اهل‌بیت(ع)، در گام اول رویداد ستایشگری تاکید آیت الله مکارم شیرازی بر کاهش قیمت و مدت سفر حج تمتع زائران ایرانی آخرین مهلت ارسال پایان‌نامه‌های برتر دینی و قرآنی اعلام شد مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه کشور بیش از ۱۰۰ طرح تحولی را به مرحله اجرا گذاشته است
سرخط خبرها

املت در آستانه هدایت

  • کد خبر: ۲۲۱۰۱۵
  • ۲۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۹
املت در آستانه هدایت
ما یک رسمی داریم به نام املت عید فطر که مخصوص خانواده خودمان است، اما پدرم اصرار دارد که به جای نوروز در یونسکو به عنوان میراث ملی ثبت شود.
مرتضی درخشان
نویسنده مرتضی درخشان

ما یک رسمی داریم به نام املت عید فطر که مخصوص خانواده خودمان است، اما پدرم اصرار دارد که به جای نوروز در یونسکو به عنوان میراث ملی ثبت شود.

رسم املت ما به این صورت است که روز پیش از عید گوجه‌ها را در آب جوش می‌ریزیم تا پوستشان به سادگی جدا شود، بعد گوجه فرنگی‌های بدون پوست را در میکسر می‌ریزیم و محصول به دست آمده را روی گاز حرارت می‌دهیم تا آب بیندازد و غلیظ شود.
این کار برای تسریع در روند املتیزاسیون است و وقتی گوجه به این مرحله می‌رسد تنها نیاز به یک تفت ریز با ادویه جات در روغن دارد و تخم مرغ‌ها هم که خیلی مصدع اوقات شریف خورندگان نشده و به سرعت تبدیل به محصول می‌شوند.

به صورت تقریبی از زمانی که از نماز عید فطر به خانه می‌رسیم تا لحظه حمله به ماهیتابه ۱۰ دقیقه زمان می‌برد و نیازی نیست که بالای سر ماهیتابه بایستیم و گوجه‌های من بخوانیم و با وعده اینکه با آن‌ها هستیم از آن‌ها بخواهیم که دهن سفیده تخم مرغ‌ها را سرویس کنند تا املت ما قرمز شود!

این کار علاوه بر سرعت بخشی به املت، می‌تواند مانند بخشی از یک حصار بزرگ در مقابل ورود اشعار ضعیف به ادبیات فارسی عمل کند.
نویسنده این متن سال هاست که با دهانی پر از املت، دستی در حال حمل پیاز و چشمی نگران از خالی شدن ماهیتابه از سوی دیگر اعضای خانواده استوری می‌زند: «صد حیف که آن رفت!»

اتفاق، اما چند سال پیش افتاد، وسط قنوت نماز بودیم که صدای گریه دونفر را از سمت راست خودم شنیدم.
در صفی که ایستاده بودیم چند نفر آن طرف‌تر از ما دو نفر با ذکر قنوت نماز عید فطر بلند بلند گریه می‌کردند و من که کاغذی که دعا روی آن نوشته شده بود را به دقت می‌خواندم تا کلمه‌ای پس و پیش نشود حواسم جوری پرت شده بود که هی سیاهی چشمم را ناخودآگاه به گوشه می‌کشاندم تا چهره آن دو گریه کن را ببینم، در حالی که امکان پذیر نبود.

خیلی فکری شدم و چکیده افکارم این بود که اگر این دو نفر در ماه مبارک رمضان روزه گرفته باشند پس ما چه کار کرده ایم؟  یا اینکه چطور می‌شود که آدم وسط نماز این طور بلندبلند گریه کند؟ اصلا اگر بسته شدن در‌های ویژه رحمت الهی این قدر منقلب کننده است پس چرا ما عین خیالمان نیست؟  شاید اصلا ما به ماه رمضان وارد نشده باشیم که خروج از آن هیچ درد و رنجی برای ما نداشته و ندارد؟

سلام نماز را که دادیم سریع از جا کنده شدم تا برای چنین روزی که قرار است در موردشان بنویسم چهره هایشان را ببینم.
دوتا پسر لاغر بلندقد، با پیراهن سفید روی شلوار و ریش‌های نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه فر به رنگ کاملا خرمایی! خیلی سعی کردم رنگ چشم هایشان را هم ببینم، اما سرشان خیلی پایین بود.

کپی هم بودند، اما به اندازه پدر و پسر اختلاف سنی نداشتند، به آن‌ها می‌خورد دو برادر خیلی مخلص باشند، با سر پایین نشسته بودند، ته مانده اشکشان را می‌ریختند، به خطبه‌ها گوش می‌دادند و با تسبیح تربت کربلا ذکر می‌گفتند.
بعد از خطبه‌ها که حیاط مصلی به سرعت خالی می‌شود خیلی با طمأنینه و با همان سر پایین سجاده هایشان را جمع کردند و توی جمعیت ناپدید شدند.

دلم به حال خودم سوخت، فکر می‌کردم که سی روز مثلا روزه گرفتنی که عید فطر این چنینی نداشته باشد جز گرسنگی کشیدن چیست؟  بله! من در آستانه دروازه تحول ایستاده بودم و در‌های هدایت به رویم باز شده بود، تمام راه خانه به آن دو جوان فکر کردم.

حدود یک ساعت بعد، با خون سردی یک قاتل زنجیره‌ای درحالی که نان سنگک کنجدی را کف ماهیتابه به صورت ۳۶۰ درجه می‌چرخاندم تا ذره‌ای املت هدر نرود، زیرچشمی حواسم به گوشی بود که چندنفر استوری اندوهم را از پایان ماه مبارک رمضان دیده اند. حال آنکه فقط خدا می‌داند که از پایان یافتن ماه مبارک بیشتر اندوهگین بودم یا املت!

گاهی که به آن روز فکر می‌کنم حالم یک طوری می‌شود، احساس کسی را دارم که به میهمانی بزرگی دعوت شده و به جای اینکه وارد مهمانی شود دم در نشسته و از بین آن همه تدارکی که صاحب خانه دیده فقط تخم مرغ آب پز خورده و تا گفته اند که مهمانی تمام شده با خوشحالی بیرون پریده و در رفته است.‌

می‌بینید؟! من حتی برای مثال‌های عرفانی هم از خوردنی استفاده می‌کنم، بنابراین اگر فکر می‌کنید که دیدن آن دو جوان و اشک‌های رشک برانگیزشان من را از خواب غفلت بیدار کرده و از این حرف‌ها باید عرض کنم که سخت در اشتباه هستید، فقط کمی عذاب وجدان اضافه می‌گیرم.

دوست ندارم نتیجه اخلاقی بگیرم، اما کاش سهممان از عید فطر فقط املت نباشد، کاش از فرصت هدایت بهتر استفاده کنیم، کاش وقتی عید فطر می‌شود احساس کنیم که واقعا شاید آخرین ماه رمضان بوده و این آخرین عید فطر است. شاید یک طور دیگری قنوت گرفتیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->