بازگشت همه دانشجویان محروم از تحصیل به دانشگاه‌ها بازگشایی موزه استاد فرشچیان در کاخ سعدآباد رئیس کل دادگستری خراسان رضوی: هدف از رسیدگی به پرونده‌های قضایی احقاق حق و اجرای عدالت است آیا مدارس زودتر از موعد شروع می‌شوند؟ | تاریخ دقیق بازگشایی مدارس در سال ۱۴۰۴ اعلام شد ۸ درصد از سرمایه دامی کشور در دست خراسان رضوی ابلاغ اساسنامه مدرسه مجازی + جزئیات رئیس پلیس بین‌الملل فراجا: قاتل فراری به کشور مسترد شد (۵ شهریور ۱۴۰۴) کارنامه نتایج اولیه آزمون استخدامی وزارت آموزش و پرورش منتشر شد + آدرس سایت آموزش در مدارس متناسب با نقش‌های جدید معلمان بازطراحی می‌شود شناسایی ۳۵ مدرسه متخلف در مشهد | سرانه آموزشی دانش‌آموزان دولتی، ۲۵۰۰ تومان در سال است اجرای برنامه شیر رایگان در مدارس از ابتدای مهرماه | انجام غربالگری کوتاه‌قدی دانش‌آموزان در سه استان ۳ تصفیه‌ خانه جدید با فناوری‌های روز در حال احداث در مشهد دستگیری سارقی که به طلای کودکان زائران امام زاده صالح هم رحم نکرد روش‌های انتقال ویروس HPV | تزریق واکسن به معنی مصونیت کامل نیست دستگیری کلاهبردار شیطان‌صفت در تهران؛ سرقت از ۵۰ فروشگاه با طرح دوستی! آیا حذف نان و برنج باعث لاغری پایدار می شود؟ درمورد ۱۱۰ پرونده مرتبط با جنگ ۱۲ روزه تصمیم نهایی گرفته شده است اهدای عضو بانوی مرگ مغزی در مشهد به ۶ بیمار زندگی دوباره بخشید (۵ شهریور ۱۴۰۴) رئیس قوه قضائیه: بازرسی منزل نباید حرمت متهم و خانواده‌اش را بشکند قیمت واکسن‌های آنفلوانزا در مشهد چقدر است؟ + واکسن‌های توزیع‌شده پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (چهارشنبه، ۵ شهریور ۱۴۰۴) | آغاز روند کاهش دما تلف شدن یک توله خرس در منطقه عمارت آمل (۵ شهریور ۱۴۰۴) بیش از ۷۰ درصد راه‌های فرعی و روستایی فریمان فاقد آسفالت است ۲ کشته و ۱۶ مصدوم در واژگونی اتوبوس در محور اهواز - شوش (۵ شهریور ۱۴۰۴) طرح‌های آموزش و پرورش برای کاهش فاصله بین مدارس عادی و استعدادهای درخشان بیشترین تخلف معلمان مربوط به حضور و غیاب کلاسی است معاون اول قوه قضاییه: قانون الزام به ثبت رسمی معاملات اموال غیرمنقول، بازار مسکن را سامان می‌دهد معاون پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه: اعتماد جامعه به دفاتر اسناد باید تداوم یابد سیل شدید در شرق روسیه و اعلام وضعیت اضطراری
سرخط خبرها

ماجرای آن کوچه بن بست

  • کد خبر: ۲۲۵۲۶۲
  • ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۱
ماجرای آن کوچه بن بست
یک بار در هفت سالگی «می خواستم سرم را بردارم و بروم*». می‌خواستم دیگر به خانه برنگردم. مقصرش هم خانم معتمدی معلم کلاس اولم بود....

البته دارم زیاده روی می‌کنم. مقصرش خودم هم بودم. هر بار یک عدد تک می‌گرفتم، انگار شهرداری دو طرفش را بلوکه گذاشته بود، خانم معتمدی دوتا خط تیره بزرگ هر دو ور آن عدد می‌گذاشت. معمولا هم -۲-می گرفتم.

این اولین و آخرین باری بود که این تصمیم به کله کوچکم خطور کرد. نمی‌دانم شاید در همان هفت سالگی از زندگی خسته شده بودم. شاید راه حل دیگری به ذهن نخودی ام نمی‌رسید.

خانم معتمدی معلم کلاس اولم بود. وقتی مشق نمی‌نوشتیم به ظاهر تنبل‌ها را به صف می‌کرد مداد سبز سوسمارش را از کیفش درمی آورد آن را می‌گذاشت لای انگشت اشاره وسطی و با غیظ فشار می‌داد. گریه مان که به هوا می‌رفت از پشت عینک با عصبانیت نگاهمان می‌کرد و می‌گفت بروید بتمرگید سرجایتان. حیف نانی که شما می‌خورید. گاهی وقتی چشمم به نان‌های وسط سفره می‌افتاد یادش می‌افتادم. لقمه را که توی دهانم می‌گذاشتم با خودم فکر می‌کردم یعنی الان این نان حیف می‌شود؟ نکند توی گلویم بماند و خفه شوم.

تنبل بودم. علت این حجم از تنبلی را هنوز هم نمی‌فهمم. هفته‌ای یکی دوبار دیکته داشتیم. خاطرم نیست تا شش ماه اول سال بیشتر از ۲ گرفته باشم. دفتر دیکته را که می‌گرفتم دستم، فوری چشمم به دو تا خط تیره بزرگ کنار ۲ می‌افتاد.

از ترس وقتی به خانه می‌رفتم دفتر را در هزار سوراخ مخفی می‌کردم مبادا کتک دیگری در خانه منتظرم باشد. هر بار می‌پرسیدند که دیکته چند شدی؟ می‎ گفتم: خانم دیکته نگفته.

بالاخره یک روز سوزن خانواده روی دیکته ام گیر کرد و گفتند اگه این بار دفترت را نشانمان ندهی به مدرسه می‌آییم و پرس و جو می‌کنیم. با این حال باز هم دیکته آن هفته را ۲ گرفتم. با همان دو خط تیره دوروبرش.

تا وقتی زنگ آخر نخورد خیلی به عواقب ماجرا پی نبرده بودم، اما در مسیر خانه تازه یادم آمد‌ای دل غافل به خانه برسم جواب بزرگ ترم را چه بدهم؟
آن قدر ترس برم داشته بود که ناامیدی برمن هفت ساله مستولی شد.

خلاصه مسیر دبستان سمیه در سنگ پل بابل تا میدان شهید بزاز را با کلی غصه طی کردم. یک خیابان مانده به مقصد راهم را کج کردم و داخل کوچه باریکی پیچیدم. خاطرم هست که در دلم داشتم با همه دوستان و اقوام و فامیل خداحافظی می‌کردم. با خودم تصور می‌کردم خواهرم گریه می‌کند، موهایش را چنگ می‌زند و به سینه اش می‌کوبد. دوستانم را تصور می‌کردم که هر روز در خانه مان می‌آیند و سراغم را می‌گیرند. راستش اصلا فکر نکردم کجا می‌خواهم بروم.

در همین فکر و خیال‌ها بودم که به آخر کوچه رسیدم. از قضا کوچه بن بست بود. تصور کردم ماجرا منتفی است و نمی‌توانم برای همیشه خانه را ترک کنم. انگار راهی برای ترک منزل نیست. راه رفته را برگشتم. دفتر جلد قرمز دیکته را از کیفم درآوردم. سطل آشغال قهوه‌ای رنگ کنار خیابان، جای خوبی برای انداختنش بود. آن را توی سطل انداختم. به خودم گفتم به خانه که رفتم می‌گویم دفترم را گم کرده ام.

حالا بعد از سی وپنج سال وقتی به این ماجرا فکر می‌کنم حس می‌کنم هنوز دفترم در همان کوچه بن بست در سطل آشغال قهوه‌ای مانده و من هنوز نگران نمره دیکته ام.

* (این اصطلاح را کرمانج‌های خراسان به کار می‌برند به این معنا که فرد برای همیشه برود و برنگردد)

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->