طفلی به نام شادی/ دیریست گمشدهست/ با چشمهای روشن براق/ با گیسویی بلند به بالای آرزو/
هر کس ازو نشانی دارد ما را کند خبر/ این هم نشان ما/ یک سو خلیج فارس/ سوی دگر خزر...
حتما همه ما در حالتهای مختلف، این شعر
شفیعیکدکنی را خواندهایم. شعری که جزو شعرهایی شده که کمکم به حافظه جمعی ادبی ما ایرانیان راه یافته است.
حالا پساز ۲۳ سال قرار است مجموعه پنجدفتر اشعار منتشرنشده شفیعیکدکنی در یک جلد با عنوان «طفلی به نام شادی»، اوایل اردیبهشتماه از سوی انتشارات سخن منتشر شود. این مجموعه دربرگیرنده سرودههای بعداز «هزاره دوم آهوی کوهی» است. این خبر خوشحالکننده باعث شد دوباره مروری گذرا بر کارنامه محمدرضا شفیعیکدکنی داشته باشیم.
شفیعیکدکنی هم شعر میسراید هم تحقیق میکند هم ترجمه میکند و در همه این حوزهها نیز تواناست. او شاعری را از بیستسالگی آغاز کرد. در آغاز، دل درگرو سبک هندی و شاعرانی، چون صائب و حتی رهی معیری داشت. دفتر «زمزمهها» (۱۳۴۴)، اولین مجموعه شعر شفیعیکدکنی، حاصل این ایام است.
اغلب اشعار این مجموعه، غزلهایی به سبک هندی معتدل هستند. اما او خیلی زود از این شیوه گسست و با انتشار «شبخوانی» (۱۳۴۴) به خیل پرشمار نیماییان پیوست. در آغاز بهشدت تحتتأثیر مهدی اخوانثالث بود، اما خیلی زود به زبان و بیان ویژه خود دست یافت. هرچه گذشت شفیعیکدکنی بیشتر به زبان پرداخت، تاآنجاکه در شعرهای دفترهای مجموعه «هزاره دوم آهوی کوهی» (۱۳۶۷) موسیقی بیرونی فوقالعادهای وجود دارد. او اینک سالهاست که جز چند شعر معدود که در مجله «بخارا» چاپ شد، شعر جدیدی منتشر نکرده است، اما همچنان سرگرم سرودن است. دربین دفترهای شعر شفیعیکدکنی «در کوچهباغهای نشابور» (۱۳۵۰) که نشاندهنده یک دوره گذار در اشعار او نیز هست، شهرت بسیار دارد. شعر مشهور «دیباچه» در همین دفتر درج است: «در این زمانه عسرت/ به شاعران زمان برگ رخصتی دادند/ که از معاشقه سرو و قمری و لاله/ سرودها بسرایند ژرفتر از خواب/ زلالتر از آب/ تو خامشی که بخواند؟ / تو میروی که بماند/ که بر نهالک بیبرگ ما ترانه بخواند؟» از نکات جالب توجه این است که او شعرهای خود را نمیخواند، تاآنجاکه همین چند سال پیش، پویشی شکل گرفت که هدفش محققساختن این امر بود.
بههرحال، شفیعیکدکنی آنقدر بزرگ است که رفتهرفته شمایل قدیس یا اسطورهای را یافته که هیچکس نمیتواند به او خرده بگیرد، اما بههیچوجه اینطور نیست که نشود کار و شیوه شفیعیکدکنی را نقد کرد. این کار از سالها پیش شروع شده و در سالهای اخیر شدت بیشتری پیدا کرده است. شفیعیکدکنی از همان آغاز کار تدریس در دانشگاه در مقام یک منتقد دانشگاهی، همیشه محل نقد و هجمه شاعران و روزنامهنگارانی بوده که حتی اگر مدارج دانشگاهی داشتهاند، وجه غالب شخصیتشان نبوده است، کسانی مثل یدا... رؤیایی و رضا براهنی. واکنش او دربرابر این افراد بهتدریج پختهتر و بالغانهتر شده و حتی به محافظهکاری کشیده است، اما رویکرد غالب او همیشه حذف و سانسور بوده است.
شفیعیکدکنی در مقام مهمترین محقق دانشگاهی حوزه ادبیات، بسیاری از مسائل و حتی افراد را که به گمان خودش اهمیتی نداشتهاند، نادیده گرفته است. شاید بشود گفت رفتار او، نوعی خودکامگی است که در انواع تحقیقاتش نیز نمود دارد؛ مثلا او در تصحیحات خود تمام نسخهبدلها را حذف میکند. نقد دیگری که بر آثار شفیعیکدکنی وارد است، تکرار است. بسیار پیش میآید که او یک مسئله را در چند اثر خود میآورد یا حتی از نوشتههای پیشین خود که حتی خودش نیز به آنها اعتقادی ندارد، کتابهایی تازه فراهم میآورد، عملی که شائبه کتابسازی دارد و البته ساحت شخصیت غنی شفیعیکدکنی از آن مبراست. علیرغم همه این مسائل، یک نکته هست که همگان در آن اتفاق نظر دارند: در تاریخ ادب معاصر، شفیعیکدکنی یگانه شخصیتی است که هم در شاعری بسیار موفق بوده و هم در تحقیقات دانشگاهی. شاید تنها ملکالشعراء بهار را بتوان با او مقایسه کرد.
بااینهمه حالا باید منتظر بمانیم و ببینیم مجموعهشعر «طفلی به نام شادی» با چه واکنشی ازسوی اهالی ادبیات و هنر روبهرو خواهد شد.