یادی از آیت الله محمدمهدی خالصی | مرد مبارزه با استعمار اختصاص ۳۳۷ میلیارد ریال برای تجهیز چایخانه‌های حرم امام رضا (ع) اسرار کبوتران حرم سلامی که گره گشاست | بررسی توصیه‌ای از امام رئوف(ع) در چهارشنبه‌‌های امام‌رضایی مرحله استانی هفدهمین دوره مسابقات قرآنی «مدهامتان» برگزار می‌شود برنامه رادیویی «گلدسته» صدای مطالبات نوجوانان از مساجد پدر شهیدان داودی به فرزندان شهیدش پیوست آیین پایانی اجلاسیه نماز ستاد کل نیروهای مسلح برگزار شد درگذشت کریم آقاخان رهبر اسماعیلیان جهان + بیوگرافی گرامیداشت پیروزی انقلاب اسلامی با حضور ۵۰۰ نفر از دانشگاهیان کوالالامپور لیست اعضای تیم ملی قاریان نونهالان و نوجوانان منتشر شد مشهدالرضا (ع) میزبان چهارمین اجلاس ملی مهدویت | تشکیل ۳۰ قرارگاه در سطح استان برای برگزاری برنامه‌های جشن نیمه شعبان رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه: باید اقتصاد وقف در قانون اساسی لحاظ شود معاینات پزشکی زائران حج ۱۴۰۴ از هفته آینده آغاز می‌شود (۱۷ بهمن ۱۴۰۳) پخش «قهرمانان توحید» مجموعه زندگی بزرگان صدر اسلام در تلویزیون وزیر فرهنگ: نمایشگاه قرآن را باید برای مخاطب جذاب‌تر از قبل برپاکنیم تولیت آستان قدس رضوی: معرفی دستاورد‌های انقلاب موجب تقویت انسجام ملی و امیدآفرینی اجتماعی است اختصاص ۴۰ میلیارد ریال از محل نذورات مردمی برای تامین روشنایی حرم رضوی اعجاز تربیتی امام سجاد (ع) با دعا
سرخط خبرها

روسری سنا، یادگار صحن غدیر بود

  • کد خبر: ۳۰۲۵۸۶
  • ۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ۱۷:۱۱
روسری سنا، یادگار صحن غدیر بود
از ورودی شیرازی وارد حرم مطهر شدم. دخترم دوید سمت گل‌هایی که ابتدای ورودی را زینت داده‌اند ایستاد کنار دوتا خانم عرب. خوششان آمد و با بچه عکس گرفتند.

از ورودی شیرازی وارد حرم مطهر شدم. دخترم دوید سمت گل‌هایی که ابتدای ورودی را زینت داده‌اند ایستاد کنار دوتا خانم عرب. خوششان آمد و با بچه عکس گرفتند و به عربی پرسیدند: اسمش چیه؟ گفتم رقیه، رقیه زهرا. چشم‌های سنا برق زد، وقتی بیشتر حرف زدیم گفت اسمش سناست و اهل لبنان است. عربی را دست‌وپا شکسته می‌فهمم، اما آن‌قدر درخواستش عجیب بود که شک کردم و صفحه جست‌وجوی تلفن‌همراهم را آوردم و از مترجم کمک‌گرفتم و فهمیدم انگار درست متوجه شده بودم. گفت: من یک روسری لبنانی گران‌قیمت به تو هدیه می‌دهم و می‌خواهم تو هم یک یادگاری به من بدهی.

قبول کردم راستش چندوقت قبل دیده بودم خاله دوستم که اهل عراق است از همین روسری‌های لبنانی برایش هدیه آورده و خیلی خوشم آمده بود، وقتی سنا گفت روسری‌اش را به من هدیه می‌دهد شوکه شدم از این خواسته‌اش و مخالفت کردن رسم مهمان‌نوازی نبود.

حتی گفت خانه‌ات به حرم نزدیک است؟ و نگران بود اسباب زحمت نشود. باهم قرار گذاشتیم فردا ظهر بعد از نماز در همان مکان مقدس همدیگر را ببینیم و هدایا را ردوبدل کنیم. تلفن همراهش را داشتم ولی نتوانستم در شبکه‌های اجتماعی ارتباط برقرار کنم. تا صبح فکر کردم چه هدیه‌ای برایش ببرم که هم ارزش مالی داشته باشد و هم سوغاتی خوبی باشد.

فردا صبح از خواب بیدار شدم و رومیزی قلمکار را که از اصفهان برای خودم خریده بودم و هنوز داخل جعبه‌اش بود کادوپیچ کردم و داخل پاکت زیبایی گذاشتم و راهی حرم شدم. هرچه تماس گرفتم ارتباط برقرار نشد که نشد دیر شده بود و باید به خانه برمی‌گشتم. به یک‌باره تلفنم زنگ خورد و شماره سنا را دیدم. پشت تلفن درحالی که سعی می‌کرد فصیح صحبت کند گفت: عاطیفه! أنا فی مضیف الإمام الرضا صحن غدیر. دویدم سمت مهمانسرای صحن غدیر و همدیگر را سخت در آغوش کشیدیم زیر سایه امام هشتم.

احوال خوشی در وجودم شکل گرفته بود. گفت: عاطفه این روسری را دادم که وقتی می‌آیی حرم مرا یاد کنی. چند روز بعد که سید حسن‌نصرا... رحمت‌ا. علیه به شهادت رسیدند و اوضاع مردم لبنان بیشتر با جنگ آمیخته شد. به سنا فکر کردم. به دوستی‌مان که زیر سایه امام‌رضا (ع) شکل گرفت؛ و هربار مشرف می‌شوم محضر آقا بعد از دعا برای نابودی اسرائیل، دعا می‌کنم حال خودش و خانواده‌اش خوب باشد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->