اقتدای حسینی برای شهدای ایران | استقبال باشکوه از ۱۵ شهید حملات رژیم صهیونیستی در حرم مطهر رضوی محل و زمان تدفین پیکر سرداران و دانشمندان شهید اعلام شد آیین اذن عزای محرم در حرم مطهر رضوی برگزار شد+ فیلم (۵ تیر ۱۴۰۴) دیدار رئیس شورای عالی استان‌ها با خانواده شهیدان نظری در مشهد جزئیات برگزاری آیین شیرخوارگان حسینی در حرم امام‌رضا(ع) (۶ تیر ۱۴۰۴) آغاز بازگشت هوایی زائران حج به کشور | نخستین پرواز در فرودگاه مشهد به زمین نشست (۵ تیرماه ۱۴۰۴) ۲ هزار و ۲۰۰ بقعه متبرکه در سراسر کشور میزبان برگزاری نمایش‌های آیینی در محرم ۱۴۰۴ بیش از ۶۰ هیئت در مشهد میزبان مراسم شیرخوارگان حسینی در محرم ۱۴۰۴ پیکر شهید «امیرحسین مزینی» در فریمان تشییع می‌شود بزرگ‌ترین اجتماع شیرخوارگان حسینی، در حرم امام‌رضا(ع) برگزار می‌شود پایگاه‌های بسیج مشهد و خراسان رضوی از علاقه‌مندان ثبت‌نام می‌کنند ۳ شهید از یک خانه؛ صبر بانوی مشهدی دربرابر جنایت صهیونیست‌ها + فیلم برافراشته‌شدن پرچم‌های سیاه عزای امام‌حسین(ع) بر فراز گلدسته‌ها و ایوان‌های حرم امام‌رضا(ع) نماز و اعمال دهه اول ماه محرم محرم ۱۴۰۴ جلوه‌ای از مقاومت فرهنگی ملت ایران دربرابر حمله متجاوزانه اسرائیل به ایران است حسینیه‌ای به وسعت مشهد | برنامه هیئت‌های مذهبی مشهد در محرم ۱۴۰۴ سومین گردهمایی ملی کودکان عاشورایی برگزار می‌شود میدان شهدا مشهد میزبان برنامه «روضه خانگی به وسعت یک میدان» در دهه اول محرم ۱۴۰۴ محرم حماسی در مشهد | آوای بصیرت و مقاومت، محور نوحه‌های امسال خواهد بود پیکر شهید «سردار حاج‌محمد کاظمی» همراه با پیکر ۹ شهید دیگر برای تشییع به مشهد می‌آیند
سرخط خبرها

بیسکویت‌های خونی

  • کد خبر: ۲۹۰۷۷۰
  • ۰۵ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۰
بیسکویت‌های خونی
مهرداد فلسفه خوانده بود، نمره چشم هایش را کتاب‌ها کرده بودند ۱۰. عینک ته استکانی اش را که می‌زد چشم هایش پشت عدسی ریز می‌شد و فقط وقت وضو گرفتنش می‌شد دید چه چشم‌های درشت و زیبایی دارد.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

از تمرینات که بر می‌گشتیم نوبت پذیرایی بود، یک لیوان چای لاهیجان یک بسته بیسکویت گرجی سه سوراخه، هـمــان‌ها کــه چـربی گوارایی داشت و وقتی با چای ترکیب می‌شد در دهان کیف عالم را می‌ریخت لای پرز‌های چشــایی ات و کیفورت می‌کرد. بعد از چند کیلومتر دویدن و سینه خیز و کلاغ پر این تنها دوای درد ما بود که جهان و خستگی اش را قابل تحمل می‌کرد.

مهرداد فلسفه خوانده بود، نمره چشم هایش را کتاب‌ها کرده بودند ۱۰. عینک ته استکانی اش را که می‌زد چشم هایش پشت عدسی ریز می‌شد و فقط وقت وضو گرفتنش می‌شد دید چه چشم‌های درشت و زیبایی دارد. شب‌ها توی سنگر از شناخت ادیان توحیدی و معارف و فلسفه هستی حرف می‌زد.

چریک دانایی بود که از حرف هایش سیر نمی‌شدیم. آن شبی که گفتند حاضر شوید برای عملیات به فرمانده گردانمان گفتم مهرداد را جلو نفرستد، توی دویدن‌ها عینکش بیفتد یک متری اش را هم نمی‌بیند. فرمانده مان هم قبول کرد، به خط که زدیم آخر صف بود، صدای صفیر خمپاره‌ای آمد و انتهای صف ترکید چند نفر در جا رفتند و چند نفر زخمی شدند. ترکشی به گرده مهرداد نشسته بود. 

خون از پهلویش می‌رفت. یکی از بچه‌ها سرش را دامن گرفته بود و مهرداد حرف می‌زد، حرف میزد. عینک حالا روی آن چشم‌های قشنگ نبود، نیازی نداشت به آن دو تکه شیشه. رفیقمان که سرش را به دامن گرفته بود اشک می‌ریخت. آمبولانس آمد، پیکر مهرداد را برد، اشک رفیقمان قطع نمی‌شد. گفتم: مهراد چی گفت؟ رفیقمان گفت: همان طور که نفس‌های آخرش را می‌کشید به من گفت: من چند روز پشت سر هم بیسکویت‌های گرجی ام را نگه می‌داشتم که مرخصی می‌خواهم بروم بدهم به دخترم. حالا می‌گویم نکند این بیسکویت‌ها مال جبهه‌ها بوده و من حق الناس گردنم باشد. خدایا من را ببخش. می‌گفت همین را گفت و شهید شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->