سرخط خبرها

اکبر میثاقیان: تازه می‌فهمم زندگی یعنی چه!

  • کد خبر: ۲۶۶۳۷
  • ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۸:۵۹
اکبر میثاقیان: تازه می‌فهمم زندگی یعنی چه!
گفتگو با اکبر میثاقیان که این‌روز‌ها به جبر کرونا خانه‌نشین شده است
مرتضی اخوان/شهرآرانیوز - آقای خاص فوتبال مشهد، همچون همیشه با پیراهن مشکی معروفش، سر قرار حاضر می‌شود. بعد از نزدیک به ۵ ماه خانه‌نشینی به‌خاطر عمل جراحی پا و بعدش ماجرای کرونا، قرارمان با اکبر میثاقیان، پارکی کوچک در کنار خانه اوست؛ جایی که می‌گوید شب‌ها در آنجا به‌آرامی‌می‌دود تا زانوی عمل‌کرده‌اش اندک‌اندک به حالت طبیعی برگردد. کرونا برای آدمی که فوتبال برایش از خانواده‌اش، خانواده‌تر بوده، حالا این فرصت را مهیا کرده است که بعد از سال‌ها مزه یک زندگی آرام و بی‌دغدغه را بچشد؛ بدون استرس مسابقه، بدون اضطراب باختن و بدون حواشی سروکله‌زدن با نشریات و رسانه‌ها. روز‌های اکبر میثاقیان، مردی که می‌گوید ۴۷ سال زندگی پرتلاطم ورزشی داشته است، این‌روز‌ها آرام می‌گذرد. لحظات خوش و البته تازه برای یکی از نماد‌های فوتبال مشهد و چهره‌ای که همه ابومسلم را با نام او به یاد می‌آورند. آنچه در ادامه می‌خوانید، محصول گفت‌وگویی دوساعته با اوست که از هر دری گفته است، از روز‌های خانه‌نشینی کرونا تا خاطرات سال‌های جوانی و صدالبته ابومسلم.

ظاهرا شما یکی از افرادی هستید که به قرنطینه خانگی خیلی اهمیت می‌دهید. درست است که ۵ ماه است از منزل بیرون نیامده‌اید؟
راستش را بخواهید بعد از عمل جراحی که روی پای چپم داشتم، دوسه‌ماه در خانه بودم و خیلی اذیت شدم. این شد که تصمیم گرفتیم با همسرم به سفر شمال برویم. شمال بودیم که سروصدای کرونا بلند شد. به خانمم گفتم برویم که اوضاع خراب است. چند روز بعد از اینکه به مشهد رسیدیم، قرنطینه اعلام شد و دیگر مجبور شدیم در خانه بمانیم. از ۲ هفته پیش شب‌ها به همین پارک (محل مصاحبه) می‌آیم و کمی می‌دوم. به‌هرحال این قرنطینه برای همه است و ما هم سعی کردیم خیلی مراقبت کنیم تا فاصله اجتماعی رعایت شود و اتفاق ناگواری برای هم‌وطنانمان نیفتد.

بقیه روز را چه‌کار می‌کنید؟
بقیه روز هم در خانه هستم. با نوه‌هایم بازی می‌کنم و فیلم بازی‌های سال قبل را نگاه می‌کنم. یک کارتن بزرگ دارم که داخل آن برنامه تمرینات و تاکتیک‌های تیم‌هایی است که آنجا کار کرده‌ام. روز‌ها آن‌ها را نگاه می‌کنم و می‌بینم چه کار‌هایی کرده‌ام! آن‌ها را می‌بینم و خاطراتم زنده می‌شود.

خانه نشینی برای شما باید خیلی سخت باشد. مطمئنا به این شکل زندگی عادت ندارید.
واقعا سخت است. از سال ۵۲ سر کار هستم. ۴۷ سال که خیلی وقت‌ها اول سال و عید‌ها در خانه نبودم. امسال که پایم را عمل کردم، زیاد برایم سخت نبود؛ چون پذیرفته بودم باید این پا خوب شود. اما در ایام کرونا به این فکر کردم که بازنشستگی چقدر می‌تواند سخت باشد. این یک‌سالی که از فوتبال دورم، تازه فهمیدم همسرم بار تمام زندگی را به دوش می‌کشد، اما، چون خیلی تودار است، چیزی نمی‌گوید. الان فهمیدم موقع بازی‌های من آن‌قدر استرس داشته که به‌جای اینکه بازی را نگاه کند، به حرم می‌رفته و دعا می‌کرده است.

 
ویدئو گفتگو با اکبر میثاقیان:


این طور که می‌گویند علاقه‌مند به فیلم و سریال هم شده‌اید.
بهتاش و بهزاد (پسران اکبر میثاقیان) برایم فیلم می‌آورند تا ببینم. من اصلا فیلم نگاه نمی‌کردم. همسرم می‌آمد می‌گفت اکبر بیا سریال نگاه کن، می‌گفتم تمرکز ندارم. آخرین سریالی که فکر می‌کنم کامل دیدم، سریال «خانه‌به‌دوش» بود. اصلا نمی‌توانستم فیلم و سریال ببینم. الان که فیلم می‌بینم، با خودم می‌گویم چقدر خوب است. کاش بیشتر می‌دیدم.

جه فیلم‌های دیده اید؟
فیلم ۱۹۱۷، انگل و چند فیلم خارجی دیگر را دیدم. بیشتر، فیلم‌های اکشن و ماجراجویانه دوست دارم. اهل فیلم‌های عشق و عاشقی نیستم، زیاد به من نمی‌خورد؛ البته فوتبال زیاد می‌بینم. سی‌دی فوتبال‌های قدیمی را دارم و می‌بینم. عاشق گواردیولا و کلوپ هستم. فوتبال‌دیدن برای ما فوتبالی‌ها صدبرابر فیلم سینمایی لذت‌بخش است. سریال زیرخاکی هم چند قسمتش را دیدم. پژمان جمشیدی فوق‌العاده است. خیلی خوب بازی می‌کند.

تصور اکبر میثاقیان در حال ظرف شستن خیلی جالب و عجیب می‌تواند باشد؟
الان من به‌خاطر کرونا خانه هستم، اما شاید باورتان نشود بلد نیستم آب‌گرم‌کن روشن کنم! شوفاژ را می‌خواهم خاموش کنم، همسرم می‌گوید اکبر ازآن‌طرف پیچ شوفارژ را بپیچان! البته این‌روز‌ها دیگر هر وقت ظرف‌ها کثیف می‌شود، می‌دانم باید بروم و ظرف بشویم. این هم از حُسن‌های کروناست. الان که دوسه ماه است بیکارم، همسرم می‌گوید اکبر این کار‌ها را یاد بگیر. همین دیروز ما را برده جای شوفاژ، ۲ ساعت می‌خواست به من یاد بدهد که این شیر قرمز و آبی چیست، الکی گفتم یاد گرفتم؛ اما باز هم یاد نگرفتم. حالا این جالب است که فکر می‌کردم من این‌طوری هستم، یک‌بار خاطرات گواردیولا را می‌خواندم که او هم گفته بود با زنش همین مشکل‌ها را دارد.

معلوم می‌شود همه مربیان با خانه‌داری بیگانه هستند.
تمرکز کار ما با هر کار دیگری فرق دارد. الان، ولی تازه فهمیدم زندگی چه مشکلاتی دارد و خانمم همه این کار‌ها را می‌کرده و زندگی را اداره کرده است بدون اینکه من خبردار باشم. واقعا ممنونش هستم که باعث شده همه وقتم را روی فوتبال بذارم. خلاصه تازه حالا می‌فهمم زندگی یعنی چه.

ولی با این همه از فوتبال نمی‌توانید دل بکنید
خداوکیلی بدون فوتبال نمی‌توانم زندگی کنم. مریض فوتبال هستم. در کش‌وقوس عمل جراحی پا هم از خیلی تیم‌ها پیشنهاد داشتم، اما با خودم گفتم یک‌سالی را کار نکنم و استراحت کنم. به‌هر‌حال در فوتبال تمام افتخاراتم را آوردم. الان باور نمی‌کنید، برخی مواقع همه بدنم درد می‌کند. من که بازی نمی‌کنم! اما آن‌قدر در این سال‌ها فشار و استرس داشتم که گاهی تمام بدنم درد می‌کند. این فشار‌ها را در این سال‌ها همه دیده‌اند. بازی بقای سیاه‌جامگان و آن گریه به‌خاطر همین بود. آن‌قدر فشار روی من بود که همه‌جای بدنم درد می‌کرد و گریه‌ام گرفت. من با فوتبال زندگی کردم.

وضعیت پایتان چطور است؟ ظاهرا عمل خوبی داشته‌اید.
پزشک جراحم دکتر اشراقی بود که خیلی خوب عمل کرد. من ده‌روزه راه افتادم و این برای پزشکم خیلی تعجب‌آور بود. می‌گفت تابه‌حال کسی را ندیده‌ام بعد از این عمل ده‌روزه سرپا شود و راه بیفتد. خصوصیات اخلاقی‌ام طوری است که زیاد نمی‌توانم عصا را تحمل کنم، این بود که سریع راه افتادم.

پس آماده یک چالش جدید هستید.
یکی از دوستانم می‌گفت تو استرس را دوست داری و همیشه به تیم‌هایی می‌روی که تحت‌فشار باشی. این ذات یک آدم است. من راه‌آهن رفتم و آن پلی‌آف معروف برج میلاد که دقیقه ۱۰۷ گل زدیم و دقیقه ۱۰۸، هشت‌نفره شدیم! شما فکر کنید ببینید چه استرس و فشاری داشت! چالش‌های سخت را دوست دارم. نمی‌دانم چرا، اما هرچه سنم بیشتر می‌شود، بیشتر عاشق چالش‌های سخت می‌شوم. یک خاطره جالب بگویم. شب قبل از همین بازی‌مان، درست در طبقه ما در هتل عروسی بود! حالا من استرس داشتم که بچه‌ها شب قبل بازی زود بخوابند، مگر سروصدای این عروسی می‌گذاشت؟! خلاصه رفتم کاری کردم که عروسی جمع شود. خودمان رفتیم و کمک کردیم بشقاب‌های شام را زودتر جمع کنند تا سروصدای کاسه و قاشق بخوابد.

از همان اول انگار چالش و استرس را دوست داشتید. از همان سالی که مربیگری شموشک را قبول کردید.
سال ۸۰ اولین سالی بود که از مشهد رفتم. در باغ یکی از دوستانم بودم که مدیرعامل وقت شموشک زنگ زد و به من پیشنهاد هدایت تیمش را داد. شاید باورتان نشود شبانه راه افتادم و به نوشهر رفتم. قراردادم چقدر بود؟ ۱۵ میلیون تومان! گفتم هر چه می‌خواهید بنویسید. من می‌خواهم اینجا کار کنم. شموشک را خیلی دوست داشتم؛ چون اولین تیم خارج از مشهد بود که کار کردم و توانستم تیم را بالا بیاورم. بیرون‌کار‌کردن خیلی سخت است. مربیانی که از شهر خودشان بیرون بروند و موفق کار کنند، کم هستند. من در تمام ایران بوده‌ام و همه‌جا هم موفق شده‌ام. اگر یکی‌دو جا هم موفق نشدم، چون از نظر اخلاقی نتوانستم با مدیریت مجموعه بسازم. بالاآوردن شموشک خیلی به من چسبید. مهندس درویش، مدیر آن تیم، ۲۰ سال از جیبش تیم‌داری کرده بود. من را هم که به شموشک برد، گفت: اینجا اکبر فقط برای ما بازیکن بساز! مازندران هم معدن فوتبالیست است، گفتم عجب جایی آمدم.

آدم بی حاشیه‌ای بود، هیچ وقت در رسانه‌ها دیده نشد.
مدیر عجیبی بود، مثل او هرگز ندیدم. بعد از چند وقت این بنده‌خدا قلبش گرفت و برای معالجه به انگلستان رفت. این‌قدر نیامد تا شموشک را اول کردیم و رفت لیگ برتر. با خودمان گفتیم مهندس برگردد، پاداش می‌دهد. بعد که برگشت، گفت برای چه تیم را قهرمان کردید؟! با خودم گفتم خدایا این دیگر چه می‌گوید؟! ۳ سال در نوشهر کار کردم و دوران خوبی در این تیم داشتم.

بعد هم رفتید شهرداری تبریز و ماجرای رکورد شکنی در آنجا شروع شد.
سالی که در شهرداری تبریز بودم، ۱۰ هفته به پایان قهرمانی‌مان مسجل بود. به همسرم گفتم این هفته برمی‌گردم. بعد برای اینکه رکورد نباختن را حفظ کنم، هر هفته می‌بردیم و برگشتنم به تعویق می‌افتاد. خیلی‌ها می‌گفتند خب تیم را به دستیارت بسپار و برای دیدن خانواده به شهرت برگرد، اما من می‌گفتم بگذار بمانم و رکورد بزنم. ۳۲ بازی تیم نباخت و ۱۰ هفته زودتر صعود کردیم. بعد از بازی آخر مرا دکتر بردند و پزشک گفت اکبر تمام معده‌ات خراب شده است! سر چی؟ سر استرس و فشار زیاد. یادم می‌آید بازی آخرمان با تیم هادی برگی‌زر بود و می‌خواستم رکوردمان را حفظ کنم. ۱ بر ۰ از حریف عقب بودیم و ۹۰ دقیقه تمام شد. دقیقه ۹۳ یک بازیکن داشتیم به نام ابرقویی که یک ضربه سر شیرجه زد که در تمام عمرش نزده بود. گل مساوی را زدیم و رکوردمان حفظ شد! می‌خواهم بگویم وقتی انرژی مثبت داشته باشید و بخواهید یک اتفاقی بیفتد، می‌افتد. آن سال واقعا می‌خواستم رکورد بزنم و کارم بی‌نقص باشد.

بعد از این همه سال سبک و شیوه کار مربیگری اکبر میثاقیان تفاوت کرده است؟
مربیگری با تمرین فرق دارد. خیلی‌ها تمرین‌دهنده هستند، اما مربی نیستند. شما همین الان می‌توانید یک لپ‌تاپ بردارید و انواع و اقسام تمرین‌های روز دنیا را دربیاورید و کار کنید؛ اما مربیگری یک چیز دیگر است. الان کلاس‌های مربیگری خیلی زیاد است، اما زمان ما این‌طوری نبود. کلاسی که برگزار می‌شد، با اصرار می‌رفتم سر کلاس می‌نشستم. می‌گفتند کلاسمان ظرفیت ندارد، می‌گفتم من از شما چیزی نمی‌خواهم. نه لباس، نه مدرک، فقط می‌خواهم همین گوشه بنشینم و چیزی یاد بگیرم. الان هم در همین سن باز دوست دارم چیز‌هایی یاد بگیرم. مربیگری من در این سن دیگر جای اشتباه ندارد. اشتباه کنم همه اعتبارم زیرسؤال می‌رود. در این سن چه چیز اکبر عوض شده است؟ می‌گویم همه‌چیز من عوض شده است. اخلاقم، تجربه‌ام، همه‌چیزم عوض شده است. با مدیر خونه‌به‌خونه دعوایم شد و این تیم را رها کردم. سال بعد پیشنهاد تیم بالای جدول را نپذیرفتم و دوباره به خونه‌به‌خونه رفتم تا تیم شانزدهم جدول را از سقوط نجات بدهم. برای اینکه مردم آن شهر از من ناراحت شده بودند که چرا رفتی؟ یکی از بهترین دوران مربیگری‌ام بود. با حسن‌زاده، مدیرعامل خونه‌به‌خونه، الان شدیدا رفیق هستم.

بعد از این همه افتخار آرزویی برای شما باقی مانده است؟
دوست دارم در مشهد یک تیم درست شود که پیراهنش ابومسلمی باشد. اگر ابومسلم نمی‌شود، دست‌کم رنگ پیراهنش مشکی و قرمز باشد. هرچند شهرخودرو هم پدیده است که خودم در تشکیل آن تیم و بالاآمدنش به لیگ برتر دخیل بودم و دوستش دارم.

سال خیلی سختی هم در پدیده داشتید، چون تیم دیر تشکیل شد.
به پدیده که آمدم، به من گفتند تیم را سه‌ساله بالا بیاور؛ اما من آن سال خیلی سختی کشیدم تا تیم بالا بیاید. در عرض یک ماه تیم را بستیم و آماده مسابقات کردیم. مسابقات آن سال واقعا سخت بود. سیاه جامگان به ما چسبیده بود و برای اولین بار خیلی سخت تیمم را بالا آوردم. هیچ‌وقت به این سختی یک تیم را به لیگ برتر نیاوردم. همیشه با اختلاف تیم‌ها را بالا می‌آوردم. خیلی فشار روی ما بود.

نظرتان درباره شروع دوباره لیگ برتر چیست؟
باید ببینیم تصمیم ستاد ملی مبارزه با کرونا چیست. هیچ‌کس نمی‌تواند تصمیم بگیرد. نمی‌توان گفت بازی نکنید یا بازی کنید. هر دو تصمیم سختی است. این اتفاق جهانی است و هر چیزی که باشد، باید طوری باشد که تیم‌ها لطمه نخورند. به نظرم خیلی تصمیم سختی است.

اسکوچیچ مربی خوبی برای تیم ملی می‌شود.
به نظرم شانس بزرگی نصیبش شد. تیم ملی ایران در حد تیم ملی دانمارک، کرواسی و... است. ما تیمی بسیار قوی داریم و این به نظرم افتخار بزرگی برای اسکوچیچ است که فکرش را هم نمی‌کرد روزی به آن برسد؛ اما من می‌گویم حالا که او آمده است، اگر قرار باشد ما روی مخش برویم، خودمان ضرر می‌کنیم. بگذارید تیم ملی‌مان بالا برود، بعد در آن مقطع شاید بتوان تصمیم دیگری گرفت. شک نکنید تیم ملی ما از این مرحله بالا می‌رود. ما تیم فوق‌العاده‌ای داریم و اگر ۲ باخت هم دادیم، تقصیر سرمربی قبلی بود که خیلی کار را سرسری گرفته بود.
می‌آوردم. ۲ سال در استقلال بازی کردم، اما خودم را ابومسلمی می‌دانم.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->