شهادت سومین سرباز زخمی شده در حمله صهیونیست‌ها به یزد (۱۵ تیر ۱۴۰۴) نقاش دیوارنگاره «بیعت»: به کاربردن تکنیک در کنار معنا به آثار هنری ارزش می‌دهد کلاس درس زندگی سالم با کربلا روایتی از تکیه دولت، مهم‌ترین جایگاه نوحه‌سرایی تهران دوره قاجار تصاویری از مراسم تشییع پیکر مطهر شهیدان «محمدعلی حسن زاده سبزوار» و «مرتضی میثمی» در حرم مطهر رضوی سوگواران حسینی در مسیر تداوم راه سیدالشهداء(ع)| هم‌زمان با روز عاشورا زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی به خیابان‌های مشهد آمدند + فیلم دو نفر از فرزندان لرستان به جمع شهدای حمله رژیم صهیونیستی پیوستند تاریخچه تعزیه زنانه در ایران از عاشورا تا جنگ ۱۲ روزه | بازخوانی نقش زن در جبهه مقاومت با الهام از حضرت زینب (س) آیت الله مروی در مراسم خطبه‌خوانی شب عاشورا: دشمنان ما نمی‌فهمند کشور امام رضا (ع) و امام حسین (ع) یعنی چه + فیلم آموزش فرهنگ عاشورایی ویژه دهه نودی‌ها در حسینیه کودک هیئت جنت‌الحسین(ع) مشهد؛ ربع قرن خدمت بی‌وقفه در مسیر احیای فرهنگ عاشورا+ فیلم عزاداری مردم تهران و سایر شهرهای کشور در روز تاسوعای حسینی و حمایت از ولی امر مسلمین جهان (۱۴ تیر ۱۴۰۴) + فیلم نغمه‌ای از عشق و ایثار حضرت ابوالفضل (ع) | عزاداری تاسوعای حسینی در مشهد (۱۴ تیر ۱۴۰۴) + فیلم هیئتی ۷۰ ساله به نام دردانه امام رضا (ع)  بررسی جایگاه تاریخی روز تاسوعا در واقعه کربلا در گفت‌و‌گو با پژوهشگر علوم اسلامی جزئیات آیین خطبه‌خوانی شب عاشورا در حرم امام‌رضا(ع) ویدیو | معنای بزرگداشت عزاداری امام حسین (ع) در زمان ما از بیانات رهبر معظم انقلاب | از تبیین تا قیام گسترش طرح «هر شب جمعه مثل اربعین» از مشهد تا اروپا ماجرای عجیب حبیب‌‌بن‌مظاهر و زنده‌شدنش با ندای امام‌حسین(ع)
سرخط خبرها

ما به قربان تو رفتیم

  • کد خبر: ۲۳۳۹۴۶
  • ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۵
ما به قربان تو رفتیم
حج تمتع می‌روی یک روز بعد از ناهار یکهو روحانی کاروان می‌آید و می‌گوید بروید سنگ جمع کنید، رفتار از این ساده‌تر و معمولی تر؟
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

حج یک کنش و رفتار نمادگرایانه عجیب و غریبی است، لحظه لحظه اش درست عین یک نمایشنامه عجیب وغریب که در تک تک آکساسوار و کنش‌ها و حرکت هایش مفهومی پنهان کرده است و تو هرچه نشانه شناسی ات و آگاهی هایت از این مناسک بیشتر و جزئی نگرتر باشد از این رفتار بیشتر کیفور می‌شوی و به جانت می‌نشیند.

حج تمتع می‌روی یک روز بعد از ناهار یکهو روحانی کاروان می‌آید و می‌گوید بروید سنگ جمع کنید، رفتار از این ساده‌تر و معمولی تر؟ دلهره می‌افتد به جانت که چه اندازه ای؟ و جواب می‌گیری اندازه بادام. بعد یک بطری آب معدنی کوچک می‌آورد بالا و می‌گوید سنگ هایتان به اندازه‌ای باشد که از گلوی این بطری وارد شود و راحت خارج شود. حالا برای چه سنگ جمع کرده ای؟ برای جنگ با شیطان. برای دور کردن ابلیس از وجودت. از خودت. 

 سنگ‌ها را جمع می‌کنی و بعد از مراتبی که گفتنش متن را طولانی می‌کند و خلاصه می‌گویم در منا با کله تراشیده، دو تکه حوله را که همه تعلق و برداشتت از دنیاست بر تن داری و حق نداری ناخن بگیری و عطر بزنی و زیر سقف بروی و در آینه خودت را ببینی. به جمرات می‌رسی و این سنگ‌ها را پرت می‌کنی و باید چشمت ببیند که به دیوار می‌خورد.

با عینک دنیا و زمینی‌ها تو هفت سنگ را به دیوار زده‌ای و برگشته ای، ولی خدا شاهد است وقتی برمی گردی سمت خیمه ات انگار خنجر در جگر دیوی مهیب با خونی سیاه چرخانده ای. جهان زیر پایت گرومپ گرومپ می‌کند و تو حس شوالیه‌ای را داری که از نبردی خون آلود بر‌ می‌گردد.

 بین خودمان باشد ولی غروب‌های عید قربان برای من خیلی گریه دار است، مدام به این روایت فکر می‌کنم و ناخودآگاه اشکم جاری می‌شود؛ می‌گویند ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) که از قربانگاه پایین آمدند به منزل رسیدند، هاجر دلش برای پسر تنگ شده بود و در آغوشش گرفت. اسماعیل در آغوشش بود که چشمش به سرخی زیر گلوی پسرش افتاد. ابراهیم کارد را زده بود و کارد به حکم خدا نبریده بود ولی مالش کارد گلو را کبود کرده بود. می‌گویند هاجر پرسید و اسماعیل گفت.

گفت که قرار بوده قربانی خدا باشد و خدا چیز دیگری مقرر کرد. تاریخ می‌گوید هاجر مکث کرد، بغض کرد و از همین واقعه «نشدن»‌ی که می‌شد بشود دق مرگ شد. مادر است دیگر. من مادری می‌شناسم که طفل شش ماهه اش روی دست شویش. من نمی‌توانم این متن را تمام کنم. یک نفر صدا کنید روضه رباب بخواند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->