جزئیات برگزاری «مهمونی ۱۰ کیلومتری غدیر ۱۴۰۴» در تهران + محل برگزاری هفتمین نمایشگاه پوشاک ایرانی‌اسلامی برگزار می‌شود علت گم‌شدن حرز امام‌جواد(ع) | توصیه آیت‌الله بهجت برای یافتن آن بیش از ۲هزار بقعه متبرکه در کشور میزبان برگزاری ویژه برنامه‌های دهه ولایت ۱۴۰۴ هنوز هیچ اثر سینمایی در شأن شهید آیت‌الله بهشتی تولید نشده است رایزنی با فرودگاه نجف برای کاهش هزینه سفر عتبات عالیات حضور حجاج در منا امروز پایان می‌پذیرد (۱۸ خرداد ۱۴۰۴) میزبانی بیش از ۵۰۰ شهر کشور در برپایی مهمانی کیلومتری غدیر کتاب «علوم قرآنی» به عنوان یکی از منابع درسی حوزه‌های علمیه کشور معرفی شد همایش «زن، زندگی، آیه ها» با محوریت حجاب و عفاف برگزار می‌شود اختتامیه چهارمین جشنواره رسانه‌ای امام رضا (ع) برگزار می‌شود اول رضای خدا | درس‌هایی از نهج البلاغه صحتی که بدون گزند است | نگاهی به نعمت سلامتی و عافیت در دعاهای امام سجاد(ع) تحول در زیارت با نگاه تسهیل‌گرایانه دولت | دولت به‌دنبال آموزش، ترویج و تسهیل زیارت در ابعاد ملی است شهرداری مشهد میزبان نمایش میدانی «میاندار» در دهه ولایت ۱۴۰۴ | روایت هنری از خط مقدم خاموشان دفاع مقدس برنامه‌ریزی مرحله بازگشت زائران حج ۱۴۰۴ از سه فرودگاه عربستان آغاز شد حجاج بیت الله الحرام رمی جمرات سه‌گانه را آغاز کردند (۱۷ خرداد ۱۴۰۴) تسهیل زیارت با نگاه کارشناسی و بهره‌گیری از ظرفیت‌های بین‌المللی مشهد، آیینه تمام‌نمای محبت علوی در دهه ولایت ۱۴۰۴ | اکران گسترده علوی در این ایام
سرخط خبرها

با آن دست‌های حنایی

  • کد خبر: ۲۳۹۴۶۷
  • ۲۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۶
با آن دست‌های حنایی
بی‌بی سواد خواندن نداشت، نمی‌توانست زیارت‌نامه‌ها را بخواند. اما خب دلش خوش بود که می‌تواند برود مسجد محله‌شان که یک کوچه پایین‌تر بود و روضه گوش کند و پای منبر بنشیند.

بی‌بی سواد خواندن نداشت، نمی‌توانست زیارت‌نامه‌ها را بخواند. اما خب دلش خوش بود که می‌تواند برود مسجد محله‌شان که یک کوچه پایین‌تر بود و روضه گوش کند و پای منبر بنشیند. لنگ‌لنگان خودش را هرطور بود، به مسجد می‌رساند.

خادم مسجد، «ممدعلی»، همیشه می‌گفت: «بی‌بی‌جان! بگو خودم بیام دنبالت». بی‌بی، اما می‌گفت: «نه پسرم! برای امام‌حسین و بی‌بی‌زینب باید سختی کشید. تا حالا کربلا رفتی؟ می‌گن اصلا صدمه دیدن و سختی کشیدن از آداب زیارت آقاست. بمیرم برای اسرا! بمیرم برا بی‌بی!». اشک‌هایش روی چهارقدش نمی‌ریخت، بلکه لای چین‌وچروک‌های صورتش باقی می‌ماند. اعتقاد داشت گریه برای امام‌حسین (ع)، آن دنیا به آدم آبرو می‌دهد.

امسال نتوانست به مسجد برود. تاسوعا و عاشورا توی حال خودش نبود و به قول دکتر، عقلش رو به زوال بود. شب شام غریبان من کنارش بودم. قبل غروبی ناگهان انگار من را شناخت. چشمانش حالت گرفته بود. دستم را گرفت و گفت: «زینب‌جان! من رو می‌بری مسجد؟». دستانش سرد بود، اما لطیف و سرخ. مامان حنا گذاشته بود قبل محرم برایش. گفتم: «بی‌بی! نمی‌تونم ببرمت. می‌خوای تلویزیون رو روشن کنم؟».

گفت: «نه، بگو ممدعلی بیاد برام روضه بخونه». به هر زحمتی بود، با کمک بابا ودیگران ممد‌علی از کارهایش فارغ شد و آمد نشست کنار بی‌بی: «بی‌بی می‌شنوی؟». بی‌بی سر تکان داد. «بی‌بی! من روضه خوندن بلد نیستم، ولی همون‌قدر که یادمه، از روضه‌هایی که شنیدم، می‌خونم برات: صلی‌ا... علیک یااباعبدا...! 

می‌گن قبل شام غریبان، امام می‌دونسته بعد از شهادتش، چه چیز‌هایی بر بی‌بی زینب (س) می‌گذره و دو مصیبت، دو غم بود که حسین (ع) را کشت، آقا را از پا انداخت؛ یکی غصه تشنگی بچه‌ها و یکی غصه اسیری حضرت زینب (س). این دو مصیبت، ابی‌عبدا... (ع) رو غصه‌دار کرده بود زبونم‌لال...». 

شانه‌های ممدعلی تکان می‌خورد و بی‌بی دست سرخ و حنایی‌اش را بر روی پایش می‌زد و ناله می‌کرد. ممدعلی دیگر نوحه می‌خواند و سینه می‌زد:
امشب که شب شام غریبان حسین است
با فاطمه هم‌ناله، یتیمان حسین است
از خیمه رود سوی شما شعله آتش
سوزان دل طفلان پریشان حسین است‌

می‌خواستم روضه ممدعلی را قطع کنم که بی‌بی طاقتش تمام نشود، اما ناگهان ممدعلی رو کرد به قبله و گفت: «السلام‌علیک یاصاحب‌الزمان! شب شام غریبان حسین (ع) است. امشب امام‌زمان (عج) عزادار است. آقا سرتون سلامت! آی دل‌های کربلایی! امشب با زینب (س) و امام‌سجاد (ع) برای غریبی حسین گریه کنید. قربان دل شکسته‌تون برم بی‌بی‌زینب!

بچه‌ها سراغ بابا را از عمه می‌گیرند؛ عمه‌جان! کو بابا؟ یکی سراغ عمو را از عمه می‌گیرد؛ عمه‌جان! عموجانمان عباس چه شد؟ یکی سراغ علی‌اکبر را می‌گیرد. یکی سراغ قاسم را می‌گیرد. خانم رباب هی صدا می‌زند: علی‌اصغرم کجایی؟ قربان لب‌های تشنه‌ات برم علی‌جان! قربان قنداقه پرخونت برم پسرم! چرا کسی به زینب تسلیت نمی‌گه؟ مگه رسم این نیست؟».

الهی خواهرت زینب بمیرد
نماند بعد تو ماتم بگیرد
اگر کشتند، چرا آبت ندادند؟
تو را ز آن دُر نایابت ندادند؟
بی‌بی و ممدعلی سینه می‌زدند و من چادرم را روی صورتم کشیده بودم و گریه می‌کردم. روزه سه‌نفره ما چه باشکوه بود آن شب!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->