یکی از موضوعاتی که در معارف دینی ما زیاد به آن پرداخته شده است، موضوع نماز اول وقت است. آنچه در یک جمله میتوان درباره این موضوع گفت، این است که اهمیت نماز اول وقت به اندازه اهمیت اصل نماز است. مثالهای زیادی هم در اینباره برای تقریب به ذهن وجود دارد؛ مثل آنکه میگویند دکتر وقتی دارویی را برای بهبودی بیماری تجویز میکند، یک برنامه زمانی هم برای مصرف آن دارو تعیین میکند و درنهایت میگوید اگر این دارو در این برنامه زمانی مشخص مصرف نشود، تأثیر مطلوب را نخواهد گذاشت.
حالا در مورد نماز هم همین مطلب صادق است، از آن نظر که نماز اول وقت با نمازی که آخر وقت خوانده شود، اصلا مقایسهشدنی نیست، آن جایی که امامصادق (ع) میفرمایند: «فَضلُ الوَقتِ الأوَّلِ على الآخِرِ کَفَضلِ الآخِرَه على الدُّنیا.
ثواب الأعمال؛ فضیلت اول وقت [نماز]بر آخر وقت، همچون فضیلت آخرت بر دنیاست».
درباره آثاری که بر نماز مترتب است و ثمراتی که برای اصل نماز گفته شده است، بر نماز اول وقت است که جاری میشود، جمله عجیبی نقل شده است؛ آیتا... قاضی گفتهاند: «هرکه نمازش را اول وقت خواند و به مقامات نرسید، مرا لعنت کند». ایشان میگفتند: «نماز را بازاری بهجا نیاورید؛ اگر نماز حفظ شود، همهچیزتان حفظ میشود». از شاگرد ایشان، آیتا... العظمی بهجت، پرسیدند: «منظور استاد شما، آقای قاضی، از نمازی که انسان را به مقامات عالیه میرساند، نمازهای با حضور قلب و خضوع و خشوع است؟». ایشان بلافاصله جواب دادند: «نه؛ همین نمازهای معمولی را اگر فردی در اول وقت مقید باشد، به نماز عالی میرسد و هرکه به نماز عالی برسد، به مقامات عالی هم میرسد».
همچنین حکایتهای زیادی درباره آثار عجیب مقید بودن به نماز اول وقت حتی در شرایط دشوار نقل شده است.
از شهید سرافراز، عباس بابایی، نقل شده است: «خلبان شدن من هم عنایت خدا بود. قرار بود بعد از پایان دوره در کشور آمریکا، مصاحبه نهایی را یک ژنرال آمریکایی با من انجام دهد. تمام تلاشهای این دو سال، بستگی به همین مصاحبه داشت.
وقتی وارد اتاق او شدم، از من پرسشهایی کرد و من پاسخ دادم. بعد از چند دقیقه، فردی وارد اتاق شد و ژنرال با او رفت و من باید در اتاق، منتظر او میماندم.
به ساعتم نگاه کردم. وقت نماز ظهر بود. با خودم گفتم کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم! ازطرفی ممکن بود نماز خواندن من در آنجا باعث دردسر شود، ولی با خودم گفتم هرچه بادا باد! هیچ کاری مهمتر از نماز نیست.
در گوشهای از اتاق، روزنامهای پهن کردم و مشغول نماز شدم. در همین لحظه ژنرال وارد اتاق شد، ولی من با توکل بر خدا، نماز را ادامه دادم.
نماز که تمام شد، از ژنرال عذرخواهی کردم و ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟ گفتم: عبادت میکردم. گفت: بیشتر توضیح بده! گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانهروز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات، زمان آن فرارسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.
ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده است، مثل اینکه درباره همین کارهاست. اینطور نیست؟ پاسخ دادم: آری، همینطور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگنباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا، خوشش آمده است.
با چهرهای بشاش، خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد. سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را بهسوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلا از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم، به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم». آری، این است معجزه نماز اول وقت.