قبل از انقلاب روستا جدی گرفته نمیشد. دستکم تا جایی که من میدانم و با توجه به زیست روستایی خود در روستاهای خراسان به جرئت میگویم جدی گرفته نمیشد. روستایی حرمت نمیدید؛ بنابراین نسل نوی روستا بهجای مزرعه و کشت و کار به شهر و حتی حاشیه شهر نگاه داشتند و با توجه به تخصص نداشته، بیشترشان هم در کارهای سخت و گاهی خدماتی به کار گرفته میشدند. آنها به مشقت حاشیهنشینی راضی بودند، اما به زندگی در روستا رضایت نمیدادند. انقلاب که به پیروزی رسید، نگاه به روستا تغییر کرد. حتی در اوج جنگ و مشقتهای تحریمهای اول انقلاب، روستا در منظر برنامهریزان صاحب جایگاه شد و پروژههای متعدد خدماتی و کشاورزی در آن اجرا شد و زندگی مردم را تسهیل کرد و تولید ارزش پیدا کرد.
فراتر از اینها، مساوات و عدالت اقتصادی و اجتماعی، جای خود را یافت و سنت دینی مواسات هم به یاری آمد تا «تنهاترین» کشاورز هم احساس تنهایی نکند، بلکه مردمان صاحب اراده و اخلاصی، چون جهادگران را در کنار خویش داشته باشد. پینه دستانشان را کسی به تمسخر نمینگریست، بلکه عزت یافته بودند کهنهپوشان پینه بر دست. خدماتی که در شهر ارائه میشود هم راه به روستا برد تا روستایی هم برخوردار از مواهب انقلاب شود. این ادامه داشت (دستکم در منطقه ما)، اما تغییر سیاستها و رویکردها مقداری روستا را از منظر متولیان به حاشیه راند.
خشکسالی ۲ دهه گذشته هم مزید بر علت شد تا روستا ضعیفتر و روستایی فقیرتر و روستانشینی غیراقتصادیتر شود. همین هم شیب مهاجرت را تندتر کرد، تا جایی که جوان ماندن در روستا را به ضرر خود میبیند و در اولین فرصت به شهر میرود. بسیاری هم از همان نوجوانی پی تحصیل میروند و دیگر بازگشت به روستا برای کار و زندگی از برنامهشان حذف میشود.
آنان هم که در درس و بحث به موفقیت نمیرسند، وارد بازار کارهای مختلف میشوند و این روند روستا را خالیتر میکند. فکر میکنم نظام (فراتر از دولت بهعنوان قوه مجریه) باید بازنگری اساسی داشته باشد در برنامههایش و ایجاد شغل در روستا را هدفگذاری کند. این تنها جاذبهای است که شاید بتواند از روستارفتگان را به فکر بازگشت بیندازد، و الا امکاناتی، چون آب و برق و گاز و تلفن و... نمیتواند روستانشینی را تثبیت کند. اشتغال و رونق کسبوکار است که میتواند شهریزادگان را هم به روستا بکشاند، چه رسد به خود فرزندان روستا. ساخت کارخانههای صنعتی متناسب با محصولات هر منطقه میتواند هم پای صنعت را به منطقه باز کند و هم پای کارگران را. دیگر نه روستا مجبور به خامفروشی خواهد شد و نه روستایی برای لقمه نانی به آوارگی در شهرها خواهد رفت.
نگاهی چنین حتی اگر توجیه اقتصادی هم نداشته باشد، با توجیه اجتماعی و عدالتمحوری میتواند مدنظر قرار بگیرد، بهویژه در مناطق مرزی که توجیه امنیتی هم دارد. چه بسیار گفته میشود هر روستا که تخلیه شود، باید یک پاسگاه جای آن را بگیرد. پاسگاه هم هرگز نخواهد توانست نقش روستا را ایفا کند که فرزندانش هم شناخت درست از منطقه دارند و هم غیرت دفاع از خانه خویش را در عالیترین درجه خواهند داشت. باری، راهاندازی زنجیره تولید در همان منطقه میتواند راه روستا را رونق دهد. این همهجوره به نفع کشور است.