حجة‌الوداع، آخرین سفر و کامل‌ترین پیام برای بشریت رئیس دستگاه قضا، در حرم امام‌رضا(ع) پای حرف یک ارباب‌رجوع نشست بارگاه امام رضا (ع) نماد عینیِ قدرت و نفوذ مکتب اهل‌بیت (ع) در جهان است تجدید میثاق پیروان ادیان الهی با آرمان‌های امام خمینی (ره) | رونمایی از سرود «امام و وحدت ادیان الهی» ثبت‌نام دوره آموزشی تربیت مربی قرآن در مشهد آغاز شد ورود جدی بسیج جامعه زنان خراسان رضوی به موضوع جوانی جمعیت و فرزندآوری شهادت، میراث حوزه‌های علمیه است | طلبه باید نوکر امام‌ زمان(عج) باشد سردار سعید محمدی، دبیر ستاد مرکزی راهیان نور کشور شد تشرف زوج‌های ناشنوای اصفهانی به حرم امام‌رضا(ع) هم‌زمان با سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و فاطمه‌الزهرا(س) کتاب «اطلس نبرد‌های سرنوشت‌ساز» رونمایی شد | روایتی از درس‌های راهبردی دفاع مقدس تکنیک‌های تربیت اسلامی برای تقویت مسئولیت پذیری کودکان «آیه‌ها»، محفل تکریم آیه‌ها | اجلاسیه بزرگداشت ۴۰۰ شهید روحانی و طلبه خراسان رضوی برگزار شد غلامرضا قاسمیان، روحانی بازداشت‌شده در مراسم حج تمتع، آزاد شد + عکس پیکر مطهر شهید ابوتراب نوری پس از ۴۳ سال شناسایی شد آغاز به کار فعالیت مدرسه «کودک طیب‌گزین» با محوریت مساجد شرط ازدواج: خادمی اهل‌بیت(ع) هشدار دبیر شورای عالی فضای مجازی کشور درباره تبعات فرهنگی هوش مصنوعی درخواست برای آرامش و عدم انتشار اخبار غیررسمی درباره حجت الاسلام قاسمیان، روحانی بازداشت شده در عربستان مراسم اختتامیه جشنواره شعر «ایرانِ امام‌رضا(ع)» برگزار می‌شود گنجینه نفایس رضوی در تهران به نمایش درآمد | «فرنود هشت» در موزه ملی ملک + ویدئو
سرخط خبرها

در مسیر آسمان هشتم

  • کد خبر: ۳۳۰۹۱۸
  • ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۲:۴۶
در مسیر آسمان هشتم
گاهی راننده زائربر‌ها بودم و گاهی هم ویلچر به دست دم در ورودی‌ها می‌ایستادم تا اگر کسی به هر دلیلی توانایی راه رفتن نداشت سوارش کنم.
مهدی محمدی
نویسنده مهدی محمدی

چند سال پیش توفیق بزرگی داشتم. جزو خادمان کشیک هشتم شب بودم در بخش صندلی چرخ‌دار و زائربر.

گاهی راننده زائربر‌ها بودم و گاهی هم ویلچر به دست دم در ورودی‌ها می‌ایستادم تا اگر کسی به هر دلیلی توانایی راه رفتن نداشت سوارش کنم.

ساعت یک‌و‌نیم، دو شب بود که یک خانم مسن که به زحمت راه می‌رفت از ورودی باب‌الجواد (ع) وارد شد.

به ویلچری که دستم بود اشاره کردم و گفتم: بیایید بنشینید تا هر جای حرم خواستید ببرمتان.

همان‌طور که نفس‌نفس‌زنان به راهش ادامه می‌داد گفت: پسرم منو تا فلکه آب آورد و خودش رفت. چون صبح زود باید می‌رفت سرکارش. از اونجا خودم پیاده اومدم، بقیه اش هم پیاده می‌رم. پیاده‌روی اربعین که نشد برم، این چند قدم رو که خودم برم.

سوار نشد ولی از راه رفتن آرام آرام و سبک قدم برداشتنش معلوم بود که چقدر سخت راه می‌رود. همان‌طور که داشت می‌رفت، برگشت و به ویلچر نگاه کرد.

دوباره گفتم: نمی‌نشینید؟

خودتان می‌دانید. بعضی مادربزرگ‌ها وقتی متخصص گوارش به آنها بگوید که از امسال دیگر نباید روزه بگیرید یا ارتوپدی به آن‌ها بگوید: از این به بعد باید نمازتان را نشسته بخوانید ناراحت می‌شوند و طوری به او نگاه می‌کنند که انگار یک نفر آدم از خدا بی‌خبر مسیرشان را به سمت خدا سد کرده است.

پزشک نبودم ولی وقتی گفتم اینجا بنشینید همان مدلی که گفتم نگاهم کرد و بعد به بقیه راهش ادامه داد.

گفتم: از ساعت دو شب اینجام که ثوابی بکنم، چرا نمی‌ذارین؟

یعنی این‌قدر ضعیف شدم که سوار ویلچر بشم؟

اما دیگر مقاومت نکرد و نشست روی ویلچر. راه افتادیم. گریه می‌کرد. اشکش را ندیدم، اما تکان خوردن مداوم شانه‌هایش خبر می‌داد که چه اشکی می‌ریزد.

خواستم بگویم: همه‌مون ضعیفیم، اگر ضعیف نبودیم که پیش معین‌الضعفا نمی‌آمدیم.

اما نگفتم، چون همان‌طور که گفتم ضعیفیم. آن‌قدر ضعیف که بعضی وقت‌ها تا بخواهیم حرف بزنیم یک بغض بی‌مقدمه می‌آید و گلویمان را فشار می‌دهد تا نتوانیم حرفی بزنیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->