ترندهای اینستاگرام در متن سریال‌های صداوسیما انتشار یازدهمین آلبوم رضا صادقی با نام برنده معرفی موردانتظارترین فیلم‌های سال ۲۰۲۵ + عکس و خلاصه داستان درباره ادوارد فیتزجرالد نخستین مترجم رباعیات خیام | تولدی دوباره با خیام آیین بزرگداشت خیام نیشابوری با حضور سخنگوی دولت چهاردهم برگزار شد + فیلم و عکس (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴) اسب‌هایی در تاریکی ذهن | روایت معاصر «اکوئوس» در مشهد نقدی بر فیلم «دایناسور» ساخته مسعود اطیابی | فتح گیشه با فرمول همیشگی خوش نویسی ایرانی در معرض ترک‌تازی انجمن صنفی عکاسان مطبوعاتی خواستار برخورد جدی با مقصرین احتمالی مرگ عکاس خبری شد روایت پرونده جنجالی عباس کیارستمی در «طعم عباس» سفر موزیسین‌های بین‌المللی به ایران اولین جشنواره فیلم فضای باز آغازبه‌کار کرد | لذت تماشای فیلم کوتاه زیر نور ماه انیمیشن «آسمان دوست‌داشتنی» به عنوان بهترین اثر جشنواره «انیماتیبا» معرفی شد انتشار تک آهنگ لحظه رفتن با صدای حسن مهدی اعتباری همایش ملی هوش مصنوعی در سازمان صدا و سیما برگزار شد جایزه غافل‌گیرکننده یک عمر دستاورد هنری برای کوین اسپیسی در جشنواره کن آموزش داستان نویسی | سه گام اژدها (بخش اول) گپ وگفتی با ناشران مشهدی حاضر در سی وششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران | بازار کتاب های دینی و مقاومت همچنان رونق دارد صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
سرخط خبرها

ما چوک بندریم

  • کد خبر: ۳۲۹۳۰۵
  • ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۵:۱۱
ما چوک بندریم
رضا صادقی یک ترانه‌ای دارد به نام هیچ‌جا بندر نابو ... چوک یعنی فرزند یعنی بچه و مو چوک بندروم یعنی من بچه بندرم.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

ما ایرانی‌ها خصلتی داریم که وقتی چیزی یا کسی را خیلی دوست‌داشته باشیم اسمش را مصغر می‌کنیم، یا با نام کوچک صدایش می‌کنیم مثلا به آقای امین‌پور می‌گوییم قیصر به خانم فرخزاد می‌گوییم فروغ و به علی اسفندیاری می‌گوییم نیما و ... میان شهر‌ها هم همین است وقتی هرجای ایران بگویی بندر بودم همه می‌فهمند منظورت بندرعباس است و در بندرعباس هم به رضا صادقی می‌گویند رضا و رضا صادقی یک ترانه‌ای دارد به نام هیچ‌جا بندر نابو ... چوک یعنی فرزند یعنی بچه و مو چوک بندروم یعنی من بچه بندرم.

حالا بندری که می‌دانیم و تا اینجاش را گفتم به سوگ فرزندانش نشسته است و ما همه حس می‌کنیم چوک بندریم. در همه بندر‌های جهان مردم‌اند که بر کناره دریا زیست گرفته‌اند و در بندرعباس ماست فقط که دریا آمده تا در کنار مردمانش دریادلی بیاموزد.

دیروز بندر دچار حادثه‌ای مهیب و دردناک شد، تعداد زیادی کانتینر اجناس مردم و ماشین‌های پارک شده سوخته و از بین رفته‌اند. کلی آدم مجروح شده‌اند و تعدادی هم متأسفانه به رحمت خدا رفته‌اند. این ور دردناک قصه‌است ولی قشنگی هم دارد. قشنگی‌اش این است که دیشب باران دخترم که کم‌خونی هم دارد وسط هفده‌سالگی‌اش گفت: من گروه خونم O است و فراخوان داده‌اند برای اهدای خون بیایید و من را ببر... نخواستم توی ذوقش بزنم و گفتم: چشم می‌رم آمار می‌گیرم میام.

بعد نشستم ترک موتورم و رفتم شعبه انتقال خون وصال و آقایی که نوبت می‌داد گفت: سه‌ساعت‌و‌نیم دیگر نوبتتان می‌شود. زنگ زدم و به باران گفتم: فردا شب می‌برمت. زنگ می‌زنم به جلال ملکی می‌گوید: بندرعباسیم. آتش به این وحشیگری ندیدم. انگار شیطان فندک را زده باشد. بچه‌ها دعوا دارند سر آمدن. همه ایران آمده‌اند و ان‌شاءا... به زودی شاخش را می‌شکنیم و مهارش می‌کنیم.

این روز‌ها را این سرزمین کم ندیده. اولی نبوده آخری هم نیست قطعا. درد، کوه‌کوه می‌آید و مومو می‌رود. بسیار دیده‌ایم و بچه‌هایمان هم خواهند دید هرچند ان‌شاءا... امیدوارم نبینند و حرفی نمی‌ماند جز هم‌دردی عمیق با مردمان داغ‌دیده و امیدوار.

ولی این یک اصل است وقتی زخمی برپیکری می‌نشیند مگس‌ها هم پیدا می‌شوند و‌کفتار‌ها هم ابرو بالا می‌کشند به خیال اینکه تکه‌ای از گوشت شیر را به نیش بکشند. مگس‌های نجاست‌خوار حقیر که فقط زبانشان فارسی است نشسته‌اند به بشکن و بالا انداختن و داریه تنبک زدن که آی ایران زمین خورد، ضرب دید و زخم بر جانش نشست.

بدبخت‌تر از این بی‌وطن‌ها دیگر در جهان نداریم. خدا هرچه از آدم می‌گیرد بگیرد الا شرف و وجدان را.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->