هوشنگ کامکار اثری را برای احمد پژمان، آهنگساز نوگرا منتشر کرد + صوت فیلم‌های سینمایی آخر هفته (۲۷ و ۲۸ شهریور ۱۴۰۴) + زمان پخش و خلاصه داستان صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۴ «دونقطه» با ویژه‌برنامه روز شعر و ادب فارسی روی آنتن شبکه دو نفیسه مرشدزاده، نویسنده و ناشر: در ایران، بیش از اندازه به الهام و نبوغ بها می‌دهیم آیین تکریم هنرمندان پیشکسوت برگزار شد آیین پایانی یازدهمین کنگره ملی شعر «از توس تا نیشابور» برگزار شد + فیلم وقتی موسیقی پیام اعتراض شد | حمایت جید ثروال از فلسطین قطعه شهدا میزبان اکران «اشک هور» می‌شود جشن امضای کتاب فاضل نظری در مشهد برگزار شد + فیلم بتمن دوباره برمی‌گردد ثمینه باغچه‌بان پیشگام در آموزش ناشنوایان درگذشت + زمان تشییع واکنش احساسی حجازی‌فر به دیدن یسنا در اکران «ناتور دشت» دی‌کاپریو: رابرت ردفورد قهرمان من بود مروری بر عملکرد انجمن هنر‌های نمایشی خراسان رضوی و حواشی اخیر آن در آستانه برگزاری جشنواره تئاتر استانی پیام تبریک وزیر فرهنگ و ارشاد به مناسبت روز شعر و ادب فارسی مدیرعامل مؤسسه فرهنگی شهرآرا: باید جدی‌تر به موضوع تأمین مسکن خبرنگاران توجه شود
سرخط خبرها

فردایی در راه است

  • کد خبر: ۲۳۳۱۶۴
  • ۲۲ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۴۴
فردایی در راه است
دکتر گفته بود آئورت بیست‌وپنج‌میلی‌متری‌اش شده بود پنج میلی‌متر! حاج رحیم می‌گفت به خاطر بیست میلی‌متر آدم می‌میرد! آدم هیچ است، زندگی به بیست میلی‌متر بند است!

روی ساحل که بنشینید و به دریا نگاه کنید تا چشم کار می‌کند آب است، آب، آب و آب تا لب مرز آسمان! آدمی که آن آخر را دیده باشد می‌فهمد که آخر دنیا هیچ چیز نیست. این حرف‌های حاج رحیم است، پیرمردی که یک بار دستش را به مرز دنیا و برزخ زده و برگشته بود، حاج رحیمی که می‌گفت دوبار تا همین حالا مرده و شما فقط یک بارش را می‌دانید.

می‌گفت بار اولی که مرد همان روزی بود که پسرش با لباس سوراخ سوراخ جلو پایش بلند نشد و درازکش لای پنبه و کتان خوابیده بود و سوراخ‌های پیرهنش پر از غنچه‌های گل محمدی بود. حاج رحیم می‌گفت التماسش کرده که بلند شود و به خاطر مادرش هم که شده یک کلمه بگوید. می‌گفت خودش موقع اعزام از فرخ دل بریده بود، اما مادرش... مادرش را باید چه‌کار می‌کردیم؟

می‌گفت به خاطر مادرش گریه کرد، جنازه را تکان داد و حتی پاهایش را بوسید که چشم باز کند، ولی هیچ تکان نخورد که نخورد که نخورد! می‌گفت آن روز خرد شد، آب شد، غبار شد، شرمنده شد! می‌گفت از فردای آن روز که راه می‌رفتم حس می‌کردم زیر پوستم تکه‌های استخوانی که به هیچ جا وصل نبودند و نیمه آسیاب شده بودند خرچ خرچ صدا می‌کردند. حاج رحیم می‌گفت من آن روز مردم! رفتم، دستم را زدم آن دنیا و برگشتم! می‌گفت من آن طرف دنیا را دیدم، آن طرف دریا را می‌بینی؟ 

تا چشم کار می‌کند آب است، من ته آن طرف دریا را دیده‌ام! آخر دنیا مثل اولش است، مثل وسطش! هیچ چیز نیست! یک بار هم سکته کرده بود که خیلی حرفش را نمی‌زند، فقط می‌گفت صبح که از خواب بیدار شده مادر فرخ را برای نماز بیدار کرده، وضو گرفته و بعد از نماز روی سجاده مرده بود. می‌گفت مادر فرخ بالای سرش رسیده، تنهایی پشت پیراهنش را کشیده و رو به قبله دراز کرده، می‌گفت ته خانه، همانجا که فرش به دیوار می‌رسد فرخ را دیده، می‌گفت فرخ دست روی قلبش گذاشته که برگردد.

دکتر گفته بود آئورت بیست‌وپنج‌میلی‌متری‌اش شده بود پنج میلی‌متر! حاج رحیم می‌گفت به خاطر بیست میلی‌متر آدم می‌میرد! آدم هیچ است، زندگی به بیست میلی‌متر بند است! همین، می‌نشیند لب ساحل، چای ایرانی می‌خورد و حرف خارجی می‌زند، از آن حرف‌ها که ما نمی‌فهمیم. انگار که کتاب کهنه است، انگار که یکی از راه رفته حرف می‌زند، انگار که یکی از بالا کل زمین بازی ما را می‌بیند! دیشب زنگ زدم که حالش را بپرسم، مثل همیشه، مثل هروقت که دلم پر است. دلم پر بود از انتخابات و برادر‌هایی که به برادر‌ها می‌پیچند، برادر‌هایی که کف مجازی گوشت هم را به نیش می‌کشند. خندید، گفت:‌ای هیچ، برای هیچ بر هیچ مپیچ! بله، انتخابات است، انتخابات، اما فردایی هم دارد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->