نمیدانم آیا دوره پدربزرگهای ما هم اوضاع اینطوری بود که الان ما با آن مواجهیم؟ میپرسید کدام اوضاع؟ منظورم را با یک مثال برایتان توضیح میدهم. به نظرتان آن دوره هم مردم بر سر جای پارک درشکه با هم دعوا میکردند یا نه؟ مثلا آقاتقی با مشحسین بر سر جای پارک گاری و درشکه بگومگو میکرده است؟ یعنی میگفته اجازه نداری درشکهات را مقابل در حیاط ما پارک کنی، خودمان درشکه داریم؟ مشحسین هم در جواب میگفته که خانه را خریدهای، جلو در خانه را که نخریدهای؟
آن دوره را نمیدانم، اما چشم و گوش ما دستکم از این دوسه جمله پر است.
دوستی میگفت ماشین نداری یک دردسر داری، ماشین داری هزار دردسر را به جان میخری. انصافاً درست میگفت. ماشین داشتن در این زمانه که کوچه و خیابانهایش تا خرخره پر از خودروهای مدل به مدل است برای خودش دردسری است.
از طرف دیگر تا وقتی امثال اکرمخانم و آقاایرج در آپارتمانها زندگی میکنند، همسایهها هم سر جای پارک و... با هم بگومگو میکنند. این موضوع فقط هم به خودرو ختم نمیشود. این آقاایرج ما با دوچرخهاش هم هسایهها را حرص میدهد. ۲ روز پیش از خرید آمده بودیم. کلی هم باروبندیل دستمان بود. چراغ آسانسور طبقه دوم را نشان میداد. هرچه معطل شدیم، خبری نشد که نشد. هن و هن کنان مسیر راهپله را پیش گرفتیم و دیدیم آقاایرج در حال خارج کردن دوچرخهاش از آسانسور است. او خیلی شیک و مجلسی دوچرخهاش را در راهپله پارک کرد و روزنامهای را که از دکه سر چهارراه خریده بود، زد زیر بغلش و وارد خانهاش شد.
یا همین آقاایرج ما، بعضی از شبها ساعت ۲ نیمهشب زنگ در خانه همسایه را میزند و از او میخواهد خودروش را جابهجا کند تا او خودروش را سر جایش در پارکینگ قرار دهد. وقتی همسایهها اعتراض میکنند، با اعتمادبهنفس و گستاخی تمام میگوید آنها نمیتوانند مشخص کنند او چه ساعتی به منزل برگردد.
از جای پارک مقابل خانه هم که نگویم برایتان. همین چند وقت پیش سر ظهر سروصدایی بلند شد که آن سرش ناپیدا بود. صدای داد و بیداد عباسآقا که سر کوچهمان سوپرمارکت دارد از بین سروصداها به گوش میرسید. عباسآقا داد میزد «در خونه خودمه، نمیذارم پارک کنی.» صدای مرد دیگری به گوش میرسید که میگفت «برادر جان! خونه رو خریدی، جلو خونه رو که نخریدی.» عباسآقا صدایش را بالاتر برد و با فریاد میگفت «اگه ماشینت رو گذاشتی و پنچرش کردم، گله نکنی!» کار به جاهای باریک رسید و از نقل قول باقی حرفهایشان به دلیل نظارت مدیرمان بر تکتک جملات معذورم. ۲ مرد سر یک وجب جای پارک دستبهیقه شدند و به هم فحش و بدوبیراه گفتند. درنهایت آژیر ماشین پلیس ۱۱۰ این غائله را خواباند.
این روزها تصادف میشود؛ دعوا میکنند، سرجای پارک؛ دعوا میکنند، در رانندگی به هم راه نمیدهند؛ دعوا میکنند و این سلسله دعواها همچنان ادامه دارد. این نشان میدهد برای مردم اعصابی نمانده است. بد نیست با این اوضاع اقتصادی و مشکلات ریز و درشتی که همه با آن مواجه هستیم، بیشتر با هم مدارا کنیم و دستکم سر موضوعات پیشپاافتاده روی اعصاب هم راه نرویم.