در «سرای شاهرودی»، همه چیز بوی تاریخ میدهد؛ پیشه کاسبهایش بیشتر از همه. سرای شاهرودی، حتی اسمش هم یادآور مسیری تاریخی است که در معماری شهری مشهد، طی شده است. مشهد از همان ابتدا تا همین امروز، اصلیترین مقصد سفر بوده است. در قدیم، کاروان بوده که پشت کاروان به مشهد میرسیدهاند یا کاروان بوده که پشت کاروان، بارمیکردهاند تا به شهر و دیارشان برگردند. از این رفتوآمد پرتکرار کاروانها، «رباط»های بسیاری در بیرون شهر و «کاروانسرا»های فراوانی داخل شهر، به جا ماندهاند.
مشهد، شهر کاروانسراها بوده که خیلیهایشان تا همین روزگار معاصر دوام آوردهاند. در سده اخیر، اما «سرا» ها، جای کاروانسراها را پر کردهاند. فضاهایی بزرگ برای بازارهای پررونق مشهد، «سرای ازبکها»، «سرای اردکانیان»، «سرای مرتضوی»، فقط چند نام، از سراهای شلوغ مشهد است. «سرای شاهرودی» در حاشیه «میدان عدالت»، تاریخی اینچنینی را پشت سر دارد.
پیشه کاسبهای سرای شاهرودی، اما از اسم سرا هم تاریخیتر است، میراثی زنده از مشهد قدیم. در مشهد قدیم که پهلو به پهلوی کشاورزی میزیسته، «علافی» پیشهای مهم بوده، حلقهای واسط میان زندگی روستایی و محصولاتش، و زندگی شهری و اقلام مصرفیاش. علافها هرآنچه که در روستا تولید میشده را به مشتریهای شهری میرساندهاند، بیشتر از همه، محصولات کشاورزی را، از باروبنشن تا کاهوکُلِش.
پایینخیابان هنوز هم میراثدار همین پیشه تاریخی است. فروش گیاهان دارویی و عرضه باروبنشن، دو پیشهای است که از دل علافی متولد شدهاند، یکی پاگرفته در سرای اردکانیان و دیگری رونقیافته در سرای شاهرودی.
در سرای شاهرودی هیچکس «شاهرودی» را یادش نمیآید، زمینداری بوده شاید که سرا را خریده، یا حتی معماری که آن را ساخته است. هرچه هست از همان اول، اسم او نشسته روی سرا. سرای شاهرودی، چند ده تا مغازه دارد که همهشان باروبنشن میفروشند؛ از نخود و لوبیا و لپه و عدس تا برنج و بلغور و باقالی و بنه.
سرای شاهرودی موزه زنده محصولات کشاورزی است. قدم زدن در شلوغیهای سرا، در آن همهمه فروشندهها و مشتریها، فرصت آشنایی با حبوبات کمتردیده شده هم هست؛ از لوبیای رنگارنگ عروس تا نخود درشت تکدانه؛ از گاوَرسهای ریز بیرجند تا بنههای ماشیرنگ کوههای کاشمر.