سرلشکر صفوی در جمع عزاداران حسینی: ملت ایران در مکتب عاشورا شکست‌ناپذیر شد شهادت تاریخی از درون اهل سنت: بنی‌امیه مسئول خون امام حسین (ع) هستند شام غریبان امام حسین(ع) پشت درهای بسته حرم حضرت زینب(س) + فیلم لزوم راه‌اندازی ستاد استقبال از زائران اربعین ۱۴۰۴ آیا واقعه عاشورا یک تصمیم آنی بود؟ جانبازی که صبر را در دوران اسارت از حضرت زینب (س) آموخت سوگ حسینی در قلب اروپا | عزاداری دهه اول محرم ۱۴۰۴ در مرکز اسلامی المهدی (عج) رم + فیلم موج بازگشت منظم زائران محرم از مرز مهران (۱۶ تیر ۱۴۰۴) انتشار فراخوان سی‌ونهمین کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی + جزئیات بیانیه بیش از ۵ هزار اساتید بسیجی برای آمادگی در دفاع از حریم ولایت ۱۱۴ محفل قرآنی در مزار شهدای اقتدار سراسر کشور برگزار می‌شود مرا نام باید که تن مرگ راست | برای فرمانده هوافضای سپاه که به‌دست رژیم صهیونیستی شهید شد عقیله بنی هاشم (س)؛ قهرمان کارزار روایت‌ها | مروری بر اقدامات زینب کبری (س) برای حفظ دستاورد‌های عاشورا نگاهی به آیین های عزاداری در مشهد | ای میهن خدایی، ایران کربلایی پیکر شهید جانباز و ۲ نفر از شهدای حملات رژیم صهیونیستی در مشهد تشییع شدند (۱۶ تیر ۱۴۰۴) شهادت سومین سرباز زخمی شده در حمله صهیونیست‌ها به یزد (۱۵ تیر ۱۴۰۴) نقاش دیوارنگاره «بیعت»: به کاربردن تکنیک در کنار معنا به آثار هنری ارزش می‌دهد کلاس درس زندگی سالم با کربلا روایتی از تکیه دولت، مهم‌ترین جایگاه نوحه‌سرایی تهران دوره قاجار
سرخط خبرها

در تب‌وتاب رفتنم

  • کد خبر: ۳۱۶۰۹۵
  • ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۶
در تب‌وتاب رفتنم
ولادت‌های عزیز شعبان گذشت و من هنوز نتوانسته‌ام خودم را برسانم حرم؛ ما مشهدی‌ها رسم داریم که مناسبت‌ها را کنار اماممان باشیم، ولی نشد.

ولادت‌های عزیز شعبان گذشت و من هنوز نتوانسته‌ام خودم را برسانم حرم؛ ما مشهدی‌ها رسم داریم که مناسبت‌ها را کنار اماممان باشیم، ولی نشد. شب ولادت امام سجاد (ع) سعی کردم به بهانه حضور در انجمن شعری که در حرم برقرار است راهی زیارت شوم، اما نشد. چند روزی می‌شد که بچه تب داشت و نزدیک ولادت حضرت علی‌اکبر (ع) دلم بدجور هوای زیارت کرده بود. استامینوفن جواب نداد به پاهایش حنا و سرکه کشیدم، پاهاش که خنک‌تر شده بود شروع کردم به بوسیدنشان، اما وروجک با حال خرابش گفت: مامان نبوس پرتقاله!

پاهایش به‌خاطر حنا رنگ پرتقال شده بود. دستمال خیس را آغشته کردم به سرکه و گذاشتم روی سرش ولی تاب نمی‌آورد. رفتم به شب عاشورا. بیمار مصلحت عاشورا اگر تب داشته آبی در کربلا نبوده که تبش را پایین بیاورند. همان‌طور که اشک از گوشه چشمم سرازیر شد دعای نور را زمزمه می‌کردم. مادرشدن هم حال عجیبی است ها! 

بعد همین مادرشدن با تمام سختی‌هایش برای بار دوم و سوم هم می‌شود آرزو، قدرت و حکمت خداست و ما بی‌خبریم. تصور کردم که مثل همیشه ورودی شیرازی ایستاده‌ام و اذن دخول می‌خوانم که زنی عراقی شکلات نعنایی را می‌آورد نزدیک و کامم را خنک می‌کنم به عطر نعنا.

وارد حرم شدم و مثل مهمان‌ها وارد چایخانه رضوان، جمع خادمان چایخانه همیشه باصفاست و دسته‌جمعی زمزمه می‌کنند؛‌ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم... توی صف طویل چای می‌ایستم و چای و شیرینی‌ام را می‌گیرم و به گوشه‌ای می‌روم و چای و شیرینی را که خوردم راهی صحن انقلاب می‌شوم و از همانجا به صف طویل زیارت ضریح می‌روم. زیارتنامه می‌خوانم و اشک می‌ریزم. قدم برمی‌دارم و صلوات می‌فرستم و ولادت مولودان شعبان را به امام هشتم (ع) تبریک می‌گویم.

نزدیک ضریح که می‌شوم بعد از عرض احترام چشمم می‌افتد به قاب عکس رئیس‌جمهور شهید و باز هم با دلی سوخته برایشان فاتحه می‌خوانم. با هدایت چوب‌پر‌ها از سمت دیگر صحن خارج می‌شوم. باید زودتر به خانه برگردم، چون دخترکم تب دارد. افکارم را از خیالات دور می‌کنم و چشم‌های خیس اشکم را باز می‌کنم و می‌بینم زیارت دلی‌ام تمام شده و وسط خانه کوچکمان نشسته‌ام و تب بچه را بررسی می‌کنم که پایین آمده.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->