-لیلا خانم جون بازم بیاین طرفای ما.
-نه دیگه اکرم جان این دفعه نوبت شماست.
-ما و شما نداره هر وقت اومدین قدمتون سر چشم.
-قربون محبتت خواهر.
-خیلی خوش اومدی.
-ممنون خواهر زحمتت دادیم.
-چه زحمتی گاو که نکشتیم یک نون و ماستی با هم میخوریم.
- خواهر این چه حرفیه از مهمون نوازی کم نذاشتی.
بفرمایید داخل اکرم خانم تورو خدا نیا پایین خستهای.
-قسم نده خواهر تا پایین میایم.
-لطف داری خواهر.
-راستی بهت گفتم دختر خواهر شوهرم خواستگار داره؟
-از صبح با همیم چرا تعریف نکردی؟
-مگه از دست این بچهها حواس واسم مونده.
-خوب کی هست؟
-نمیدونم باور کن فقط ایرج گفت واسه دختر پوران خواستگار اومده.
-اینجوری نمیشه رسیدی خونه زنگ بزن.
-باشه نیم ساعت دیگه زنگ میزنم مفصل حرف بزنیم.
-زحمت دادیم خواهر دستت درد نکنه.
-رحمتین خواهر خوش اومدین.
-شب شما بخیر سلامت باشین.
-خوش اومدین به سلامت.
اصغرآقا: آقا ایرج به اکبر صافکار یادت نره زنگ بزنی.
آقاایرج: چشم اصغرجان مگه یک باجناق تو دنیا بیشتر دارم؟
اصغرآقا: قربون مرامت ایرج آقا. خداحافظ.
بوق بوووق بووق
این تنها دقایقی از مکالمات دم دری میهمانان ایرج خان و اکرم خانم همسایههای ما با میهمانانشان آن هم وقت خداحافظی بود. این بند و بساط هر وقت آنها میهمان دارند برقرار است. گاهی آنقدر بلند جملات بینشان تکراری است که بین خواب و بیداری از این همه تکرار مکررات کلافه میشویم. معمولا میهمانان اکرم خانم ساعت یک شب به بعد به خانهشان میروند. روند بدرقه میهمان از یک رب تا نیم ساعت طول میکشد. یعنی میهمان را بدرقه میکنند و زن و شوهر مقابل در حیاط چند و، چون میهمانی را مرور میکنند گاهی بلند بلند میخندند، گاهی ایرج آقا تازه یادش میافتد زبالهها را نیاورده است و صدای لخ کشیدن دمپاییهایش در راهپله میپیچد، معمولا هم زبالهها را بردهاند و روز بعد از جعبه شیرینی و پسماند زباله میوه معلوم میشود از میهمانشان با چه مخلفات و میوه و غذایی پذیرایی کردهاند.
در هر آپارتمان دستکم یکی دو همسایه هستند که وقتی میهمان دارند طاقت همسایگان دیگر را طاق میکنند. سروصدا و بلند بلند حرف زدنشان یک طرف، بچههای میهمان که در راه پله میدوند و بین پارکینگ و واحد میزبان در رفتوآمدند و آسانسور را اشغال میکنند از طرف دیگر. پروسه خداحافظی هم که کلا مقوله جدایی است که بر روان همسایهها پنجه میکشد. معلوم نیست چرا این خداحافظیها و مکالمات تکراری تا پیش از خارج شدن میهمان از منزل انجام نمیشود؟ یا چرا نگاهی به ساعت پشت دستشان نمیاندازند و فکر نمیکنند ساعت یک نیمه شب وقت صحبت کردن از خواستگار دختر خواهر شوهرشان نیست؟ یا اصلاً چرا صدایشان را روی سرشان میاندازند؟ از ناطق بلندشان لذت میبرند یا بلند صحبت کردن لذتی دارد که ما از آن بیخبریم.
یادمان باشد زندگی در آپارتمان آدابی دارد که رعایت آن ربطی به سن و جنس و سواد همسایهها ندارد. هوای همسایههایمان را داشته باشیم.