از فلکه آب تا «الرمادیه ۲» | ناگفته‌های مترجم مشهدی صلیب سرخ در اردوگاه اسرای ایرانی آغاز فعالیت حوزه علمیه خراسان رضوی در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ مشهد؛ میزبان همایش «هوش مصنوعی و اعتاب مقدسه» برپایی بزرگ‌ترین موکب آستان قدس رضوی برای خدمت به زائران امام رضا (ع) در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ اجرای برنامه فرهنگی در میدان شهدا و چهارراه دانش مشهد در دهه آخر صفر ۱۴۰۴ تاریخ شهادت امام حسن مجتبی (ع) هفتم یا ۲۸ ماه صفر است؟ ناگفته‌هایی از تشکیل نخستین اردوگاه اسرای ایرانی مدیر عامل موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس: به حوزه آزادگان آنگونه که باید پرداخته نشده است آزادگان؛ درس‌رفتاری برای روز‌های سخت ایران زیارت مجازی ویژه شیعیان جهان در دهه پایانی ماه صفر مددجویان آسایشگاه شهید فیاض‌بخش مشهد میهمان آستان مقدس امام رضا(ع) شدند بازگشت ۸۰ درصدی زائران اربعین خراسان رضوی | ۲۸۳ هزار نفر در سماح ثبت‌نام کردند شمار آزادگان خراسان رضوی بیش از ۳ هزار نفر است | حضور یک بانو میان آزادگان جهاد در جهنم اسارت | پای صحبت آزادگانی که از عقاید خود کوتاه نیامدند کتیبه‌های جدید در حرم مطهر امام رضا(ع) به مناسبت دهه آخر صفر نصب شد روایاتی از کابوس‌هایی که آزادگان هر شب می‌بینند شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی: آزادگان تاریخ مقاومت را بازنویسی کردند میزبانی موکب کفشداران حرم رضوی از زائران پیاده دهه آخر صفر در منطقه مُلک‌آباد مشهد پیام قدردانی وزیر کشور از مردم و دست‌اندرکاران مراسم اربعین حرم امام رضا(ع) در سوگ دهه آخر صفر سیاه‌پوش شد | طنین اشعار آیینی و القاب رضوی بر ایوان‌ها و صحن‌ها
سرخط خبرها

به سلامتی انگشتی که ماشه می‌کشد روی باطل

  • کد خبر: ۲۹۶۲۴۳
  • ۰۲ آبان ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۸
به سلامتی انگشتی که ماشه می‌کشد روی باطل
به هوش که آمد، اولین کاری که کرد دست هایش را از دو طرف بدنش بالا آورد و زل زد به دست هایش و اشک ریخت، هی می‌گفت الحمدا... فکر کردم هنوز توی حال ریکاوری است.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

به هوش که آمد، اولین کاری که کرد دست هایش را از دو طرف بدنش بالا آورد و زل زد به دست هایش و اشک ریخت، هی می‌گفت الحمدا... فکر کردم هنوز توی حال ریکاوری است. گفتم سعد آرام باش. دست هایت را چرا نگاه می‌کنی؟ گفت نگران سبابه ام بودم. انگشت ماشه، اگر قطع می‌شد چه؟ اگر دیگر نمی‌توانستم صلاح دستم بگیرم چه؟

الحمدا... هنوز سلامت است. نمی‌دانستم کلیه به عربی چی می‌شود ولی می‌خواستم بگویم مشتی ترکش موشک اسرائیل بی پدر نصف کلیه و کبدت را برده دنبال انگشت سبابه ای؟ کلیه را توی کلمه‌های کله ام پیدا نکردم و بی خیال شدم. دوسه روزی که گذشت، بهتر شد.

دکتر اجازه داده بود توی حیاط بیمارستان بیاید و سیگاری بگیراند. سعد عاشق سیگار‌های ایران بود، همان طور که دست لاله کرد و سیگاری روشن کرد گفت: دلم مشهد می‌خواد! گفتم: بریم. قوز کمرش را صاف کرد: واقعا؟! گفتم: فقط پاس نداری با هواپیمای باری بیهوش آوردنت. هوایی نمیشه رفت، باید زمینی بریم.
گفت بریم. میام. گفتم: ولی خیلی راهه اذیت میشی. گفت چند ساعت مثلا؟ گفتم دوازده ساعت. گفت: یعنی توی ایران شما میشه دوازده ساعت بدون جاده تکراری رانندگی کرد؟

گفتم: مسیر بیست و چهارساعته هم داریم و گفت حتما با ماشین بریم. مرخص که شد از پزشکش اجازه اش را گرفتم و راهی شدیم. توی مسیر از سال‌های مبارزه اش می‌گفت. از ملاقات یک بار با سیدحسن، از بی شرفی اسرائیل و چیز‌های دیگر.
خواب بود که به مشهد رسیدیم. توی خیابان امام رضا (ع) بودیم که زدم روی شانه اش. بیدار شد، گنبد را دید و انگار همه رودخانه‌های جهان از چشم هایش راه افتاد. من نمی‌دانم چه گذشت بینشان با امام، ولی این را شنیدم که از امام بابت سلامت انگشت سبابه اش تشکر کرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->