دستش را روی در آسانسور گذاشته بود و درحالی که با دست دیگرش چانهاش را میخاراند، اینطور میگفت: مگر میشود مسافرت نرویم. باجناقم در یکی از شهرهای شمال ویلا دارد، هر سال میرویم روی سر حسن آوار میشویم. امسال هم میرویم تا حالش گرفته شود. باجناقم امسال دلش را صابون زده بود که قرار نیست میهمان داشته باشد، اما کورخوانده است، این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست. باز هم میرویم، خوبش هم میرویم. دوباره میزند زیر خنده.
آقای پاینده که دو، سه پلاستیک میوه همراه دارد، آنها را در دستهایش جابهجا میکند و میگوید: اصغرآقا میبینی که مردم مریضاند، میبینی که وزیر بهداشت در تلویزیون صدبار به مردم هشدار داده است و از مردم خواسته در خانه بمانند. خودت میدانی شهرهای شمال درگیر کرونا شدهاند، چرا جدی نمیگیری؟ مرد حسابی خودت زن و بچه داری، به خودت رحم نمیکنی، به دخترت رحم کن.
اصغرآقا دوباره با نیشخندی آقای پاینده را متعجب میکند و میگوید: ما بیدی نیستیم که با این بادها بلرزیم. هر سال میرفتیم، امسال هم میرویم. من مرد بیرونم، در خانه بمانم دیوانه میشوم. ۲ روز مانده به عید میرویم و تا ۱۳ فروردین کلی وقت داریم. در هر حال نمیخواستم مشورت بگیرم، خواستم بگویم حواست به خانه ما باشد. کلید خانه را میدهم به سوگل برایتان بیاورد. زحمتتان بگویید مریم خانم هفتهای دو، سه بار به گلدانها آب بدهد. خواستم خبردار باشید که ما خانه نیستیم، اگر رفتوآمدی در خانه ما دیدید، ما نیستیم دزد است. دوباره اصغرآقا با شلیک خندهاش آقای پاینده را متعجب میکند.
اصغر آقا و خانوادهاش همان شب باروبندیل را جمع کردند و به مسافرت رفتند. ما و ۴ همسایه دیگر در آپارتمان ماندیم. از سروصدای آپارتمانها میشد فهمید قرنطینه را رعایت کردهاند و جایی نرفتهاند. حتی ۲ همسایه ما اصلا از خانه خارج نشدند و رفتوآمدی نداشتند. تنها یک نفر از منزلشان هفتهای دو، سه بار میرفت و نان و مایحتاج خانه را میخرید. هر طور بود یک هفته را با کتاب، تلویزیون و فیلم گذراندیم. همسرم به همسایهها زنگ میزد و حالشان را میپرسید. مدام به آنها تأکید میکرد که از خانه خارج نشوند. برای خرید هم که میروند دستکش دستشان کنند و ماسک بزنند.
اوایل هفته دوم نوروز ساعت ۲ بامداد بود که از خانه اصغر آقا سروصدا میآمد. من و خانواده هنوز بیدار بودیم. وقتی دیدیم واقعا صدا از خانه اصغرآقاست، مطمئن شدیم خبرهایی است. اول میخواستیم به پلیس زنگ بزنیم، چون اصغرآقا گفته بود هر سروصدایی آمد دزد است و ما قطعا تا ۱۳ فروردین به خانه برنمیگردیم. با این حال همسرم مانع شد و خواست که اول مطمئن شویم. کتم را پوشیدم و تصمیم گرفتم بروم در بزنم، اگر کسی در را باز نکرد، به پلیس زنگ بزنم. دوبار که در زدم همسر اصغرآقا با چهرهای گرفته در را باز کرد. آنطور که اعظم خانم گفت، اصغرآقا کرونا گرفته و در بیمارستان بستری است. او هم برای برداشتن دفترچه و لوازم مورد نیاز برگشته است. برای همسر اصغرآقا و دختر خردسالش دلم سوخت. خودخواهی اصغرآقا این بار خطرناک بود.