اجتماع بزرگ روز ملی عفاف و حجاب در مشهد برگزار می‌شود + زمان و مکان پیام تسلیت تولیت آستان قدس رضوی درپی درگذشت همسر آیت‌الله عبادی مراسم گرامیداشت شهدای اقتدار ایران در حرم امام‌رضا(ع) برگزار شد +فیلم خانواده شهدای اقتدار ایران، مهمان امام رئوف (ع) | حرم مطهر رضوی، میزبان محفل قرآنی «به سوی فتح» آیین «مارأیت إلا جمیلاً» ویژه بانوان عرب‌زبان در حرم امام‌رضا(ع) برگزار شد دستیار رئیس جمهور: تجاوز رژیم صهیونیستی را با نگاه عاشورایی ببینیم بررسی میراث دعایی زین‌العابدین(ع) در صحیفه سجادیه | امام چهارم، مبارزی خستگی‌ناپذیر بسیج خیرین در راستای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب ایران امام حسین (ع) در مکتب امام سجاد (ع) رئیس بنیاد شهید کشور: رسیدگی به اسکان خانواده‌های شهدای حمله صهیونیستی در اولویت قرار گیرد مراسم بزرگداشت پاسدار شهید «مرتضی میثمی» امروز در مشهد برگزار می‌شود (۱۸ تیر ۱۴۰۴) یادگار «رکن‌الدوله» در حرم‌مطهر‌ رضوی | درباره رواق «دارالذکر» که روزگاری مدرسه «علینقی‌میرزا» بوده است صدای آشنای حرم بچه‌های هیئتی چرا واردات خودروی جانبازان هنوز به سرانجام نرسیده است؟ شهید اقتدار ملی | درباره «شهید سردار بهنام شهریاری» که سال‌ها در مسیر اباعبدالله(ع) گام برداشت کمی از کربلا در همین اتاق | روضه‌های خانگی، برکت خانه‌ها و شهرمان هستند گردهمایی پُرشور ۴ هزار عزادار افغانستانی در حرم امام‌رضا(ع) تشییع و خاکسپاری پیکر جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس در مشهد (۱۸ تیر ۱۴۰۴) برگزاری اجتماع «یک ایران زینب(س)» در حرم مطهر امام‌رضا(ع)، امروز (۱۸ تیر ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

بیسکویت‌های خونی

  • کد خبر: ۲۹۰۷۷۰
  • ۰۵ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۰
بیسکویت‌های خونی
مهرداد فلسفه خوانده بود، نمره چشم هایش را کتاب‌ها کرده بودند ۱۰. عینک ته استکانی اش را که می‌زد چشم هایش پشت عدسی ریز می‌شد و فقط وقت وضو گرفتنش می‌شد دید چه چشم‌های درشت و زیبایی دارد.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

از تمرینات که بر می‌گشتیم نوبت پذیرایی بود، یک لیوان چای لاهیجان یک بسته بیسکویت گرجی سه سوراخه، هـمــان‌ها کــه چـربی گوارایی داشت و وقتی با چای ترکیب می‌شد در دهان کیف عالم را می‌ریخت لای پرز‌های چشــایی ات و کیفورت می‌کرد. بعد از چند کیلومتر دویدن و سینه خیز و کلاغ پر این تنها دوای درد ما بود که جهان و خستگی اش را قابل تحمل می‌کرد.

مهرداد فلسفه خوانده بود، نمره چشم هایش را کتاب‌ها کرده بودند ۱۰. عینک ته استکانی اش را که می‌زد چشم هایش پشت عدسی ریز می‌شد و فقط وقت وضو گرفتنش می‌شد دید چه چشم‌های درشت و زیبایی دارد. شب‌ها توی سنگر از شناخت ادیان توحیدی و معارف و فلسفه هستی حرف می‌زد.

چریک دانایی بود که از حرف هایش سیر نمی‌شدیم. آن شبی که گفتند حاضر شوید برای عملیات به فرمانده گردانمان گفتم مهرداد را جلو نفرستد، توی دویدن‌ها عینکش بیفتد یک متری اش را هم نمی‌بیند. فرمانده مان هم قبول کرد، به خط که زدیم آخر صف بود، صدای صفیر خمپاره‌ای آمد و انتهای صف ترکید چند نفر در جا رفتند و چند نفر زخمی شدند. ترکشی به گرده مهرداد نشسته بود. 

خون از پهلویش می‌رفت. یکی از بچه‌ها سرش را دامن گرفته بود و مهرداد حرف می‌زد، حرف میزد. عینک حالا روی آن چشم‌های قشنگ نبود، نیازی نداشت به آن دو تکه شیشه. رفیقمان که سرش را به دامن گرفته بود اشک می‌ریخت. آمبولانس آمد، پیکر مهرداد را برد، اشک رفیقمان قطع نمی‌شد. گفتم: مهراد چی گفت؟ رفیقمان گفت: همان طور که نفس‌های آخرش را می‌کشید به من گفت: من چند روز پشت سر هم بیسکویت‌های گرجی ام را نگه می‌داشتم که مرخصی می‌خواهم بروم بدهم به دخترم. حالا می‌گویم نکند این بیسکویت‌ها مال جبهه‌ها بوده و من حق الناس گردنم باشد. خدایا من را ببخش. می‌گفت همین را گفت و شهید شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->