جشنواره «بهار زیارت» تلفیق نوروز و رمضان در بوستان غدیر مشهد برگزار می‌شود پیام تسلیت فرمانده سپاه امام رضا(ع) در پی درگذشت «پاسدار حبیب پادری» حین خدمت به مناطق محروم درباره سید عبدالمجید مجید فیاض | خادم‌باشی حرم مطهر که یار کلنل پسیان بود اثر قرائت قرآن در بیان امام حسن مجتبی (ع) در کرامت، شبیه امام حسن (ع) شویم | میراث معنوی امام حسن مجتبی (ع) برای تاریخ معرفی ۲ نسخه خطی نفیس گنجینه رضوی با محوریت اعمال و ادعیه ماه رمضان معرفی ۱۲۰ نسخه پیشااسلامی در کتابخانه آستان قدس رضوی تأکید شهردار مشهد بر همکاری شهرداری و آستان قدس در پروژه‌های عمرانی حرم رضوی خدمت به زائر، جلوه‌ای از ارادت به حضرت رضا (ع) نقاشی «ضامن آهو»؛ تجلی هنر و ارادت بر دیوار شهر مشهد سکوت بقیع در روز میلاد کریم اهل‌بیت(ع) + فیلم ماجرای بحران اسکان زائران در حج و گرمای ۵۰ درجه دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان و تأکید بر خدمتگزاری به انسان‌های فروتن + صوت و فیلم سخاوت و بردباری امام حسن مجتبی (ع)، نسخه‌ای برای کاهش تنش‌های اجتماعی
سرخط خبرها

در تب‌وتاب رفتنم

  • کد خبر: ۳۱۶۰۹۵
  • ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۶
در تب‌وتاب رفتنم
ولادت‌های عزیز شعبان گذشت و من هنوز نتوانسته‌ام خودم را برسانم حرم؛ ما مشهدی‌ها رسم داریم که مناسبت‌ها را کنار اماممان باشیم، ولی نشد.
عاطفه جعفری
نویسنده عاطفه جعفری

ولادت‌های عزیز شعبان گذشت و من هنوز نتوانسته‌ام خودم را برسانم حرم؛ ما مشهدی‌ها رسم داریم که مناسبت‌ها را کنار اماممان باشیم، ولی نشد. شب ولادت امام سجاد (ع) سعی کردم به بهانه حضور در انجمن شعری که در حرم برقرار است راهی زیارت شوم، اما نشد. چند روزی می‌شد که بچه تب داشت و نزدیک ولادت حضرت علی‌اکبر (ع) دلم بدجور هوای زیارت کرده بود. استامینوفن جواب نداد به پاهایش حنا و سرکه کشیدم، پاهاش که خنک‌تر شده بود شروع کردم به بوسیدنشان، اما وروجک با حال خرابش گفت: مامان نبوس پرتقاله!

پاهایش به‌خاطر حنا رنگ پرتقال شده بود. دستمال خیس را آغشته کردم به سرکه و گذاشتم روی سرش ولی تاب نمی‌آورد. رفتم به شب عاشورا. بیمار مصلحت عاشورا اگر تب داشته آبی در کربلا نبوده که تبش را پایین بیاورند. همان‌طور که اشک از گوشه چشمم سرازیر شد دعای نور را زمزمه می‌کردم. مادرشدن هم حال عجیبی است ها! 

بعد همین مادرشدن با تمام سختی‌هایش برای بار دوم و سوم هم می‌شود آرزو، قدرت و حکمت خداست و ما بی‌خبریم. تصور کردم که مثل همیشه ورودی شیرازی ایستاده‌ام و اذن دخول می‌خوانم که زنی عراقی شکلات نعنایی را می‌آورد نزدیک و کامم را خنک می‌کنم به عطر نعنا.

وارد حرم شدم و مثل مهمان‌ها وارد چایخانه رضوان، جمع خادمان چایخانه همیشه باصفاست و دسته‌جمعی زمزمه می‌کنند؛‌ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم... توی صف طویل چای می‌ایستم و چای و شیرینی‌ام را می‌گیرم و به گوشه‌ای می‌روم و چای و شیرینی را که خوردم راهی صحن انقلاب می‌شوم و از همانجا به صف طویل زیارت ضریح می‌روم. زیارتنامه می‌خوانم و اشک می‌ریزم. قدم برمی‌دارم و صلوات می‌فرستم و ولادت مولودان شعبان را به امام هشتم (ع) تبریک می‌گویم.

نزدیک ضریح که می‌شوم بعد از عرض احترام چشمم می‌افتد به قاب عکس رئیس‌جمهور شهید و باز هم با دلی سوخته برایشان فاتحه می‌خوانم. با هدایت چوب‌پر‌ها از سمت دیگر صحن خارج می‌شوم. باید زودتر به خانه برگردم، چون دخترکم تب دارد. افکارم را از خیالات دور می‌کنم و چشم‌های خیس اشکم را باز می‌کنم و می‌بینم زیارت دلی‌ام تمام شده و وسط خانه کوچکمان نشسته‌ام و تب بچه را بررسی می‌کنم که پایین آمده.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->