حمله پهپادی اسرائیل به یک خودرو در مرز لبنان و سوریه + فیلم (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) ۵ پایگاه ارتش رژیم صهیونیستی زیر آتش حزب‌الله (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) بازدید رئیس جمهور از سامانه شبیه‌ساز پل فرماندهی کشتی سازمان ملل: بیش از ۱.۴ میلیون نفر از سودان فرار کرده اند | قحطی در حال نزدیک شدن است لحظه شکار پهپاد آمریکایی بر فراز مأرب یمن + فیلم نفوذ حماس به سرویس‌های جاسوسی اسرائیل بیانیه راهپیمایی میلیونی مردم یمن در حمایت از غزه (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) آیت‌الله علم‌الهدی: حج، یک سفر معنوی انسان‌ساز و سرآغاز تحول و تعالی است رئیسی از بندر نوشهر بازدید کرد گلایه امام جمعه موقت تهران از مصوبه مجلس برای تعطیلی شنبه‌ها آیت‌الله علم‌الهدی: سیل اخیر یک بحران غافلگیرکننده بود| ابراز تسلیت به خانواده‌های داغدار مشهد و خراسان رضوی شماره شهدای نوار غزه به ۳۵ هزار و ۳۰۳ تن رسید رئیسی: اقدامات انجام‌شده برای اقتصاد دریامحور در کشور کافی نیست تعیین محل جدید سفارت جمهوری آذربایجان در ایران فرمانده کل ارتش: جهان به دو دوره قبل و بعد از عملیات «وعده صادق» تقسیم شد سفارت رژیم صهیونیستی در استکهلم هدف قرار گرفت روسیه حملات گسترده اوکراین با ده‌ها پهپاد و شهپاد را خنثی کرد گفت‌وگوی تلفنی رئیس جمهور با استاندار خراسان رضوی| پیگیری وضعیت امدادرسانی به سیل‌زدگان تعطیلی محور‌های گردشگری، تفریحی و بوم‌گردی مشهد تا روز دوشنبه (۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

من و بابک و آریو

  • کد خبر: ۲۲۲۴۸۹
  • ۲۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۲
من و بابک و آریو
چند روز است از عملیات وعده صادقمان می‌گذرد و من حس غرور و افتخار می‌کنم. سپاه و ارتش برادرند و قطعا این افتخار حال امرای ارتش را هم خوش کرده است.

من سرباز ارتش بودم، نیروی دریایی اش، خیلی دیر خدمت رفتم، هی لفتش دادم که دری به تخته بخورد که یا معاف شوم یا بخرم که نه دری بود و نه تخته‌ای فلذا در حالی که دخترم سه سالش بود عازم خدمت شدم. دروغ چرا روز‌های سخت و تلخی بود روز‌هایی پر از محرومیت و محدودیت آن هم فقط به دلیل اهمال کاری و تسویف خودم.

یکی از چیز‌هایی که شارژم می‌کرد و وسط سختی‌ها و بی خوابی‌ها و فشار‌های مهم جسمی و روحی تسکینم می‌داد این عبارت دو کلمه‌ای بود، ارتش ایران. این نام آن قدر شعف به جانم می‌ریخت آن قدر کیفورم می‌کرد که همه آن سختی‌ها را می‌شست و می‌برد. صبح‌ها وقتی مراسم صبحگاه را برگزار می‌کردیم، پرچم آرام آرام با نوازش نسیم بالا می‌رفت و ما خبردار و شق و رق دست چسبیده بیخ گوش سرود ملی را می‌خواندیم و بی پلک زدن چشم می‌دوختیم به اوج گرفتنش لذتش با کمتر لذتی در زندگی ام قابل توصیف است. 

شب‌ها در اوج خستگی و کوفتگی و درست چند پلک قبل از بی هوش شدن زل می‌زدم به کفی تخت بالایی که سقف تخت من بود و همان طور که یادگاری‌های دوره قبلی‌ها را نگاه می‌کردم به این فکر می‌کردم من هم سربازی از ارتش ایرانم. به این فکر می‌کردم که روز قیامت رعناجوانی گرده دریده و دست و پا قطع دست بر شانه ام می‌گذارد و می‌گوید چطوری سرباز و من می‌پرسم شما و او می‌گوید، مثلا من آریو ام یا بابکم یا سیامکم یا شهرام.

سربازی از ارتش ایران در جنگ چالدران یا جنگ ممسنی یا جنگ با عثمانی و روم و روس و افغان. من سرباز بودم و فدای وطن شدم تو برای ایران چه کردی و من سر پایین خواهم انداخت که هیچ. سرباز بودم و غر زدم و گله کردم و ناراضی بودم. تقویم را ورق می‌زدم برای انتخاب مناسبتی و پدیده‌ای برای نوشتن که دیدم روز ارتش است.

 چند روز است از عملیات وعده صادقمان می‌گذرد و من حس غرور و افتخار می‌کنم. سپاه و ارتش برادرند و قطعا این افتخار حال امرای ارتش را هم خوش کرده است. روز ارتش را به همه سربازها، همه راننده ها، همه امرا و فرماندهان و یگان‌های آشکار و پنهان ارتش تبریک می‌گویم و باافتخار عرض می‌کنم که یازده ماه و بیست و یک روز هم لباس شما بوده ام.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->