وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: مجموعه‌های قرآنی ورود جدی در معرفی شخصیت پیامبر اکرم(ص) داشته باشند احراز شهادت در جنگ ۱۲ روزه انجام شد | رفع مشکل تشدید مجروحیت جانبازان به زودی پیام تسلیت رئیس‌جمهور درپی درگذشت مادر ۳ شهید دوران دفاع مقدس تحصیل دانش پژوهان از ۱۳۰ ملیت در جامعةالمصطفی روزهای قمر در عقرب آبان ۱۴۰۴ تأکید بر تشکیل صندوق حمایت از هنرمندان دفاع مقدس ناشنوایان عراقی، مهمان امام رضا (ع) شدند + فیلم شرکت ۶۰۰ هزار دانش‌آموز سراسر کشور در اعتکاف در سال ۱۴۰۳ برگزاری جشن میلاد حضرت زینب(س) در هیئت‌های سراسر کشور رونمایی از کتابی مشتمل بر سروده‌های شاعران اهل بیت(ع) مساجد ظرفیت بالایی برای کمک به دولت در امور مختلف دارند عطری از تقوا در کوچه‌های مشهد | به بهانه سالگرد مرحوم آیت‌الله میرزا جوادآقا تهرانی رسالت ذکرالله در معماری روح | در باب عبادت و سلوک معنوی چه کنیم خدا هوایمان را داشته باشد؟ | بررسی چیستی، چرایی و آثار «ذکر»  ورثه چه زمانی می‌توانند در اموال میت تصرف کنند؟ تقدیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از عوامل فیلم «مجنون» عمق مظلومیت شهدای جنگ ۱۲ روزه از سال‌های دفاع مقدس بیشتر بود برگزاری ویژه‌برنامه‌های ایام فاطمیه ۱۴۰۴ با رویکردی متفاوت در مشهد و خراسان رضوی رشد ۴۳ درصدی پذیرش طلاب در حوزه علمیه خراسان در ۳ سال اخیر کتاب «مکتب تشیع به روایت علامه جوادی آملی» منتشر شد
سرخط خبرها

به سلامتی انگشتی که ماشه می‌کشد روی باطل

  • کد خبر: ۲۹۶۲۴۳
  • ۰۲ آبان ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۸
به سلامتی انگشتی که ماشه می‌کشد روی باطل
به هوش که آمد، اولین کاری که کرد دست هایش را از دو طرف بدنش بالا آورد و زل زد به دست هایش و اشک ریخت، هی می‌گفت الحمدا... فکر کردم هنوز توی حال ریکاوری است.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

به هوش که آمد، اولین کاری که کرد دست هایش را از دو طرف بدنش بالا آورد و زل زد به دست هایش و اشک ریخت، هی می‌گفت الحمدا... فکر کردم هنوز توی حال ریکاوری است. گفتم سعد آرام باش. دست هایت را چرا نگاه می‌کنی؟ گفت نگران سبابه ام بودم. انگشت ماشه، اگر قطع می‌شد چه؟ اگر دیگر نمی‌توانستم صلاح دستم بگیرم چه؟

الحمدا... هنوز سلامت است. نمی‌دانستم کلیه به عربی چی می‌شود ولی می‌خواستم بگویم مشتی ترکش موشک اسرائیل بی پدر نصف کلیه و کبدت را برده دنبال انگشت سبابه ای؟ کلیه را توی کلمه‌های کله ام پیدا نکردم و بی خیال شدم. دوسه روزی که گذشت، بهتر شد.

دکتر اجازه داده بود توی حیاط بیمارستان بیاید و سیگاری بگیراند. سعد عاشق سیگار‌های ایران بود، همان طور که دست لاله کرد و سیگاری روشن کرد گفت: دلم مشهد می‌خواد! گفتم: بریم. قوز کمرش را صاف کرد: واقعا؟! گفتم: فقط پاس نداری با هواپیمای باری بیهوش آوردنت. هوایی نمیشه رفت، باید زمینی بریم.
گفت بریم. میام. گفتم: ولی خیلی راهه اذیت میشی. گفت چند ساعت مثلا؟ گفتم دوازده ساعت. گفت: یعنی توی ایران شما میشه دوازده ساعت بدون جاده تکراری رانندگی کرد؟

گفتم: مسیر بیست و چهارساعته هم داریم و گفت حتما با ماشین بریم. مرخص که شد از پزشکش اجازه اش را گرفتم و راهی شدیم. توی مسیر از سال‌های مبارزه اش می‌گفت. از ملاقات یک بار با سیدحسن، از بی شرفی اسرائیل و چیز‌های دیگر.
خواب بود که به مشهد رسیدیم. توی خیابان امام رضا (ع) بودیم که زدم روی شانه اش. بیدار شد، گنبد را دید و انگار همه رودخانه‌های جهان از چشم هایش راه افتاد. من نمی‌دانم چه گذشت بینشان با امام، ولی این را شنیدم که از امام بابت سلامت انگشت سبابه اش تشکر کرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->