سرکلاس بودم و استاد درحال تدریس بود. درباره یکی از نظرهای فارابی با حرارت وصف ناپذیری حرف میزد. از همان اول همه میدانستیم که استاد تعلق خاصی به این اندیشمند دارد. در میان کلامش از او اجازه خواستم و به آرامی گفتم، نسبت به یکی از نظرات فارابی نقدهایی دارم که اگر اجازه بدهید، بیان کنم. علاقه استاد به فارابی از مهر و محبت گذشته و به تعصب رسیده بود.
برای همین خیلی تند و مقابل همه دانشجویان به من گفت، شما کی باشید که بخواهید فارابی را نقد کنید؟ در آن لحظه احساس سرگیجه کردم. چرا این حرف را گفت؟ آن هم جلو سایر دانشجوها؟ آن لحظه فقط یک چیز آرامم میکرد. بروم جلو و محکم یک مشت توی صورت استاد بزنم و کلاس را ترک کنم، اما طبیعتا سکوت کردم، رنج و ناراحتی چنین حرکت تحقیرآمیزی که درونم را مانند آتش فشانی متلاطم کرده بود در خود چال کردم.
از آن زمان سالها میگذرد و هنوز رفتار آن استاد در ذهنم مانده است، اما به راستی چرا برخی از ما در مجادلات کلامی و به خصوص مواردی که تعلقی به موضوعی داریم، سریع و بدون وسواس به سراغ کلمات تحقیرآمیز میرویم؟ وجود عقاید مختلف در جامعه، خانواده، دوستان و محل کار امری بدیهی است. برخی در دفاع از عقیده خود تعصب بیشتری دارند و حاضر نیستند، برای لحظهای استدلال طرف مقابل را بشنوند.
برخی تساهل بیشتری دارند و در نهایت آنجا که گفتگو به بن بست کشیده میشود، ترجیح میدهند بحث را برای حفظ حرمتها خاتمه دهند. با این حال گروهی هم هستند که وقتی اندکی اندیشه یا چیزی که به آن تعلق خاطر دارند، مورد پرسش قرار میگیرد، عنان از کف میدهند و بی اختیار طرف مقابل را با واژههای تحقیرآمیز در حوزههای شخصیت، تفکر، جنسیت، نژاد و... مینوازند.
البته برخلاف تصوری که وجود دارد، اینها نه فقط افراد کوچه و بازاری؛ بلکه در میانشان اقشار فرهیخته هم وجود دارند، اما چرا افراد به خود اجازه میدهند که چنین دست و دلبازانه از کلمات تحقیرآمیز برای دفاع از طرز فکر و برخورد با طرف مقابل استفاده کنند؟ برخی این مسئله را به حوزه روان شناسی فردی تقلیل میدهند و ریشه این مسئله را در ناکامیهای شخصی جست وجو میکنند. راه حلشان هم خواندن و دیدن کلیپهای روان شناسی است، اما تأمل بیشتر نشان میدهد که مشکل بیشتر از روان شناسی فردی است. جست وجو در تمایل افراد برای نواختن دیگران با واژههای تحقیرآمیز نشان از مشکل زبانی دارد.
زبانی که آغشته به صدها پیش داوری بوده و به خود اجازه میدهد در تأملات و ارتباطات کلامی سطح و منزلت دیگری را از انسان بودن خالی و او را در حد شیء فرو بکاهد. بضاعت اندک زبانی همان کاری را با افرادی میکند که جعبه ابزار خالی با یک فرد تکنیسین. تکنیسینی که در جعبه ابزارش فقط چند وسیله ابتدایی و کهنه باشد، مجبور میشود تا در زمان کار از آنها استفاده کند.
حالا میتوان با گفتن چند کلام انگیزشی مشکل این فرد را حل کرد؟ خیر. دقیقا این همان کار مدافعان روان شناسی زرد برای حل به کارگیری واژگان تحقیرآمیز است. در جامعه چندی است که برای رهایی افراد از فقر و مشکلات اجتماعی از کلمه توانمندسازی استفاده میشود. این کلمه را میتوان درباره به کارگیری واژگان تحقیرآمیز هم استفاده میکرد.
به نظر میرسد بخشی از جامعه نیازمند توانمندسازی واژگانشان هستند. شاید اگر دایره واژگان آنها که کلمات اندکی در انبان خود دارند وسعت پیدا کند، دیگر در اسارت واژگانشان نباشند تا دست و دلبازانه و حتی ناخودآگاه دیگران را با واژگان محدودشان تحقیر کنند.