بهطور مرتب، اظهاراتی درباره نگرش توحیدی به علوم تجربی و طبیعی مطرح میشود. این افکار بیسابقه نیست، اما نباید تصور کرد تکرار یک روش و طرح یک مطلب قدیمی در بیان جدید، ما را به نتایج متفاوتی از آنچه تاکنون در درجا زدن داشتهایم میرساند. علوم تجربی، از نوع آنچه از یونان تاکنون بوده، یعنی علومی که به دنیای اسلام رسیده و رشد مختصری داشته است و همینطور آنچه امروزه در غرب هست، نسبت به تفکر توحیدی یا شرک، لابشرط است. چه شما موحد باشید چه مشرک، میتوانید در علوم تجربی رشد کنید، مگر آنکه خودتان دست خودتان را با افکار خودساخته ببندید. فهرست بلندی از فیزیکدانان ناباور به خدا را میتوانید در وبسایتی که اسامی، تخصص و مقام بلند آنها آمده است بنگرید. همینطور فهرستی طولانی از فیزیکدانانی که به خداوند باور دارند. هیچ تفاوتی از نظر علم فیزیک در این زمینهها نیست، مگر آنکه فیزیک هم بخواهد فلسفی حرف بزند. این وضعیت، در شیمی و ریاضی هم با فیزیک همسان بلکه روشنتر است. یعنی هیچ ارتباطی میان این علوم با تفکر توحیدی یا شرکآمیز از نظر علمی نیست؛ بنابراین بسط دادن فکر توحیدی به علوم تجربی، هیچ گرهی از کار ما نخواهد گشود، جز آنکه عوارض جانبی منفی برای رشد علم در میان ما خواهد داشت که دارد. اصل دین، شامل اعتقاد به خداوند و نبوت و مهمترین اصل عملی آن عبادت، ربطی به اینکه شما چه نوع شناختی از علم تجربی داشته باشید ندارد. این امر جز این است که بگوییم نوع خاصی از معرفت دینی، بر اساس نگاه به طبیعت به اعتبار خالق آن و نظم در آن، در کار است و وجود دارد. این مباحث، باز ربطی به خود علوم تجربی بماهوعلم ندارد. بهعبارت دیگر، سطح آن نوع از معرفت که به دین و فلسفه مربوط میشود کاری به ماهیت علوم تجربی ندارد. در آن سطح میتوان به اعتبار معرفت دینی خیلی از مطالب را مطرح کرد. اصل وجود خدا، رابطهاش با طبیعت، با انسان و بسیاری از مسائل دیگر مهم است، اما اینها ربطی به دانش تجربی که نوعی دانش مستقل، انسانی و تغییرپذیر است ندارد. این خطا را ملحدانی هم که سعی میکنند از برخی یافتههای فیزیک، جهانبینیهای مادی استخراج کنند دارند. اما در مورد افکار رایج میان ما در این زمینه، باید گفت تمام مشکل دنیای اسلام از زاویه رشد نکردن علم تجربی در آن، ناشی از همین خلطهاست که نتیجه لببهلب شدن برخی نظریات علوم تجربی با علوم دینی (در تفسیرهای رایج از آن) است. تفسیر فخر رازی را مرور کنید، تمام گیر او به این است که نباید شناخت طبیعت به نوعی باشد که سبب شرک شود، درحالیکه اصل این فرض که دانش تجربی مشکلی برای دین ایجاد کند، از بیخ و بن بیربط است. مشکل عمدهای که معتزله در علوم طبیعی و نظریات خود در آن زمینه درست کردند و بیش از مشکل ناشی از تفکر اخباریها و متفاوت از آنها بود، همین بود که علوم تجربی را با علوم الهی درآمیختند و حتی کسی مانند قاضی عبدالجبار از بزرگترین متفکران معتزلی تاریخ مسلمانان، ضد علم از آب درآمد. یکی از مهمترین آسیبها در جهان اسلام و یکی از علل عقبماندگی آن، ناشی از دیدگاههای آنهاست که به اسم دین از تحقیقات علم طبیعی جلوگیری کردند. ما باید حساب علوم تجربی را از تفکر توحیدی و غیرتوحیدی از این منظر جدا کنیم تا بتوانیم زمینه رشد آن را در دنیای اسلام فراهم سازیم. ما باید در این قبیل مسائل، احساساتمان را کنترل کنیم.