۲۰ هزار لباس شیرخوارگان حسینی در حرم مطهر رضوی دوخته خواهد شد تولیت آستان قدس رضوی: ۳۶ سال زعامت رهبر معظم انقلاب، استمرار راه امام خمینی (ره) است انتشار برای اولین بار | دست نوشته شهید حاج قاسم سلیمانی درباره امام خمینی (ره) + عکس مردی که به وعده‌اش عمل کرد | روایت رئیس جمهور ونزوئلا از دیدار با شهید سلیمانی + عکس نشست تبیینی انتقال تجربه «پشت پرده» در مشهد برگزار شد| تمدن غرب در اختیار یهود+ فیلم بزرگداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی(ره) در بیش از هزار شهر و روستا‌های کشور | پوشش خبری برنامه توسط ۶ هزار خبرنگار حرم امام‌رضا(ع)، میزبان نمایشگاه «از نهضت تا رحلت» به‌مناسبت سالگرد ارتحال امام(ره) اعلام جزئیات اقامه نماز عید قربان در حرم امام‌رضا(ع)، جمعه (۱۶ خرداد ۱۴۰۴) برگزاری مراسم دعای پرفیض عرفه ویژه ناشنوایان و کم‌شنوایان در حرم امام‌رضا(ع)، پنجشنبه (۱۵ خرداد ۱۴۰۴) وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: ارتباط با خانواده شهدا، قدرت مضاعفِ همه حرکت‌های نظام است تشریح ابعاد حج از دیدگاه امام خمینی(ره) از گستراندن سفره‌های اطعام غدیر در مساجد مشهد تا نهج‌البلاغه‌خوانی در دهه ولایت ۱۴۰۴ آیین تکریم خانواده شهدای کانون مساجد کشور با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد (۱۳ خرداد ۱۴۰۴) در سوگِ آفتاب آغاز پویش جمع‌آوری تجهیزات پزشکی و دارو برای زائران اربعین ۱۴۰۴ توصیه‌های بهداشتی و ایمنی به زائران در آستانه عزیمت به مشاعر مقدسه حسین مسگرانی سرپرست بنیاد بین المللی فرهنگی هنری امام رضا(ع) شد اندیشه تو مرگ نمی‌داند امام پابرهنه‌ها پیرمرد، دریا بود
سرخط خبرها

بیسکویت‌های خونی

  • کد خبر: ۲۹۰۷۷۰
  • ۰۵ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۰
بیسکویت‌های خونی
مهرداد فلسفه خوانده بود، نمره چشم هایش را کتاب‌ها کرده بودند ۱۰. عینک ته استکانی اش را که می‌زد چشم هایش پشت عدسی ریز می‌شد و فقط وقت وضو گرفتنش می‌شد دید چه چشم‌های درشت و زیبایی دارد.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

از تمرینات که بر می‌گشتیم نوبت پذیرایی بود، یک لیوان چای لاهیجان یک بسته بیسکویت گرجی سه سوراخه، هـمــان‌ها کــه چـربی گوارایی داشت و وقتی با چای ترکیب می‌شد در دهان کیف عالم را می‌ریخت لای پرز‌های چشــایی ات و کیفورت می‌کرد. بعد از چند کیلومتر دویدن و سینه خیز و کلاغ پر این تنها دوای درد ما بود که جهان و خستگی اش را قابل تحمل می‌کرد.

مهرداد فلسفه خوانده بود، نمره چشم هایش را کتاب‌ها کرده بودند ۱۰. عینک ته استکانی اش را که می‌زد چشم هایش پشت عدسی ریز می‌شد و فقط وقت وضو گرفتنش می‌شد دید چه چشم‌های درشت و زیبایی دارد. شب‌ها توی سنگر از شناخت ادیان توحیدی و معارف و فلسفه هستی حرف می‌زد.

چریک دانایی بود که از حرف هایش سیر نمی‌شدیم. آن شبی که گفتند حاضر شوید برای عملیات به فرمانده گردانمان گفتم مهرداد را جلو نفرستد، توی دویدن‌ها عینکش بیفتد یک متری اش را هم نمی‌بیند. فرمانده مان هم قبول کرد، به خط که زدیم آخر صف بود، صدای صفیر خمپاره‌ای آمد و انتهای صف ترکید چند نفر در جا رفتند و چند نفر زخمی شدند. ترکشی به گرده مهرداد نشسته بود. 

خون از پهلویش می‌رفت. یکی از بچه‌ها سرش را دامن گرفته بود و مهرداد حرف می‌زد، حرف میزد. عینک حالا روی آن چشم‌های قشنگ نبود، نیازی نداشت به آن دو تکه شیشه. رفیقمان که سرش را به دامن گرفته بود اشک می‌ریخت. آمبولانس آمد، پیکر مهرداد را برد، اشک رفیقمان قطع نمی‌شد. گفتم: مهراد چی گفت؟ رفیقمان گفت: همان طور که نفس‌های آخرش را می‌کشید به من گفت: من چند روز پشت سر هم بیسکویت‌های گرجی ام را نگه می‌داشتم که مرخصی می‌خواهم بروم بدهم به دخترم. حالا می‌گویم نکند این بیسکویت‌ها مال جبهه‌ها بوده و من حق الناس گردنم باشد. خدایا من را ببخش. می‌گفت همین را گفت و شهید شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->