از مرگ میترسم، اعتراف میکنم هر اندازه که زمان بگذرد، باز هم از مرگ هراس دارم. از نبودنها، از خداحافظیهای طولانی و رفتنهای بیبازگشت، از این حقیقت وعده داده شده. اسفند پر از دلهره گذشت و در فروردین هر روز خبرهای مرگ، مانند آواری خراب میشد بر سرمان.
سایتهای رنگبهرنگ مجازی پر بودند از تصویرهای جوانان و پیرهایی که با چشمانی گود افتاده، ماسک اکسیژن به دهان داشتند و نفسهایی که به شماره افتاده بود. بیماری افتاده بود وسط زندگی آدمها. میدانستم مرگ هیچوقت در نمیزند، خبر نمیکند و منتظر اجازه ورود نمیماند. حتی در زیباترین فصل زندگی شبیه بهار.
ناغافل نام عزیزترینمان را از زندگی قیچی میکند و میبرد. از صدای آژیر آمبولانسهای بیمارستان جانم به لب میآید.
پرستارها و پزشکهای بیمارستان این حوالی حتما حرفهای زیادی برای گفتن دارند. شاید هم منتظرند این روزها تمام شود و برای همیشه بگریزند، از این همه روزهای تلخ و شبهای دلهرهآوری که تمام شدنی نبود. کرونا درسهای زندگی زیادی به ما داد، بیشتر از یک دوره دانشگاهی تمام عیار. آنها هم میتوانستند بودن و نبودن دیگران برایشان مهم نباشد و نسبت به آن بیتفاوت باشند.
میدانم این روزها هم تمام میشوند، حتی اگر نتوانیم فکر کنیم مرز بودن و نبودن ما آدمها به اندازه همین جملات کوتاهی است که مینویسم، همه چیز در یک لحظه زیرورو میشود.
مقدمه طولانی شد، مثل همیشه هدفم از نوشتن این نبود که در روزهای شاداب و بهاری اول سال، چین اخمی روی پیشانیتان بنشیند و خاطرتان را مکدر کند.
حتما شما هم دیده یا شنیدهاید وسط همه این روزهای دلهرهآور در گوشه و کنار محله ما، جوانهایی پای مرگ را بوسیدهاند و سینه سپر کردهاند برای مقابله با آن. همیشه غبطه میخوردم به آنهایی که سالها مقابل آتش و گلوله ایستاده بودند. حتی نمیتوانم خودم را برای چند ثانیه بگذارم جای آنهایی که با علم به اینکه میدان پیش رویشان پر از مین و خطر است، بیهیچ دلهره روی آن راه میرفتند تا مسیر را برای دیگران باز کنند. کم نبودند جوانهایی از محله که نامشان بهعنوان شهید حالا به کوچه و خیابانهای ما سنجاق شده است.
بهار امسال بچههای محله ما نشان دادند تاریخ باز هم اگر به ایثار و فداکاری نیاز داشته باشد، پای آن ایستادهاند. آنهایی که با دهان روزه در روزهای شعبانیه دور هم جمع شدند و هر کس کاری را که از دستش ساخته بود، انجام داد.
آنهایی که مطمئنمان کردند در دنیا هیچوقت پشتمان را خالی نمیگذارند و قوی و استوار مثل کوه ایستادهاند. حالا که زمانش شده و فرصتی فراهم است، تبریک میگویم به همه آنهایی که شجاعانه و فداکارانه ایستادند. به پزشکان و پرستارانی که مهربانانه در روزهای بیرحمی این ویروس ناخوانده کنار بیمارانشان ماندند و سال را با آنها تحویل کردند. تبریک میگویم به شجاعت همه آنهایی که نمیگذارند دنیا ناجوانمردانه پشتمان را خالی کند. خداقوت همه شما باشد. حق نگهدارتان.