پاداش اخروی و ثواب و عقاب جز با اختیار و اراده معنی ندارد و انتخاب و اختیار جز با آزادی ممکن نیست. اگر کسی را از صبح تا شب در اتاقی محبوس کنیم و به او غذا ندهیم، او روزهدار نخواهد بود و هیچیک از فقها او را روزهدار نمیدانند، ولی برعکس اگر کسی قصد روزه داشته باشد، اما بهزور غذا در حلقش بریزند، همه فقها میگویند روزهاش صحیح است! از اینجا اهمیت بحث نیت و جایگاه آن آشکار میشود و میفهمیم که برای چه در معارف دینی ما نقش و اثر نیت را از خود عمل نیز برتر دانستهاند. اساس دینداری بر انتخاب آزادانه و آگاهانه افراد است که راه خود را با اختیار برگزینند و آیات مختلف قرآن کریم و روایات متعدد از پیامبر اکرم (ص) و خاندان رسالت (ع) بر این نکته تأکید دارد که انسان اسلام باید بدون اجبار و فشار و با میل و رغبت خود در راه هدایت قدم بگذارد.
البته وقتی در جایی جامعه اسلامی تشکیل شد، لاجرم بهطور طبیعی در محیطی که غالب مردم مسلمان هستند و میخواهند زندگی مؤمنانه داشته باشند، قوانین اسلامی اجرا خواهد شد، اما این اقتضای طبیعی قانونگذاری مثل هر نقطه دیگر از جهان توافق عمومی شهروندان برای اداره امور زندگی خودشان است و ربطی به دین ندارد. ماهیت ایمان اساسا انتخابی و گزینشی است و مبنای ثابت «لا إکراه فی الدین» همچنان باقی خواهد بود.
متفکر بزرگ و روشناندیش، شهیدبهشتی میگوید: «انسان عاشق آزادی است، میخواهد خودش بهدست خود و با انتخاب خود، خود را بسازد، اما شاکرا و، اما کفورا؛ آنقدر تحمیل راه و عقیده بر انسانها نامطلوب است که خدا به پیامبر اکرمش خطاب میکند (پیغمبر اصرار داشت، پافشاری میکرد، زحمت میکشید، خودش را به رنج و تعب میانداخت که مردم را به راه خدا بیاورد) کهای پیغمبر، کار تو هم حد دارد! (افی انت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین) تو میخواهی مردم را وادار کنی مجبور کنی که آنها مومن باشند؟ اینکه راه پیغمبر نیست!»
انسان اسلام انتخابگر است و البته اسلام از این انتخابگر به ظاهرسازی و نمایش قانع و دلخوش نمیشود، بلکه از او باورمندی درونی میخواهد، زیرا ریشه دینداری ایمان قلبی است. تلاش دینداران و جهاد مستمر آنان برای دعوت مردم به زندگی مؤمنانه در واقع اقناع مردم به پذیرش آزادانه ارزشها و برتریهای دینداری است و میکوشند در فضایی رقابتی و آزاد خصوصیتهای دین را تبیین کنند، زیرا باور دارند که دین در حقیقت خود چنان اصالتی دارد که هر وجدان پاک و فطرت سالم بهراحتی آن را خواهد پذیرفت.
از این رو شهیدبهشتی در سخنان خود به طلاب و روحانیون تأکید میکند که «منادی حق باشید، دعوتکننده به حق باشید، آمر به معروف و ناهی از منکر با رعایت تمام معیارهای اسلامیاش باشید، اما مجبورکننده مردم در راه اسلام نباشید، چون آن مسلمانیای ارزش دارد که از درون انسانها و عشق انسانها بجوشد و بشکفد!»
اسلام مثل دعوتهای همه انبیا یک پیشنهاد است در کنار پیشنهادهای دیگر مثل آتئیسم و لیبرالیسم و مارکسیسم و... که اتفاقا بسیار هم ساده و مورد رغبت مردم است. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «إنی بعثت بالشریعه السهله السمحه إن هذا الدین متین فأغلوا فیه برفق و لا تکرهوا عبادها... الى عبادا...؛ من به آیینی آسان و روان برانگیخته شدهام، این آیین متین و استوار است، پس با ملایمت پیش روید و بندگی خدا و دینداری را برای بندگانش ناخوشایند نسازید!»
این آیین با فطرت و طبیعت انسان سازگار است و در همه جای عالم و همه گستره تاریخ جوابگوست و برخلاف سایر پیشنهادها هم دنیا و هم آخرت را با هم در نظر میگیرد، هرچند در عرصه دنیا انسان را در اداره زندگی دنیا مشارکت میدهد و با آیاتی همچون «إن استطعتم أن تنفذوا... فانفذوا...» انسان را حتى برای شکافتن آسمان تشویق میکند و بعد میگوید: «لاتنفذون إلا بسلطان؛ هرچند بدون قدرت نمیتوانید راهی در آسمان باز کنید!» و روایت «العلم سلطان» تصریح دارد که آن قدرت مورد اشاره آیه قرآن کریم دانش و پیشرفت علمی بشر است.
این سازگاری دین با طبیعت و انسان و جهان و برتریهای ریشهدار و اصالت و متانت در دین است که ترویجکنندگان دینداری را از غوغا و هیاهو بینیاز میکند و مطمئن میسازد که اگر بدون اجبار و اکراه دین را همانطور که هست، نه آنطور که دلشان میخواهد، معرفی کنند، همه انسانها با میل و رغبت بهسوی آن خواهند آمد. بیسبب نیست که حضرت ثامنالحجج علیبنموسىالرضا (ع) همه را به زندهنگهداشتن مکتب و دین دعوت کرد و راه آن را نه فشار و اجبار بلکه دعوت و تبلیغ و آموزش دانست و فرمود: «علموا الناس محاسن کلامنا فإن الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا؛ سخنان نیکو و گفتار برتر ما را به مردم برسانید و آموزش دهید، زیرا اگر مردم از آن آگاه شوند و برتری و جذابیت آن را دریابند، خود از آن پیروی خواهند کرد!»