شهادت سومین سرباز زخمی شده در حمله صهیونیست‌ها به یزد (۱۵ تیر ۱۴۰۴) نقاش دیوارنگاره «بیعت»: به کاربردن تکنیک در کنار معنا به آثار هنری ارزش می‌دهد کلاس درس زندگی سالم با کربلا روایتی از تکیه دولت، مهم‌ترین جایگاه نوحه‌سرایی تهران دوره قاجار تصاویری از مراسم تشییع پیکر مطهر شهیدان «محمدعلی حسن زاده سبزوار» و «مرتضی میثمی» در حرم مطهر رضوی سوگواران حسینی در مسیر تداوم راه سیدالشهداء(ع)| هم‌زمان با روز عاشورا زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی به خیابان‌های مشهد آمدند + فیلم دو نفر از فرزندان لرستان به جمع شهدای حمله رژیم صهیونیستی پیوستند تاریخچه تعزیه زنانه در ایران از عاشورا تا جنگ ۱۲ روزه | بازخوانی نقش زن در جبهه مقاومت با الهام از حضرت زینب (س) آیت الله مروی در مراسم خطبه‌خوانی شب عاشورا: دشمنان ما نمی‌فهمند کشور امام رضا (ع) و امام حسین (ع) یعنی چه + فیلم آموزش فرهنگ عاشورایی ویژه دهه نودی‌ها در حسینیه کودک هیئت جنت‌الحسین(ع) مشهد؛ ربع قرن خدمت بی‌وقفه در مسیر احیای فرهنگ عاشورا+ فیلم عزاداری مردم تهران و سایر شهرهای کشور در روز تاسوعای حسینی و حمایت از ولی امر مسلمین جهان (۱۴ تیر ۱۴۰۴) + فیلم نغمه‌ای از عشق و ایثار حضرت ابوالفضل (ع) | عزاداری تاسوعای حسینی در مشهد (۱۴ تیر ۱۴۰۴) + فیلم هیئتی ۷۰ ساله به نام دردانه امام رضا (ع)  بررسی جایگاه تاریخی روز تاسوعا در واقعه کربلا در گفت‌و‌گو با پژوهشگر علوم اسلامی جزئیات آیین خطبه‌خوانی شب عاشورا در حرم امام‌رضا(ع) ویدیو | معنای بزرگداشت عزاداری امام حسین (ع) در زمان ما از بیانات رهبر معظم انقلاب | از تبیین تا قیام گسترش طرح «هر شب جمعه مثل اربعین» از مشهد تا اروپا ماجرای عجیب حبیب‌‌بن‌مظاهر و زنده‌شدنش با ندای امام‌حسین(ع)
سرخط خبرها

رفت که زود بیاد، دیگه نیومد

  • کد خبر: ۲۹۰۵۵۸
  • ۰۴ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۰
رفت که زود بیاد، دیگه نیومد
دل بابامو حسابی برده بود، رفت شش ماه خبری ازش نبود، دروغ چرا دل منم برده بود، خدا می‌دونه چه به دل من گذشت تو اون شش ماه.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

نشسته بودم به زیارت خواندن که پیرزن یک مشت شکلات روبان پیچ شده با یک کارت کوچک که نوشته بود: معصومه و سهراب «۴۰».

ریخت توی دامنم. شکلات‌ها ریخته بود روی آسمان زیارتنامه و مثل ابر‌های شیرین جلو نور کلمات را گرفته بود. سرم را بالا گرفتم و لبخند زلال پیرزن حباب اعتراض را ترکاند. ناخودآگاه لبخند زدم، گفتم: مبارک باشه پسرتون یا دخترتون ازدواج کردن؟ گفت: نه مال خودمه، انگشت گذاشتم لای زیارتنامه و گفتم متوجه نمی‌شم! گفت چهل سال پیش مثل همین امشب همینجا که تو نشستی من نشسته بودم. با چادر سفید، بله رو گفتم و شدم زنش زن سهراب، پسر همسایه مون بود. 

بابام نونوایی داشت، تابستونا میومد وردست بابام وایمیستاد. دیپلمش رو گرفت اومد کامل پیش آقام، یه شاطر تمام عیار شده بود نون می‌داد دست مردم عین بال پروانه ترد و نرم. همیشه غلغله بود. جنگ شد، پیش بند شاطری شو آویزون کرد دستای آردی ش رو تکوند، تفنگ دست گرفت. 

دل بابامو حسابی برده بود، رفت شش ماه خبری ازش نبود، دروغ چرا دل منم برده بود، خدا می‌دونه چه به دل من گذشت تو اون شش ماه. برگشت با یه ترکش تو بازوش، با همون دست آویزون به گردن اومد به بابام گفت: معصوم رو می‌خوام، می‌خوام بشم پسرت، بابام هم فوری قبول کرد. لای کتاب دید بعد عاقد صدا کرد و اومدیم حرم و درست همینجا نشستیم و بله رو گفتم. بعد رفتیم دفترخونه سدمرتضی ثبتش کردیم. دستش که خوب شد گفت: باس برم، گفتم: من نوعروس هنوز برات آشپزی هم نکردم. نارنگی پوست نکردم. 

همه لباسامو نپوشیدم برات. بقیه هستن، بمون به زندگی مون برس... گفت: همه همینو بگن پس فردا بعثیا زنگ در خونه مون رو می‌زنن، میرم زود میام، زود نیومد، دیگه نیومد، امشب اگه بود شمع چهل سالگی عقدمون رو فوت می‌کردیم، هر سال میام همین حرم امام رضا (ع) با سهراب حرف می‌زنم، با آقا حرف می‌زنم، دل سبک می‌کنم میرم، ایشالا تو هم یه شوهر خوب گیرت بیاد کیف زندگی رو بکنی. جوری زندگی کنی که هم خدا خوشش بیاد هم خودت. به دست‌های پیرزن زل زدم و حلقه اش که خط و خشش می‌گفت چهل سال است از دستش در نیامده  از دعای معصوم خانم کیفور شدم، چشم هایم را بستم و عمیق شدم در چهل سال دلتنگی.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->