پناهیان: رویکرد آموزش و پرورش به انسان، هم‌تراز با آموزه‌های دینی نیست ورود بازی‌های رایانه‌ای به موزه دفاع مقدس افزایش ظرفیت کاروان‌های غیرمجاز عتبات عالیات و تعلل سازمان حج برای ثبت‌نام توسعه گردشگری در عربستان با هزینه‌های سفره‌های افطاری مسجدالنبی (ص) مدیرکل پژوهش‌های عمومی حوزه‌های علمیه خواهران: برای سه نشریه حوزوی مجوز اعطا شد آیین اختتامیه چهارمین اجلاس ملی مهدویت و انقلاب اسلامی برگزار شد | مفاهیم مهدوی در کتب درسی گنجانده می‌شود آیت‌الله علم‌الهدی: باید مهدویت در جامعه پررنگ‌تر باشد | مقاومت، بهترین سلاح تولید امید مهدوی است نسخه خطی مصحف الرضا(ع)؛ جزوه کلام‌الله منسوب به‌خط حضرت رضا(ع) بازنشر شد تقویت اخوت ایمانی و ائتلاف قلبی جامعه، راهبرد ائمه جمعه باشد | تفرقه‌افکنی و عداوت‌آفرینی در نماز جمعه جایی ندارد جشنواره ملی جنات با هدف ارتقای جایگاه تبلیغ برگزار می‌شود مدیر تشریفات دفتر رهبر معظم انقلاب: حوزوی‌ها در جهاد تبیین جدی عمل کنند «نوسرباز»؛ پویشی ملی با هدف تربیت نسل مهدوی وزیر علوم: دانشجویان در سفر عمره به درک مفاهیم قرآن بپردازند «بنیاد قرآنیان اسوه» به دنبال اقدامات تحولی در حوزه قرائت قرآن کشور است اختتامیه چهارمین دوره مسابقات مدیحه خوانی کوثر محبت در مشهد برگزار شد قناعت؛ ضمانت آرامش و نشاط خانواده راه‌های انس و ارتباط هر چه بیشتر با امام زمان (عج) | محبت خود را با عمل اثبات کنید استقبال ویژه سرخسی‌ها از تولیت آستان قدس رضوی (۱۸ بهمن ۱۴۰۳) + فیلم دین‌گریزی برخی از جوانان ربطی به حکومت دینی ندارد مستند «سلوک سیّدِ پارسا» روی آنتن شبکه چهار می‌رود
سرخط خبرها

یک آواز در چند گوشه

  • کد خبر: ۳۰۵۹۳۹
  • ۲۷ آذر ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۳
یک آواز در چند گوشه
چهل سال یک عمر است، نه خود چهل سالش کل ثانیه‌ها و نفس‌هایش وقتی چشم‌انتظار باشی همین است.

بی‌وضو شیرش نمی‌داد، این را از اولین ضربه‌ای که زد و حسش کرد نذر کرد، محرم بود، توی مجلس روضه سدخانم نشسته بود که چیزی مثل حرکت یک ماهی را درون خودش حس کرد، یک‌موجاموج غریب، یک تکانه شیرین، یک اعلام حضور قشنگ، بعد دست کشید گوشه چشمش یک قطره اشکش را خورد، گفت اینم برسه به تو مادر ... نذر کرد حتی نصف شب هم وضو بگیرد شیرش بدهد و همین هم شد. دو سال‌و نیم کامل شیر خورد، استخوان کلفت کرد، وزن گرفت و شیرین‌ترین لحظه برایش آنجا بود که انگشت سبابه‌مادر را می‌گرفت و شیر می‌خورد.

رضوی:

اولین زیارتی که رفتند هشت‌سالگی‌اش بود، گفت می‌روم لب آب حوض بازی کنم. رفتنمان و به چشم نیامدن همان، چشم برگرداند که تابلوی صحن و رواق را پیدا کند، دیگر پیدایش نکرد، تا غروب همه صحن‌ها را مثل هاجر می‌دوید و یاامام‌رضا می‌گفت، دل توی دلش نبود، شب پدرش از کارگاه نجاری‌اش می‌آمد چه جواب می‌داد؟ پسرت را بردم حرم گمش کردم؟

حسینت را بردم سلام بدهد گم شد؟ همین؟ بگویم عرضه نداشتم نگهش دارم؟ چطور عرضه زاییدن داشتم؟ آن‌قدر عجز و لابه کرده بود که حلقش خشک بود. از جلو کفشداری‌ها و رواق‌ها و حوض‌ها گذشت و بالاخره یک جایی توی ایوان مقصوره پیدایش کرد. بی‌هوش و خواب و خسته از بازی. نشست کنارش بال چادرش را کشید رویش تا خودش بیدار شود و به خانه برگشتند.

جامه‌دران:

صدام گفته بود صبحانه فردا را در تهران می‌خوریم. حسین شنیده بود و گفته بود: اِنا... چه غلطا؟ و رفته بود. همه بیست سالگی‌اش را برداشته بود و رفته بود. از این رفتن‌هایی که برگشت دارد، سوغاتی دارد، عکس در منطقه دارد. اولین خانه بچه نه ماه در بطن مادر است، نه ماه شوخی نیست، ولی آن روز که می‌رفت، آن روز که گفت حلالم کنید، آن روز که گفت به سارا بگید اگر برگشتم می‌آیم و همسر و هم‌سقف می‌شویم.

آن روز انگار وسط یک دسته سار یکی شلیک کرده باشد. قلبش ریخت، دلش گواهی داد تمام است. این برگشتن ندارد و پلک نزد تا وقتی که پلک در بسته شد. تا دم در هم رفت و کاسه آب را پشت سرش ریخت روی زمین و کاسه چینی از دستش افتاد و تکه‌تکه شد. کف کوچه و دلش بد گواهی داد. گفت این حسین برگشتنی نیست. کاش بیشتر بناگوشش را بوییده بودم. کاش بیشتر اتو کردن لباسش را طول می‌دادم، کاش لباس‌هایش را نمی‌انداختم روی بخاری که زودتر خشک شود. کاش کاش کاش.

فرود:

چهل سال است بر نگشته، هربار حرم می‌آید خاطره گم شدن را مرور می‌کند، مرور می‌کند که برگشتنا برایش کباب خرید، با ریحون زیاد، با نان داغ... همیشه کت‌و‌شلوارش را سالی دوبار می‌دهد خشک‌شویی. یک بار دم عید و یک بار دم تولدش. چهل سال یک عمر است، نه خود چهل سالش کل ثانیه‌ها و نفس‌هایش وقتی چشم‌انتظار باشی همین است. وقتی هوا منفی دو درجه باشد، شب باشد، این منفی دو درجه شب برای سربازی بالای برجک سردتر و طولانی‌تر از شب تازه دامادی است در شب اول وصال. او اصلا شب را درک نمی‌کند و تعریفی از سرما ندارد.

سکوت:

(این گوشه را باید با نگاه مادران شهید به تابلو عکس فرزندهایشان پر کنند، من نمی‌توانم از دل مادر شهید منتظری چیزی بنویسم، سکوتم)

دیلمان:

پس از عمری غریبی بی نشانی
خدا می‌خواست در غربت نمانی

از آن سرو بلند قامت تو
پلاکی بازگشت و استخوانی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->