ثبت نام اولیه ۳۷۵ کاروان پیاده برای سفر به مشهد در دهه آخر صفر تردد بیش از ۱۲۸ هزار زائر کربلا از مرز مهران در ایام محرم‌ سرلشکر صفوی در جمع عزاداران حسینی: ملت ایران در مکتب عاشورا شکست‌ناپذیر شد شهادت تاریخی از درون اهل سنت: بنی‌امیه مسئول خون امام حسین (ع) هستند شام غریبان امام حسین(ع) پشت درهای بسته حرم حضرت زینب(س) + فیلم لزوم راه‌اندازی ستاد استقبال از زائران اربعین ۱۴۰۴ آیا واقعه عاشورا یک تصمیم آنی بود؟ جانبازی که صبر را در دوران اسارت از حضرت زینب (س) آموخت سوگ حسینی در قلب اروپا | عزاداری دهه اول محرم ۱۴۰۴ در مرکز اسلامی المهدی (عج) رم + فیلم موج بازگشت منظم زائران محرم از مرز مهران (۱۶ تیر ۱۴۰۴) انتشار فراخوان سی‌ونهمین کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی + جزئیات بیانیه بیش از ۵ هزار اساتید بسیجی برای آمادگی در دفاع از حریم ولایت ۱۱۴ محفل قرآنی در مزار شهدای اقتدار سراسر کشور برگزار می‌شود مرا نام باید که تن مرگ راست | برای فرمانده هوافضای سپاه که به‌دست رژیم صهیونیستی شهید شد عقیله بنی هاشم (س)؛ قهرمان کارزار روایت‌ها | مروری بر اقدامات زینب کبری (س) برای حفظ دستاورد‌های عاشورا نگاهی به آیین های عزاداری در مشهد | ای میهن خدایی، ایران کربلایی پیکر شهید جانباز و ۲ نفر از شهدای حملات رژیم صهیونیستی در مشهد تشییع شدند (۱۶ تیر ۱۴۰۴) شهادت سومین سرباز زخمی شده در حمله صهیونیست‌ها به یزد (۱۵ تیر ۱۴۰۴) نقاش دیوارنگاره «بیعت»: به کاربردن تکنیک در کنار معنا به آثار هنری ارزش می‌دهد
سرخط خبرها

خاک‌روبِ در میخانه کنم مژگان را

  • کد خبر: ۳۳۰۴۶۶
  • ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۱۳
  • ۱
خاک‌روبِ در میخانه کنم مژگان را
مراسم نظافت صحن آغاز می‌شود. زائران به دخترکی که لباس قرمزی بر تن دارد و در بین خادمان سیاه‌پوش حرم، با طمأنینه جاروی سبز را بر زمینِ صحن می‌کشد، نگاه می‌کنند و لبخند می‌زنند.

عصر جمعه است. دربانان حرم با لباس و کلاه خدمت و جارو‌های دسته‌بلند سبز‌رنگ و نواری که بر روی سینه کشیده‌اند، با اعلام سرکشیک، وارد صحن می‌شوند. خدام به‌صورت خطی در جهت غرب به شرق به ترتیب قد با ظاهری آراسته به‌صف می‌شوند و مقابل آسایشگاه دربانان در صحنِ انقلاب و روبه‌قبله و مضجعِ شریف امام رضا (ع) می‌ایستند. یکی از آنها که محاسن سفیدی دارد و از بقیه بزرگ‌تر و قدیمی‌تر است، جلو می‌ایستد و به‌عنوان چاووش‌خوان، در مدح امام رضا (ع) و ائمه معصومین اشعاری می‌خواند و بقیه با احترام و ساکت، به این اشعار گوش فرا می‌دهند.

دخترک، با چشم‌های کنجکاوش به خادمان حرم نگاه می‌کند. این نظم و ترتیب و این آراستگی و اشعاری که پیرمرد می‌خواند برایش دوست‌داشتنی و زیباست. لباس برادرش را می‌کِشد و آهسته می‌گوید: داداش جون، میشه یه‌کم همین‌جا وایستیم؟

هردو پشت سر خادمانِ حرم و در کنارِ آخرین صف، می‌ایستند. سه خادمی که در صف آخر ایستاده‌اند رو به سمت دخترک می‌کنند و لبخند می‌زنند. صدای پیرمرد مداح، که چاووشی می‌خواند در صحن حرم پیچیده است:

- «می‌روم در خدمت شاهی که ایوانش طلاست، پادشاه هفت‌کشور پیش احسانش گداست. یک طواف مرقدش فرموده پیغمبر است، هفت هزار و هفت‌صد و هفتاد حج اکبر است.»

صدای صلوات زائران بلند می‌شود. دخترک آهسته می‌گوید:

- داداش، منم از اون جارو‌ها می‌خوام، می‌خوام حرم رو جارو کنم.

- نه آبجی‌جان، این جارو‌ها باید دست خادمای حرم باشه، به بچه‌ها که جارو نمیدن. باید خادم امام رضا باشی تا اجازه بدن، بیا بریم.

دخترک، اما همچنان ایستاده است و اصرار می‌کند. دلش می‌خواهد آن جاروی دسته‌بلند سبز را از خادم مهربانی که کنارش ایستاده بگیرد و حیاط صحنِ حرم امام رضا را جارو کند. همان‌طور که گاهی مادرش اجازه می‌دهد جارو را بردارد و حیاط خانه‌ی خودشان را جارو کند. دست برادرش را می‌کشد و به خادمِ جارو به دست نزدیک‌تر می‌شود.

صدای مداح پیر دوباره در صحن می‌پیچد:

- تو رئوف و مهربانی قبله درماندگانی، ز تو ممنونم دلم را، در حریمت می‌کشانی.

دلم سرمست توست، فقط پابست توست، کلید مشکلم، فقط در دست توست.

علی موسی‌الرضا، علی موسی‌الرضا ... و زائران با خادم پیر هم‌نوا می‌شوند و اسم امام را تکرار می‌کنند.

دخترک به خادم مهربانی که کنارش ایستاده و به او لبخند می‌زند نگاه می‌کند.

- ببخشید آقا، میشه منم حرم رو جارو کنم؟

خادم حرم، کلاهش را بالا می‌دهد و لبخندش وسیع‌تر می‌شود. خم می‌شود و به چشمان دخترک نگاه می‌کند.

- بله دخترم، شما هم می‌تونی. بفرمایین اینم جارو، هروقتم خسته شدی برش گردون دست خودم. بفرمایین.

دخترک شادمان جارو را از دست خادم می‌گیرد و آن را به برادرش که کناری ایستاده و ابروهایش را به علامت تعجب بالا انداخته، نشان می‌دهد. مراسم نظافت صحن آغاز می‌شود. زائران به دخترکی که لباس قرمزی بر تن دارد و در بین خادمان سیاه‌پوش حرم، با طمأنینه جاروی سبز را بر زمینِ صحن می‌کشد نگاه می‌کنند و لبخند می‌زنند. دخترک دستش را برای برادرش تکان می‌دهد و بلند می‌گوید: ببین داداش جون، منم خادم امام رضا (ع) شدم.


عکس : امین فائزی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
بی نام
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۲۴ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۳
0
0
چقدر عالی بود
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->