مادر شهیدان «عامری فرد» دعوت حق را لبیک گفت توزیع روزانه ۸ هزار افطاری درمشهد | زائران حرم رضوی مهمان سفره الهی در وعده افطار+ویدئو جزئیات برنامه‌های حرم مطهر امام‌رضا(ع) برای زائران غیرایرانی در ماه رمضان ۱۴۰۳ سه، دو، بسم الله حرم امام‌رضا(ع)، میزبان اعتکاف ویژه طلاب حوزه علمیه مشهد در دهه اول رمضان ۱۴۰۳ اولویت‌های سازمان اوقاف برای وقف در ماه رمضان ۱۴۰۳ رقابت‌های منطقه‌ای جشنواره فرهنگی‌ورزشی رضوی در ۲۴ استان کشور آغاز شد ابلاغ تعدادی از قوانین بنیاد شهید و امور ایثارگران پس از حدود ۲۰ سال اجرای پویش «در مسجد زادگاهم» در مساجد سراسر کشور همزمان با ماه رمضان و نوروز ۱۴۰۴ کاهش ۹۰ درصدی ظرفیت سفرهای عتبات ویژه نوروز ۱۴۰۴ رایزنی برای واگذاری زمین به موکب داران ایرانی اربعین در عراق هر کار خیر برای خدا، قرض‌الحسنه است | بررسی آثار و برکات سنت قرآنی احسان و نیکوکاری و صدقه به مؤمنان انتظار ۱۰ساله ایرانیان برای عمره در رمضان به پایان رسید مشهد؛ پایگاه کهن پرورش قاریان برجسته قرآن کریم است تأکید معاون استاندار بر نقش تسهیلگر دولت در برگزاری نمایشگاه قرآن مشهد هجدهمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن و عترت مشهد آغاز به کار کرد (۱۳ اسفند ۱۴۰۳)+ویدئو مرمت و بازسازی مدرسه ۶۰۰ ساله «دو در» در حرم مطهر رضوی به پایان رسید + فیلم برگزاری دومین جشنواره افطار ملل با مشارکت دانشگاه اهل بیت(ع) مناجات‌خوانی سحرگاهی ماه رمضان در حرم امام‌رضا(ع) + زمان برگزاری
سرخط خبرها

به سلامتی انگشتی که ماشه می‌کشد روی باطل

  • کد خبر: ۲۹۶۲۴۳
  • ۰۲ آبان ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۸
به سلامتی انگشتی که ماشه می‌کشد روی باطل
به هوش که آمد، اولین کاری که کرد دست هایش را از دو طرف بدنش بالا آورد و زل زد به دست هایش و اشک ریخت، هی می‌گفت الحمدا... فکر کردم هنوز توی حال ریکاوری است.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

به هوش که آمد، اولین کاری که کرد دست هایش را از دو طرف بدنش بالا آورد و زل زد به دست هایش و اشک ریخت، هی می‌گفت الحمدا... فکر کردم هنوز توی حال ریکاوری است. گفتم سعد آرام باش. دست هایت را چرا نگاه می‌کنی؟ گفت نگران سبابه ام بودم. انگشت ماشه، اگر قطع می‌شد چه؟ اگر دیگر نمی‌توانستم صلاح دستم بگیرم چه؟

الحمدا... هنوز سلامت است. نمی‌دانستم کلیه به عربی چی می‌شود ولی می‌خواستم بگویم مشتی ترکش موشک اسرائیل بی پدر نصف کلیه و کبدت را برده دنبال انگشت سبابه ای؟ کلیه را توی کلمه‌های کله ام پیدا نکردم و بی خیال شدم. دوسه روزی که گذشت، بهتر شد.

دکتر اجازه داده بود توی حیاط بیمارستان بیاید و سیگاری بگیراند. سعد عاشق سیگار‌های ایران بود، همان طور که دست لاله کرد و سیگاری روشن کرد گفت: دلم مشهد می‌خواد! گفتم: بریم. قوز کمرش را صاف کرد: واقعا؟! گفتم: فقط پاس نداری با هواپیمای باری بیهوش آوردنت. هوایی نمیشه رفت، باید زمینی بریم.
گفت بریم. میام. گفتم: ولی خیلی راهه اذیت میشی. گفت چند ساعت مثلا؟ گفتم دوازده ساعت. گفت: یعنی توی ایران شما میشه دوازده ساعت بدون جاده تکراری رانندگی کرد؟

گفتم: مسیر بیست و چهارساعته هم داریم و گفت حتما با ماشین بریم. مرخص که شد از پزشکش اجازه اش را گرفتم و راهی شدیم. توی مسیر از سال‌های مبارزه اش می‌گفت. از ملاقات یک بار با سیدحسن، از بی شرفی اسرائیل و چیز‌های دیگر.
خواب بود که به مشهد رسیدیم. توی خیابان امام رضا (ع) بودیم که زدم روی شانه اش. بیدار شد، گنبد را دید و انگار همه رودخانه‌های جهان از چشم هایش راه افتاد. من نمی‌دانم چه گذشت بینشان با امام، ولی این را شنیدم که از امام بابت سلامت انگشت سبابه اش تشکر کرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->