به گزارش شهرآرانیوز؛ «میشود من را به اسم دعا کنید لطفا؟». همین مشهد، توی یکی از کوچهپسکوچههای شهرمان، میان بالاوپایین و تلاطم این دنیای سخت، حالا بهترین فرصت برای حرف زدن است. زیارت حتی از راه دور هم میچسبد و رودربایستی نمیکنم و میگویم میشود من را بهنام دعا کنید بیبیجان؟ بعد آهسته و برای لحظهای کوتاه، چشمهایم را میبندم.
انگار میخواهم اولیننفری باشم که میرسم به ضریح و دست میکشم به دریچههای مشبک و نورانیاش. دل سپردن به یک نیروی عظیم و بزرگ، همیشه آدم را سبک میکند. انگار پشتت به کوه گرم است و کسی نمیتواند زیر پایت را خالی کند. قرار است روایت امروزمان درباره خیران حرمساز باشد و توسعه حرم حضرت زینب (س)، پس همه چیز را به خودش میسپارم.
اینجا مجموعه زینبیه است؛ مجموعهای جمع وجور و کوچک که همه، برکت کاروبارشان را از شکوه نام ائمه (ع) دارند. بچههای زینبیه فعالیتهای گوناگونی میکنند؛ درکنار توسعه حرم ائمه (ع)، قرارگاه محرومیت زدایی هم راه انداختهاند، روستاهایی را که نیاز به کمک دارند، شناسایی میکنند و بعد از آن، نوبت به رصد مشکلاتشان میرسد؛ در اولویت گذاشتن مهمترین هایش. همه این برنامهها در حاشیه ساخت وساز حرمین در عتبات عالیات انجام میشود.
اصلا شکل گیری «مجمع خیرین حرم ساز» که در «زینبیه» واقع است برای خود جریانی دارد. به قول محمدطه لعلیانی، مدیرعامل مجمع خیرین حرم ساز استان، «ما در حوزههای مختلفی مثل مسجد، مدرسه و مسکن سازی و... مجمع خیرین داریم، به جز موضوع حرم سازی که یک اتفاق باعث شد اسفند سال گذشته، این مجموعه در کل کشور تأسیس شود؛ ۳۱ استان در این حوزه مشارکت دارند و ۱۱ شهر فعالتر هستند. خراسان رضوی یکی از این استان هاست». همه اینها به برکت یک جریان است.
نشستهایم سر یک میز بزرگ چوبی با چند استکان چای و کاغذ و بروشورهایی که حکما در راستای کار و برنامههای مجموعه است. در و دیوار پر از عکسهای حرم بی بی (س) است و یک گوشه روی صندلی چوبی، یک پرچم سیاه مشکی که از روی گنبدش، باز شده است و حسابی با دل آدم بازی میکند. لعلیانی، مدیرعامل مجمع خیرین حرم ساز استان، قرار است از یک واقعه تاریخی حرف بزند که برد رسانهای دارد و ما میتوانیم خیلی کمک حالشان باشیم. حداقلش این است که مردم با چنین جریانی آشنا میشوند.
او این طور شروع میکند: همه چیز یک روز تمام میشود؛ شهرت، مقام، ثروت و حتی عشق، اما محبت اهل بیت (ع) تمام شدنی نیست؛ سرمایه است، هم برای این دنیا و هم برای آن دنیا؛ و بعد میرسد به یادآوری این نکته که بچههای ایران و هیئتیهای کشور کم نظیرند؛ وقتش که بشود، از جان مایه میگذارند و بعد همه جریان را تعریف میکند: «پسر جوان متمکنی از همین مشهد خودمان تصمیم میگیرد بخشی از ثروتش را در مسیر خیر خرج کند و بین گزینهها برای انجام کار خیر، مردد میماند. با خیلیها حرف میزند و مشورت میکند.
هیچ کدام قانعش نمیکنند تااینکه میرسد به آیت ا... سیدجعفر سیدان و حتی گزینههایی را که او پیش پایش میگذارد، با تردید گوش میکند و برمی گردد. بیرون در خانه آیت ا... که میرسد، کار را میسپرد به خود امام رضا (ع) و میگوید آقا، کمکم کنید!». آخرین پیشنهاد، دلش را میلرزاند؛ «اگر دوست داشته باشی، میتوانی مالت را خرج حرم بی بی زینب (س) کنی». این پیشنهاد را لعلیانی میدهد و آن جوان هم قبول میکند.
لعلیانی عبارت جالبی به کار میبرد: «ما آنجا را نساختیم؛ آنها ما را ساختند؛ البته کار به این سادگیها که فکرش را میکنید، نبوده است. گاه کار گره میخورد و پیش نمیرفت و مستأصل و خسته میماندیم. اغراق نیست که بگویم معجزه رخ میداد؛ مکرر و پشت سرهم؛ مثل آن روز که اوضاع خوب نبود و کار پیش نمیرفت. یک شب حرم حضرت رقیه (س) بودم با حال گرفته.
داشتند ضریح ایشان را عوض میکردند و اطرافش بسته بود. یکی از دوستان پرسید: دوست داری بروی زیارت؟ گفتم: نیکی و پرسش؟ زیارت در هر حالی نشاط معنوی دارد، اما بعضی وقتها بیشتر به دل آدم میچسبد. زیارت آن شب، خیلی به من چسبید. سبک شده بودم. انگار که توی زمستان سرد، گرمای آفتابی را جرعه جرعه توی رگ هایم ریخته باشند. شاید باورتان نشود، از فردا کارها ردیف شد؛ خیلی باورنکردنی. برگشته بودم مشهد.
قرار ساخت دو در طلا در مشهد بود؛ یکی برای قسمت مردانه و یکی هم برای بانوان. یادم هست هنرمندی که با او و همکارانش قرارداد بسته بودیم، زنگ زد و گفت سوریه هستم. اولش فقط حال واحوال کردیم و مکالمه تمام شد، اما بعد یادم افتاد حالا که فرصت پیش آمده و او رفته است سوریه، چه خوب است که جای درها را هم اندازه بگیرد تا دوباره کاری نشود. زنگ زدم. گفت: «مشهد هستم، اما بر حسب اتفاق، مدیر هنری ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات آنجا بود و من این کار را انجام دادم». من فهمیدم ساخت وساز کار ما نیست و هدایت کننده شخص دیگری است».
اول از همه، تحقیقات را شروع میکنند و بعد مقدمات سفر به سوریه را. لعلیانی تعریف میکند: «اولین سفرمان به سوریه بود. هم من و هم جوانی که قصد انجام کار برای حرم بی بی (س) را داشت. خلاصه اش کنم؛ رسیدیم به حرم و زانو زدیم و اجازه ورود خواستیم. از حرکات جوان مشخص بود که حجت بر او تمام شده و از تصمیمی که گرفته، راضی است. خواست کار را شروع کنیم. من هم کم نیاوردم و گفتم قدر این انتخاب شدن را بدان! پیشنهاد اول این بود که مصلی را بازسازی کنند. مصلی ۲ هزار مترمربع فضای سوله مانند چسبیده به حرم بود که برای برگزاری مراسم مختلف استفاده میشد؛ نمازجمعه و امثالهم. کار به مرحله طراحی نقشه هم رسید. خبر به رهبر معظم انقلاب رسیده بود و آقا گفتند صلاح نیست کار آنجا انجام شود و اگر برنامهای داریم، در خود حرم انجام شود و با این حکم، دست ما بازتر شد».
تمام لحظههایی که لعلیانی ماجرای این اتفاق را تعریف میکند، به این موضوع فکر میکنم که انس با ائمه (ع)، هم به کار دنیا میآید و هم به کار آخرتمان: «روزهای اول تصور عملی شدن این اتفاق و تمام شدن آن در حد یک آرزو بود. اما کارها زودتر از چیزی که تصورش را میکردیم، پیش رفت. سفر ما در اسفند ۱۳۹۹ رخ داد. تفاهم نامه ما با ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات کل کشور، سال ۱۴۰۰ بسته شد و رواق سیدالشهدا (ع) در سالروز میلاد حضرت علی (ع) در سال گذشته، رسما به بهره برداری رسید».
او سعی میکند تمام ماجرا و رفت وآمد این چند سال را خلاصه تعریف کند: «حساب وکتاب کردیم. فضای مسقف حرم حضرت ششصد مترمربع بود؛ یعنی به اندازه یکی از مسجدهای ما. در این طرح، ۲ هزارو ۳۰۰ مترمربع برای این رواق درنظر گرفته شد، با این حساب فضاهای مسقف به ۲ هزارو ۹۰۰ مترمربع افزایش یافت؛ و مرحله بعد رسید؛ سپردن کارها به دست اهلش؛ هنرمندان و اهل فن. در همه کارها زبدهترین و حرفهایترین استادها به کار گرفته شدند و همچنین بهترین مصالح؛ همه و همه از سنگ و کاشی و آیینه کاری گرفته تا انتخاب لوسترها».
لعلیانی انگشت اشاره اش را به سمت لوسترهایی میگیرد که به نظرم در همان فضای تصویری مثل آونگ تکان میخورد. میگوید: در طراحی و استفاده آنها سعی کردیم با فضا همخوانی داشته باشد. او از موضوعی یادش میآید و میخواهد که در روایتمان این نکته از قلم نیفتد:
«خیلی قبلتر از ما مرحوم سیدحسین صمدی که خدا با اولیا هم نشینش کند، ستونهای این رواق را بنا کرده بود، اما اجل مهلتش نداد؛ البته افراد زیادی در این مسیر همراهی و کمکمان کردند که یکی از آنها سردار شهید سیدرضی موسوی بود که نقش مهمی در جبهه مقاومت داشت. همه کسانی که گوشهای از کار را گرفتند، میدانند که ائمه (ع) همه رئوف هستند و زیر دین کسی نمیمانند».
حالا لعلیانی به وقت تعریف کردن از تاریخ افتتاح میرسد: «در آن خلوت ناب حرم حضرت زینب (س) با همان خیر جوان دو رکعت نماز خواندیم و بعد درها به روی دلهای مشتاق مردم باز شد. ما دعا کردیم در گوشهای از دفترودستک حضرت زینب (س) و امام حسین (ع)، نام ما هم باشد».
کمی بیشتر که حرف میزند، میفهمم بین گروههای مختلفی که هرکدام بخشی از کار را عهده دار هستند، سیدمحمدکاظم مظلوم زاده، هنرمند اصفهانی، از همه شهرهتر است؛ طراح کارهای سنتی حرمهای مختلف و به ذهن میسپارم که حتما سراغش بروم. لعلیانی به این جای کلام که میرسد، لازم میداند در مورد طرح توسعه حرم مطهر امام حسین (ع) هم حرف بزند که کمک خیران در نقاط مختلف میتواند گره گشا باشد: «در طرح توسعه ۳۸ هکتاری حرم امام حسین (ع) قرار است سه صحن ساخته شود که صحن حضرت زینب (س) در حال ساخت است و فاز اول آن، صحن عقیله بنی هاشم (س) نام گرفته است.
صحن و شبستان حضرت زینب (س) مساحت پنج هکتاری دارد و با پایان این پروژه، پنج برابر ظرفیت فعلی برای زائران فراهم میشود که در ایام و مناسبتهای خاص مثل اربعین و... خیلی کمک حال خواهد بود. ما برای سرعت بخشیدن به این طرح، شهرها و شهرستانها را برای جمع آوری مبالغ کمک، بسیج میکنیم. ما هزینه نماسازی بیست حجره را قبول کردیم و یک طرح پیشنهادی هم داریم.
کسانی که توانایی مالی دارند، میتوانند در کار حرم سازی شریک شوند. هزینه این کار به صورت معمول یک میلیارد تومان است و درعوض، سردر کاشیهای آن حجره، نام شخص و امواتش، قید و برای شخص، سند معنوی صادر میشود». حرفهای لعلیانی زیاد است، اما وقت ما کوتاه. فکر میکنم عمرم به اینجا رسیده و هنوز قسمت نشده است بروم سوریه زیارت، ولی نشاط معنوی اش را همین طور هم حس میکنم و این طور وقتها درمی مانم. باید فرهنگ لغت دیگری باشد وقت تعریف از این روزها و لحظهها و همان جمله اول را وقت خداحافظی تکرار میکنم: «اگر قسمت شد رفتید سوریه، میشود من را به اسم دعا کنید لطفا؟».
علاقهمندان برای مشارکت در طرح توسعه و بازسازی حرم حضرت زینب (س) میتوانند مبالغ اهدایی خود را به شماره ۰۱۱۸۶۱۱۴۷۲۰۰۸ بانک صادرات با شناسه ۴۴۶۰ واریز کنند.
با سیدمحمدکاظم مظلوم زاده، هنرمند اصفهانی، تلفنی گپ میزنم. کسی که شصت سال کار هنری میکند. کاشی، مقرنس و آیینه کاری و.... شصت سال یک روز و دو روز که نیست. حساب یک عمر است. از همان ده سالگی که همراه حاج حسن، پدرش، برای پروژهای که دستش گرفته بود، رفت سوریه و ماندگار شد کنار خانواده اش. رفته رفته شبیه پدرش عاشق این کار شد.
افتخارش این است که هم سالهای کودکی و هم سالمندی اش را در حرم حضرت زینب (س) مشغول بوده است؛ البته او کارنامه پروپیمانی از فعالیتهای هنری در حرمهای ائمه (ع) دارد؛ درست مثل پدرش از کار کردن در فضاهای مذهبی لذت میبرد.
استاد میگوید: اول کارم در حرم حضرت زینب (س) با این شروع شد که کاشیها را برای نصب، نمره زنی میکردم؛ البته گروه زیادی بودیم. این بار هم گروه زیادی بودیم که گچ کاری و کاشی کاری و آیینه کاری رواق سیدالشهدا (ع) را در سوریه انجام دادیم.