دیپلماسی فرهنگی با محوریت فرهنگ رضوی | مشهد، مرکز تمدن‌سازی جهان اسلام می‌شود گسترش نمایشگاه‌های قرآنی و توانمندسازی ۴ هزار مؤسسه مردمی وزیر فرهنگ در مشهد: ایران امروز به منطق رضوی نیاز دارد ۳۵ هزار اثر هنری در جشنواره امام‌رضا(ع)، بزرگ‌ترین گردهمایی فرهنگی کشور جشنواره بین‌المللی امام‌رضا(ع) مبدأ تحولات فرهنگی و هنری در کشور است جشنواره امام‌رضا(ع)، بستری برای معرفی خادمان رضوی در عرصه فرهنگ و هنر بیست‌ویکمین جشنواره بین‌المللی امام‌رضا(ع) با تجلیل از مادر شهید رئیسی در مشهد آغاز شد نشست شورای سیاست‌گذاری رویداد فرهنگی‌پژوهشی معارف، سیره و فرهنگ امام‌رضا(ع) در مشهد برگزار شد + فیلم پژوهش‌های معارفی بدون‌کاربرد، چالشی است که باید حل شود هشتگ «ایرانِ امام‌رضا(ع)» ترند شد فقط ۲ درصد مجلات علوم انسانی ایران در پایگاه‌های استنادی ثبت شده‌اند لزوم بهره‌گیری از ظرفیت بازیگران و اندیشمندان در جشنواره‌های رضوی لزوم تولید و ترویج معارف رضوی برپایه زیرساخت‌های معرفتی و فرهنگی‌هنری ویدئو | تفحص پیکر شهیدی با قمقمۀ پر آب نقاشی «عطاء السلطان» به‌مناسبت سالروز ولادت امام‌رضا‌(ع) منتشر شد + عکس دومین دیوارنگاره تعاملی «ایرانِ امام‌رضا(ع)» در حرم مطهر رضوی کتیبه‌نگاری شد هرچه دارم، از امام رضا (ع) دارم| ناگفته‌های خدمت در حرم مطهر رضوی در گفت‌وگوی شهرآرانیوز با فرمانده نیروی دریایی ارتش توزیع ۵۰۰ هزار وعده پذیرایی در بزرگ‌ترین موکب جشن خیابانی امام‌رضا(ع) پخش زنده حرم امام‌رضا(ع) در شب میلاد امام هشتم + پخش ویژه‌برنامه‌های حرم مطهر اختتامیه استانی سیزدهمین دوره نمایشگاه‌های مدرسه انقلاب در مشهد برگزار شد | بیش از ۶۰۰ مدرسه در استان میزبان نمایشگاه‌های انقلاب+ویدئو
سرخط خبرها

بیسکویت‌های خونی

  • کد خبر: ۲۹۰۷۷۰
  • ۰۵ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۰
بیسکویت‌های خونی
مهرداد فلسفه خوانده بود، نمره چشم هایش را کتاب‌ها کرده بودند ۱۰. عینک ته استکانی اش را که می‌زد چشم هایش پشت عدسی ریز می‌شد و فقط وقت وضو گرفتنش می‌شد دید چه چشم‌های درشت و زیبایی دارد.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

از تمرینات که بر می‌گشتیم نوبت پذیرایی بود، یک لیوان چای لاهیجان یک بسته بیسکویت گرجی سه سوراخه، هـمــان‌ها کــه چـربی گوارایی داشت و وقتی با چای ترکیب می‌شد در دهان کیف عالم را می‌ریخت لای پرز‌های چشــایی ات و کیفورت می‌کرد. بعد از چند کیلومتر دویدن و سینه خیز و کلاغ پر این تنها دوای درد ما بود که جهان و خستگی اش را قابل تحمل می‌کرد.

مهرداد فلسفه خوانده بود، نمره چشم هایش را کتاب‌ها کرده بودند ۱۰. عینک ته استکانی اش را که می‌زد چشم هایش پشت عدسی ریز می‌شد و فقط وقت وضو گرفتنش می‌شد دید چه چشم‌های درشت و زیبایی دارد. شب‌ها توی سنگر از شناخت ادیان توحیدی و معارف و فلسفه هستی حرف می‌زد.

چریک دانایی بود که از حرف هایش سیر نمی‌شدیم. آن شبی که گفتند حاضر شوید برای عملیات به فرمانده گردانمان گفتم مهرداد را جلو نفرستد، توی دویدن‌ها عینکش بیفتد یک متری اش را هم نمی‌بیند. فرمانده مان هم قبول کرد، به خط که زدیم آخر صف بود، صدای صفیر خمپاره‌ای آمد و انتهای صف ترکید چند نفر در جا رفتند و چند نفر زخمی شدند. ترکشی به گرده مهرداد نشسته بود. 

خون از پهلویش می‌رفت. یکی از بچه‌ها سرش را دامن گرفته بود و مهرداد حرف می‌زد، حرف میزد. عینک حالا روی آن چشم‌های قشنگ نبود، نیازی نداشت به آن دو تکه شیشه. رفیقمان که سرش را به دامن گرفته بود اشک می‌ریخت. آمبولانس آمد، پیکر مهرداد را برد، اشک رفیقمان قطع نمی‌شد. گفتم: مهراد چی گفت؟ رفیقمان گفت: همان طور که نفس‌های آخرش را می‌کشید به من گفت: من چند روز پشت سر هم بیسکویت‌های گرجی ام را نگه می‌داشتم که مرخصی می‌خواهم بروم بدهم به دخترم. حالا می‌گویم نکند این بیسکویت‌ها مال جبهه‌ها بوده و من حق الناس گردنم باشد. خدایا من را ببخش. می‌گفت همین را گفت و شهید شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->